eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
الله الرحمن الرحیم ‍ زنی ..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) باقر علم نبی وارث حلم نبی پنجم آل علی ساکن عرش خدا و کبریاء باقرتویی از اهالیِ زمین کربلا باقرتویی ازغم وغصه،سینه ات چاک است سنگِ برروی مزارت،خاک است باقرآل حسین(۲) شافع روزجزا باقر،ای شمس الضحی بردل مامقتدا نور تو از نور پاک حضرت زهرا بود باب وجد تو شفیع، روز وانفسا بود عشق باقردر ،تموم دلهاست جد تو شمس، روز عاشوراست باقرآل علی(۲) نام باقر برلبم مکتب تو مکتبم ذکر هر روز وشبم شاهدغمهای عاشورا وشام و کوفه ای داغ ودار ه سیلی زهرا میان کوچه ای خاطراتی از،کربلا داری جگری پاره،ازبلا داری باقرآل علی(۲) دراسارت بی امان دیده ای بر سرزنان عمه های قدکمان دربیابان دیده ام،خولی ملعون چه بد میزندبرعمه های قدخمیده بالگد بسوی شام و کوفه ام بردن ای خدامارا چه بد آزردن باقرآل علی(ع) .آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم ‍ ..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) باقر آل مصطفی افتاد ساکن عرش کبریا افتاد از همان زین زهر آلوده وای من،بین کوچه ها افتاد سینه صادق از بلا چاک است سنگِ روی مزار او،خاک است بین آن،کوچه ها چرا افتاد آن شفیع روز جزا افتاد رمقی برتنش نمانده دگر یادگاره، کرب وبلا افتاد سینه اش مملو از تب است باقر کیست استاد، مکتب است باقر دیده گانش زغصه بارانی است این امام حدیث و قرآنی است کربلا تابه شام و کوفه، چه دید حالش از کودکی پریشانی است آه جاری و سوز و گریه تویی چون که همبازیِ رقیه تویی همۀ خاطرات او ،داغ است زندگی و حیات او ،داغ است شام و کوفه ،اسارتش بردن تا قیامت بساط او ،داغ است روز اشک ونوا، غروب نداشت زندگی لحظه های خوب نداشت توخودت مشک پاره،باقر دید گلویِ شیر خواره باقر دید غارتِ گاهواره، باقر دید تن روی قناره، باقر دید سره گودال رفتن،آبت،کرد زخم پهلوی او کبابت کرد دیده ای تو،که عمه جان اُفتاد بین گودال آسمان اُفتاد عمه جانی به قدکمان اُفتاد به رخ بچه ها، نشان اُفتاد سهم تو،زخم خار صحرا شد رویِ زینب شبیه زهرا شد میشود نیزه دید و جان نسپرد سر مقتل رسید وجان نسپرد ازقفا شدبریده سر،چکنم از گلو بوسه چید وجان نسپرد به روی،تل تنی لرزان شد وقتی افتاد نیزه باران شد پیکری همچو شاه افتاده خیمۀ بی سپاه افتاده عمۀ بی پناه افتاده گوشه ی قتلگاه افتاده ساجدین، را اسیرِ تب کردن روزما را، تمام شب کردن زجه های رباب دیدن داشت ناقۀ بی رکاب دیدن داشت کل بزم شراب دیدن داشت محمل بی حجاب دیدن داشت سینه ام پر،ز زخم دشنام است مرگ من در خرابۀ شام است رویِ دست گلی سر ی افتاد مه رخی مثل مادرِ ی افتاد پایِ او بود منبری افتاد سر به او گفت : دختر ی افتاد میبرم با خودم تو را امشب دم آخر بخوان تو،از زینب
الله الرحمن الرحیم ‍ زنی ..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) باقر علم نبی وارث حلم نبی پنجم آل علی ساکن عرش خدا و کبریاء باقرتویی از اهالیِ زمین کربلا باقرتویی ازغم وغصه،سینه ات چاک است سنگِ برروی مزارت،خاک است باقرآل حسین(۲) شافع روزجزا باقر،ای شمس الضحی بردل مامقتدا نور تو از نور پاک حضرت زهرا بود باب وجد تو شفیع، روز وانفسا بود عشق باقردر ،تموم دلهاست جد تو شمس، روز عاشوراست باقرآل علی(۲) نام باقر برلبم مکتب تو مکتبم ذکر هر روز وشبم شاهدغمهای عاشورا وشام و کوفه ای داغ ودار ه سیلی زهرا میان کوچه ای خاطراتی از،کربلا داری جگری پاره،ازبلا داری باقرآل علی(۲) دراسارت بی امان دیده ای بر سرزنان عمه های قدکمان دربیابان دیده ام،خولی ملعون چه بد میزندبرعمه های قدخمیده بالگد بسوی شام و کوفه ام بردن ای خدامارا چه بد آزردن باقرآل علی(ع) .آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم ‍ ..