#مصائب_فاطمیه
#معارف_فاطمی
▪️وقتی که با شنیدن نام "فاطمه"، آه از دل امام صادق علیه السلام بر میآید...
▪️ حالا که اسم دخترت را "فاطمه" گذاشتی، حواست باشد که او را کتک نزنی...
سَكونى گويد:
خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيدم در حالى كه غمگين بودم. آن حضرت به من فرمودند: اى سكونى! چرا غمگين هستى؟
عرض كردم:
خداوند به من دخترى داده است.
حضرت فرمودند:
اى سكونى! سنگينى آن دختر بر زمين است و روزی اش با خدا و عمرش جداگانه.
سپس فرمودند:
چه نامى براى او انتخاب كرده اى؟
عرض كردم: فاطمه.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
آهِ آهِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی جَبْهَتِهِ
▪️آه، آه، و دست خود را بر پيشانى نهادند.
سپس فرمودند:
اذا سَمَّيْتَها فاطِمَةَ فَلا تَسُبَّها وَلا تَلْعَنْها وَلا تَضْرِبْها
▪️ حال که نامش را فاطمه گذاشتی، به او ناسزا نگویی و او را لعن نکنی و نباشد که او را کتک بزنی!
📚 الکافی ج ۶ص١٩
@majnon1396
#مصائب_فاطمیه
#وصایا_و_لحظات_احتضار
◼️ علی جان!
خودت غسلم بده...
خودت کفنم کن...
خودت مرا در قبر بگذار...
خودت بالای سرم بنشین و قرآن بخوان...
از امام صادق عليه السلام روایت شده است که فرمودند:
وقتی فاطمه زهرا علیهاالسلام به حالت احتضار درآمد، به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت کرد و فرمود:
إِذَا أَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ أَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ أَلْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرَابَ عَلَیَّ
▪️چون من از دنيا رفتم، تو غسلم را بر عهده گیر و مرا آماده کن و بر من نماز بخوان و مرا در قبرم پائین ببر و در لحدم بگذار و بر رویم خاک بریز و آن را هموار کن.
وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی قُبَالَةَ وَجْهِی فَأَکْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ الدُّعَاءِ فَإِنَّهَا سَاعَةٌ یَحْتَاجُ الْمَیِّتُ فِیهَا إِلَی أُنْسِ الْأَحْیَاءِ
▪️ و کنار سرم رو به رویم بنشین و بسیار قرآن تلاوت کن و دعا بخوان؛ چرا که این ساعت، ساعتی است که میت در آن به انس با زندگان نیاز دارد...
📚 بحارالانوار ج ٧٩ص٢٧
@majnon1396
#مصائب_فاطمیه
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◼️ صدیقه کبری علیها السلام در وقت شهادت، اول برای مظلومیت ها و مصائب امیرالمؤمنین علی علیه السلام گریه می کند...
در روایتی امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند:
«موقعی که شهادت حضرت زهرای اطهر نزدیک شد، به گریه افتاد. حضرت امیر به وی فرمود:
یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ
▪️ «ای سیده من! چرا گریه میکنی؟ »
فرمود:
أَبْکِی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی
▪️«برای آن مصیبتهایی که تو بعد از من خواهی دید. »
فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّه
▪️امیرالمؤمنین فرمود:
«گریه نکن، به خدا قسم در راه رضای خدا آن مصائب نزد من کوچک و ناچیزند. »
آنگاه به علی عليهماالسلام وصیت کرد که به عمر و ابوبکر اجازه تشییع جنازه و نماز ندهد. حضرت نیز به وصیت آن بانو عمل کرد.
📚روضة الواعظین ج١ص١۵٠
📚بحارالانوار ج ۴۳ ص١٩١
@majnon1396
#مصائب_فاطمیه
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
#وصایا_و_لحظات_احتضار
◼️ وقتی که فاطمه زهرا «سلام الله علیها» از امیرالمؤمنین «علیه السلام»، حلالیت طلبیده و سیل اشک از چشمان مولا جاری میشود...
ساعات آخر عمر شریف صدیقه کبری بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام بالای سر آن بانو نشسته و وصایای صدیقه کبری علیها السلام را می شنید.
بی بی دو عالم بعد از اینکه سفارش امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به مولا نمودند، رو به مولا علی علیه السلام کرده و فرمودند:
يا ابنَ عمّي! إنّي راضيةٌ عَنكَ،فَهل أنتَ راضٍ عَنّي؟خَدِمتُك بِقدرِ جُهدي و طاقَتي و أَعنتُكَ عَلى دنياكَ مِقدارَ قوّتي
▪️ای پسر عمو! من از تو راضی ام اما آیا تو هم از من راضی هستی؟
من تا می توانستم و هر چه که در توانم بود در زندگی ام به شما خدمت نمودم؛ روز ها جو آسیاب کرده و شب ها با مشک آب آورده ام.
