🤞🤞#بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه_حضرت_ام_البنین
بامداحی..حاج آرمین غلامی
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین
می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین
بسکه بین گریه هایم جلوه کرده اسم تو
اسم عباس خودم را بُردی از یادم حسین
آنقدر از خشکی لبهای تو شرمنده ام
یاد خشکی لب سقا نیفتادم حسین
مشک پاره دیدم و گفتم که بیچاره رباب
می زند بر سر رباب تو که نوزادم...حسین
مادرت زهرا به جایم رفت بین علقمه
ای فدای مادر تو چار اولادم حسین
ذره ذره آب شد عباس و آب مشک ریخت
قطعه قطعه ریخت آنجا شاخ شمشادم حسین
من شنیدم فاطمه تا بین آن گودال رفت...
سوخت از ذکر بُنیَّ عالم و آدم حسین
زیر پا ذکر لبت را بی وضو برهم زدند
ای فدای نالهء جدّ تو اجدادم حسین
روی نی با خواهرت رفتی ز کوفه بین شام
معجرش را پاره دیدی در میان ازدحام
ایام وفات خانم ام البنینه، مادر آقامون ابالفضل العباس...
خیلی احترام داره ...آخه مادر چهار شهیده... خیلی آبرو داره این خانم...
آی کسی که گفتی حاجت دارم ...گرفتارم ..مریضدارم...مواظب باش امشب از در خانه این خانم دست خالی نری...
💦
بــاغ گــل یــاس سـلام علیک
مـــادر عبــاس ســلام عـلیک
وقتی واردخانه امیرالمومنین شد، خودش رو کنیز بچه های زهرا میدونست ...خیلی مواظب بچه ها بود
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
💦
یه روز آمد خدمت امیرالمومنین صدا زد علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
هر وقت به من میگی فاطمه ..میبینم این بچه ها یاد مادرشون زهرا میافتند دلشون میگیره...
💦
علی جان ديگه منو فاطمه صدام نزن...هروقت به من میگی فاطمه حسنین، اشکشون جاری ميشه.. یاد خاطرات مادر میافتند...
علی جان ...آقا...این بچه ها مادر از دست دادند... من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم... من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم... من اومدم کنیزی حسینت رو کنم... دیگه منو فاطمه صدام نزن...
💦
خیلی مواظب بچه های زهرای مرضیه بود .. خیلی نگرانشون بود .. لذا مدینه هم وقتی بشیر اومد ميخواست خبر شهادت شهدای کربلا رو بده اومد کنار ام البنین صدا زد خانم جان بچه هات رو شهید کردند ... صدا زد بشیر ... همه بچه های من فدای آقام حسین...بشیر به من بگو آقام حسین کجاست...
( اَوْلادِی وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام )
💦
خانم جان ام البنین دستها عباست رو قطع کردند... صدا زد بشیر... عباسم فدای حسین
بگو آقام حسین چی شد...
صدا زد بی بی جان ...
حسینت رو.. با لب تشنه سر از تنش جدا کردند ..
یدفعه دیدند صدای ناله ام البنین بلند شد واحسینا. ..
(شعر پایان)
قدم اگر خمید فدای سر حسین
جانم به لب رسید فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر چهار شهید فدای سر حسین
الا لعنه الله علی القوم الظالمین.
#متن روضه
حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#روضه ام البنین
مجلس ختم خانم زهرا موسی زاده
##مداح..حاج آرمین غلامی
#مسجدنظام العلما/کرمانشاه
#عصریکشنبه۳/دی ماه
==========================