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) باقر آل مصطفی افتاد ساکن عرش کبریا افتاد از همان زین زهر آلوده وای من،بین کوچه ها افتاد سینه صادق از بلا چاک است سنگِ روی مزار او،خاک است بین آن،کوچه ها چرا افتاد آن شفیع روز جزا افتاد رمقی برتنش نمانده دگر یادگاره، کرب وبلا افتاد سینه اش مملو از تب است باقر کیست استاد، مکتب است باقر دیده گانش زغصه بارانی است این امام حدیث و قرآنی است کربلا تابه شام و کوفه، چه دید حالش از کودکی پریشانی است آه جاری و سوز و گریه تویی چون که همبازیِ رقیه تویی همۀ خاطرات او ،داغ است زندگی و حیات او ،داغ است شام و کوفه ،اسارتش بردن تا قیامت بساط او ،داغ است روز اشک ونوا، غروب نداشت زندگی لحظه های خوب نداشت توخودت مشک پاره،باقر دید گلویِ شیر خواره باقر دید غارتِ گاهواره، باقر دید تن روی قناره، باقر دید سره گودال رفتن،آبت،کرد زخم پهلوی او کبابت کرد دیده ای تو،که عمه جان اُفتاد بین گودال آسمان اُفتاد عمه جانی به قدکمان اُفتاد به رخ بچه ها، نشان اُفتاد سهم تو،زخم خار صحرا شد رویِ زینب شبیه زهرا شد میشود نیزه دید و جان نسپرد سر مقتل رسید وجان نسپرد ازقفا شدبریده سر،چکنم از گلو بوسه چید وجان نسپرد به روی،تل تنی لرزان شد وقتی افتاد نیزه باران شد پیکری همچو شاه افتاده خیمۀ بی سپاه افتاده عمۀ بی پناه افتاده گوشه ی قتلگاه افتاده ساجدین، را اسیرِ تب کردن روزما را، تمام شب کردن زجه های رباب دیدن داشت ناقۀ بی رکاب دیدن داشت کل بزم شراب دیدن داشت محمل بی حجاب دیدن داشت سینه ام پر،ز زخم دشنام است مرگ من در خرابۀ شام است رویِ دست گلی سر ی افتاد مه رخی مثل مادرِ ی افتاد پایِ او بود منبری افتاد سر به او گفت : دختر ی افتاد میبرم با خودم تو را امشب دم آخر بخوان تو،از زینب
الله الرحمن الرحیم ‍ زنی ..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) باقر علم نبی وارث حلم نبی پنجم آل علی ساکن عرش خدا و کبریاء باقرتویی از اهالیِ زمین کربلا باقرتویی ازغم وغصه،سینه ات چاک است سنگِ برروی مزارت،خاک است باقرآل حسین(۲) شافع روزجزا باقر،ای شمس الضحی بردل مامقتدا نور تو از نور پاک حضرت زهرا بود باب وجد تو شفیع، روز وانفسا بود عشق باقردر ،تموم دلهاست جد تو شمس، روز عاشوراست باقرآل علی(۲) نام باقر برلبم مکتب تو مکتبم ذکر هر روز وشبم شاهدغمهای عاشورا وشام و کوفه ای داغ ودار ه سیلی زهرا میان کوچه ای خاطراتی از،کربلا داری جگری پاره،ازبلا داری باقرآل علی(۲) دراسارت بی امان دیده ای بر سرزنان عمه های قدکمان دربیابان دیده ام،خولی ملعون چه بد میزندبرعمه های قدخمیده بالگد بسوی شام و کوفه ام بردن ای خدامارا چه بد آزردن باقرآل علی(ع) .آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم ‍ ..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) باقر آل مصطفی افتاد ساکن عرش کبریا افتاد از همان زین زهر آلوده وای من،بین کوچه ها افتاد سینه صادق از بلا چاک است سنگِ روی مزار او،خاک است بین آن،کوچه ها چرا افتاد آن شفیع روز جزا افتاد رمقی برتنش نمانده دگر یادگاره، کرب وبلا افتاد سینه اش مملو از تب است باقر کیست استاد، مکتب است باقر دیده گانش زغصه بارانی است این امام حدیث و قرآنی است کربلا تابه شام و کوفه، چه دید حالش از کودکی پریشانی است آه جاری و سوز و گریه تویی چون که همبازیِ رقیه تویی همۀ خاطرات او ،داغ است زندگی و حیات او ،داغ است شام و کوفه ،اسارتش بردن تا قیامت بساط او ،داغ است روز اشک ونوا، غروب نداشت زندگی لحظه های خوب نداشت توخودت مشک پاره،باقر دید گلویِ شیر خواره باقر دید غارتِ گاهواره، باقر دید تن روی قناره، باقر دید سره گودال رفتن،آبت،کرد زخم پهلوی او کبابت کرد دیده ای تو،که عمه جان اُفتاد بین گودال آسمان اُفتاد عمه جانی به قدکمان اُفتاد به رخ بچه ها، نشان اُفتاد سهم تو،زخم خار صحرا شد رویِ زینب شبیه زهرا شد میشود نیزه دید و جان نسپرد سر مقتل رسید وجان نسپرد ازقفا شدبریده سر،چکنم از گلو بوسه چید وجان نسپرد به روی،تل تنی لرزان شد وقتی افتاد نیزه باران شد پیکری همچو شاه افتاده خیمۀ بی سپاه افتاده عمۀ بی پناه افتاده گوشه ی قتلگاه افتاده ساجدین، را اسیرِ تب کردن روزما را، تمام شب کردن زجه های رباب دیدن داشت ناقۀ بی رکاب دیدن داشت کل بزم شراب دیدن داشت محمل بی حجاب دیدن داشت سینه ام پر،ز زخم دشنام است مرگ من در خرابۀ شام است رویِ دست گلی سر ی افتاد مه رخی مثل مادرِ ی افتاد پایِ او بود منبری افتاد سر به او گفت : دختر ی افتاد میبرم با خودم تو را امشب دم آخر بخوان تو،از زینب ✍شاعر_مداح_سبک_گذار🎤 آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)