و بَعدَ ذلكَ فإنّي أَعترفُ بِالتقصير في حقّكَ فَسامِحني
▪️اما با همه این ها اعتراف می کنم که در حق شما کوتاهی نمودم؛ پس مرا حلال کن؛
چرا که در جلوی ما بعد از مرگ گردنه های است که هیچ از کس از آن ها عبور نمی کند مگر اینکه دِینی از کسی به گردنش نباشد.
فَبَكَى عليُّ عليه السّلام و قال:يا بنتَ المصطفى و يا سيّدة النساء! رُوحي لِرُوحكِ الفداء
▪️پس امیرالمؤمنین علی علیه السلام به گریه افتاد و فرمود:
ای دختر مصطفی! از سرور همه زنان! روح و جانم به فدای تو.( این چه حرفی است که می گویی؟!)
فَجَعلَتْ فاطمةُ عليها السّلام تَأخذُ مِن دُموعِه وَ تَمسحُ بِه وَجهَها
▪️فاطمه زهرا سلام الله علیها تا دید که اشک های مولا، روان بر صورت مبارکش شد، با دست دردناک خود اشک ها را از چهره مولا پاک می نمود و به صورت خود می مالید و می فرمود:
يا أبَاالحسن،لَو بَكَى مَحزونٌ في أمّة محّمد «صلّى اللّه عليه و آله» لَرحمَ اللّهُ تعالى تلكَ الأُمّة
▪️يا ابوالحسن! اگر یک غمزده و مظلومی در امت پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کند، خدا به همه امت رحمتش را می فرستد.
و إنّكَ لَمَحزونٌ یابنَ عمّي لِفراقي،و دَمعةُ المحزونِ إذا وَقعَت على الأمّةِ خصَّها اللّهُ بالرَّحمةِ،فكيفَ إذا وَقَعت على أمّة،و قَد مَسحتُ وَجهي بِها طمعاً للرَّحمة،فإنّي أَمَةُ اللّه و بنتُ رسول اللّه.
▪️ ای پسر عمو! حقیقتا شما به جهت از دست دادن من، غمزده و مظلومی؛ و اشک مظلوم ، رحمت خدا را برای یک امت به دنبال دارد چه برسد به یک کنیز؛ و اشک های شما را به روی خودم میمالم تا شامل رحمت خدا شوم چرا که من کنیز خدا هستم و دختر رسولش.
و خود آن بانوی مکرمه شروع به گریه کردن نمود و امام حسن و امام حسین علیهما السلام هم همراه او می گریستند.
📚 الکوکب الدری ج١ص٢۵١
📚 التبر المذاب
📚 الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء عليها السّلام ج ١۵ ص ١١۴
@majnon1396
#مصائب_فاطمیه
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◼️ زهرای من! حال که داری به دیدار پدرت میروی، همه ظلم هایی را که این امت در حق علی روا داشتند برای رسول خدا صلی الله علیه و آله، شرح بده...
از جمله سخنانی که صدیقه کبری سلام الله علیها در ساعات آخر عمر شریفشان به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند این بود که:
يا أباالحسن،لَم يَبقَ لي إلّا رَمقٌ مِن الحياةِ و حانَ زمانُ الرَحيلِ و الوداع، فاستَمع كلامي فإنَّك لا تَسمعُ بعدَ ذلكَ صوتُ فاطمةَ أبدا.
▪️یا اباالحسن! دیگر رمقی برای زنده ماندن ندارم و زمان وداع و رفتنم نزدیک شده است؛ پس دل و جانت را به سخنانم بده؛ که دیگر بعد از این صدای فاطمه را نخواهی شنید.
أُوصيكَ يا أباالحسن أَن لا تَنساني و تَزورَني بعدَ مماتي،فإنّي ما فارقتُك مدةَ حياتي و الآن أقيم في بيتِ الغُربة و الوَحشة و لا أجد من يرحم وحدتي
▪️وصیت می کنم تو را ای اباالحسن به اینکه مرا از یاد نبری و بعد از فوت من به زیارتم بیایی و سر قبرم حاضر شوی.؛چرا که من در مدت زندگی مان از تو جدا نشدم و دیگر دارم به خانه غربت و تنهایی می روم و کسی نیست که به تنهایی من رحم کند.
فبَكَى عليُ عليه السّلام و قال:يا فاطمة،إذا لقيتَ حبيبي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فاقرئيه منّي السلام و اشرَحي له ما أصابَني من أمتِه من الظلم و العدوان.
▪️پس مولا علی علیه السلام به گریه افتاد و فرمود:
فاطمه جان! حال که داری به ديدن حبیب من رسول خدا صلی الله علیه و آله می روی، سلام علی را به او برسان و همه ظلم ها و دشمنی هایی را که امتش در حق من روا داشتند برایش شرح بده.
📚 الکوکب الدری ج١ص٢۵٢
@majnon1396
#مصائب_فاطمیه
#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا «سلام الله علیها»
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند...
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه زهرا علیهاالسّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده»
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه زهرا، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إِذَا وَهَجَتْها الشَمسُ تَفيَّأَتْ بِظِلِّ أَراكَةٍ هُناك؛فَبلغَ ذلكَ الرَجُلين فَقَطَعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند. اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلَّما خَرَجَت في اليومِ الثاني رَأَتْ الأَراكةَ قَد قُطِعت،فجَلسَت تَبكِي ذلكَ اليومَ في الشَّمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنین علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد. وقتی که حال آن ها اینگونه را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود:
اللّهمَّ أنتَ شاهدُ كلِّ نَجوَى و مَوضعُ كلّ شَكوى؛اللهمَّ إنكَ تَرى ما يُفعلُ بآل نبيّك و صَفيّك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که این قوم چه بلاها بر سر عترت رسولت میآورند....
ثم صَنعَ ظلالًَا مِن جَريدِ النَخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجَعلت تخرجُ إليه.فَاتَّفقَ المنافقوُن و هَدَّموه،فجعَلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي.
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " بیت الاحزان " گذاشت. اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنین بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه زهرا سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
@majnon1396
#مصائب_فاطمیه
#وصایا_و_لحظات_احتضار
◼️ به فدای آن بانویی که چه واسطه هایی را در لحظات آخر عمر شریفش به درگاه الهی میبرد، تا شیعیان گنهکارش آمرزیده شوند...
◼️ مناجات بسیار زیبای صدیقه طاهره «سلام الله علیها» در لحظات آخر عمر شریفش...
لحظات آخر عمر شریف صدیقه کبری علیها السلام بود که به اسماء فرمودند:
مرا تنها گذار که می خواهم با پروردگارم مناجات کنم.
اسماء گوید: از نزد آن حضرت خارج شدم اما می شنیدم که چنین مناجات می نمود:
اللهمَّ إنّي أسألكَ بمحمّد المصطفى صلّى اللّه عليه و آله و شَوقِهَ إلىَّ،و ببَعلِي عليٍّ المرتضى عليه السّلام و حُزنِه عَليَّ،و بالحسنِ المجتبى عليه السّلام و بُكائِه عَليَّ،و بالحسينِ الشهيد عليه السّلام و كآبَتهِ عَليّ،و ببَناتيَ الفاطميات و تَحسُّرُهنّ عَليّ؛أنّكَ تَرحمُ و تَغفِرُ لِلعُصاةِ مِن أُمّةِ محمّد صلّى اللّه عليه و آله و تُدخلُهم الجنّة، إنّكَ أكرمُ المسئولين و أرحمُ الراحمين.
▪️خدايا تو را قسم می دهم به محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، و به شوق آن حضرت نسبت به من. تو را قسم میدهم به شوهرم علی علیه السلام و حزن و مظلومیت او از برای من.
تو را قسم میدهم به حسن مجتبایم و به گریه های او برای من؛ تو را قسم میدهم به حسین شهیدم و به سختی ها و مصائب او به خاطر من.
و تو را قسم می دهم به دخترانم و اسیری و برهنگی سرهایشان به خاطر من؛ به اینکه گنه کاران امت پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله را ببخشی و بر آنان رحم نمایی چرا که تو بخشنده ترینی که از او چیزی را طلب می کنند و تویی که ارحم الراحمینی...
📚 وفاة فاطمة الزهراء عليها السّلام؛ للبلادی البحرانی؛ ص۶٧
@majnon1396
#مصائب_فاطمیه
#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا «سلام الله علیها»
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند...
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه زهرا علیهاالسّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده»
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه زهرا، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إِذَا وَهَجَتْها الشَمسُ تَفيَّأَتْ بِظِلِّ أَراكَةٍ هُناك؛فَبلغَ ذلكَ الرَجُلين فَقَطَعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند. اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلَّما خَرَجَت في اليومِ الثاني رَأَتْ الأَراكةَ قَد قُطِعت،فجَلسَت تَبكِي ذلكَ اليومَ في الشَّمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنین علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد. وقتی که حال آن ها اینگونه را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود:
اللّهمَّ أنتَ شاهدُ كلِّ نَجوَى و مَوضعُ كلّ شَكوى؛اللهمَّ إنكَ تَرى ما يُفعلُ بآل نبيّك و صَفيّك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که این قوم چه بلاها بر سر عترت رسولت میآورند....
ثم صَنعَ ظلالًَا مِن جَريدِ النَخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجَعلت تخرجُ إليه.فَاتَّفقَ المنافقوُن و هَدَّموه،فجعَلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي.
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " بیت الاحزان " گذاشت. اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنین بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه زهرا سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
#مصائب_فاطمیه
#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا «سلام الله علیها»
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند...
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه زهرا علیهاالسّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده»
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه زهرا، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إِذَا وَهَجَتْها الشَمسُ تَفيَّأَتْ بِظِلِّ أَراكَةٍ هُناك؛فَبلغَ ذلكَ الرَجُلين فَقَطَعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند. اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلَّما خَرَجَت في اليومِ الثاني رَأَتْ الأَراكةَ قَد قُطِعت،فجَلسَت تَبكِي ذلكَ اليومَ في الشَّمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنین علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد. وقتی که حال آن ها اینگونه را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود:
اللّهمَّ أنتَ شاهدُ كلِّ نَجوَى و مَوضعُ كلّ شَكوى؛اللهمَّ إنكَ تَرى ما يُفعلُ بآل نبيّك و صَفيّك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که این قوم چه بلاها بر سر عترت رسولت میآورند....
ثم صَنعَ ظلالًَا مِن جَريدِ النَخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجَعلت تخرجُ إليه.فَاتَّفقَ المنافقوُن و هَدَّموه،فجعَلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي.
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " بیت الاحزان " گذاشت. اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنین بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه زهرا سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
#مصائب_فاطمیه
#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸جملات جگرسوز فاطمه زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمومنین علیهالسلام در مسیر بازگشت به خانه ...
در نقلها آمده است:
بعد از آنکه امیرالمومنین علیهالسلام را به زور طناب و تازیانه به مسجد برای بیعت کشاندند، وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام از مسجد خارج شدند،
فَلمّا رَأَتْهُ اِنکَبّتْ عَلیٰ کِتفَیهِ تُقَبّلُهُما و هِیَ تَقولُ
▪️تا نگاه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به مولا افتاد، پیش آمدند و سر مبارک خود را بر روی شانههای امیرالمومنین علیهالسلام گذاشتند و آنها را میبوسیدند؛ (گویا ردّ طناب، بر روی گردن و شانههای مولا باقی مانده بود) و میفرمودند:
رُوحِی لِروحِكَ الفِداء و نَفسى لِنفسك الوَقا يا أبَا الحسن!
🔻جان من فدای جانت شود! من پیشمرگت بشوم یا ابا الحسن!
اِنْ كنتَ في خيرٍ كنتُ مَعك وَ اِنْ كنتَ فى شرٍّ كنتُ مَعك
▪️من همواره پا به پای تو خواهم بود؛ چه این ماجرا به خیر تمام بشود چه به شرّ.
فَبکیا جمیعاً ثُمّ أخَذَ السّبطَین مِن یَدِها و مَضَیٰا
🔻با این جملات، هر دو به گریه افتادند؛ سپس امام حسن و إمام حسین علیهماالسلام دست مادرشان را گرفتند و همگی به سمت خانه برگشتند.
📚الكوكب الدُّرّي،حائری مازندرانی، ج۱، ص۱۹۶.
📚احتجاج الزهراء «سلاماللهعلیها»،رضوی نجفی.ص ۱۴۰
📚فاطمه الزهراء «سلاماللهعلیها» من المهد الی اللحد ص۲۷۷
✍ای اذانِ «اَشهدُ اَنّ علیّ» مولای من
میشود تکمیل با دنیای تو دنیای من
یا علی جانم ، فدای عین و لام و یای تو
حرف حرفم : فا و آ و طا و میم و های من
من خودم فکری به حال دردهایم میکنم
جان زهرا تو فقط غصه نخور آقای من
صبح تا حالا نشستم چند تا گل چیدهام
ای بزرگ خانهام ! تقدیم تو گلهای من
هر چه کردم سینهام نگذاشت، جان فاطمه
چند بار این بچههایم را بغل کن جای من..