#مصائب_فاطمیه
#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا «سلام الله علیها»
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند...
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه زهرا علیهاالسّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده»
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه زهرا، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إِذَا وَهَجَتْها الشَمسُ تَفيَّأَتْ بِظِلِّ أَراكَةٍ هُناك؛فَبلغَ ذلكَ الرَجُلين فَقَطَعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند. اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلَّما خَرَجَت في اليومِ الثاني رَأَتْ الأَراكةَ قَد قُطِعت،فجَلسَت تَبكِي ذلكَ اليومَ في الشَّمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنین علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد. وقتی که حال آن ها اینگونه را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود:
اللّهمَّ أنتَ شاهدُ كلِّ نَجوَى و مَوضعُ كلّ شَكوى؛اللهمَّ إنكَ تَرى ما يُفعلُ بآل نبيّك و صَفيّك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که این قوم چه بلاها بر سر عترت رسولت میآورند....
ثم صَنعَ ظلالًَا مِن جَريدِ النَخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجَعلت تخرجُ إليه.فَاتَّفقَ المنافقوُن و هَدَّموه،فجعَلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي.
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " بیت الاحزان " گذاشت. اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنین بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه زهرا سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
@majnon1396
#مصائب_فاطمیه
#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا «سلام الله علیها»
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند...
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه زهرا علیهاالسّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده»
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه زهرا، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إِذَا وَهَجَتْها الشَمسُ تَفيَّأَتْ بِظِلِّ أَراكَةٍ هُناك؛فَبلغَ ذلكَ الرَجُلين فَقَطَعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند. اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلَّما خَرَجَت في اليومِ الثاني رَأَتْ الأَراكةَ قَد قُطِعت،فجَلسَت تَبكِي ذلكَ اليومَ في الشَّمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنین علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد. وقتی که حال آن ها اینگونه را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود:
اللّهمَّ أنتَ شاهدُ كلِّ نَجوَى و مَوضعُ كلّ شَكوى؛اللهمَّ إنكَ تَرى ما يُفعلُ بآل نبيّك و صَفيّك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که این قوم چه بلاها بر سر عترت رسولت میآورند....
ثم صَنعَ ظلالًَا مِن جَريدِ النَخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجَعلت تخرجُ إليه.فَاتَّفقَ المنافقوُن و هَدَّموه،فجعَلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي.
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " بیت الاحزان " گذاشت. اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنین بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه زهرا سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
#مصائب_فاطمیه
#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا «سلام الله علیها»
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند...
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه زهرا علیهاالسّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده»
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه زهرا، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إِذَا وَهَجَتْها الشَمسُ تَفيَّأَتْ بِظِلِّ أَراكَةٍ هُناك؛فَبلغَ ذلكَ الرَجُلين فَقَطَعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند. اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلَّما خَرَجَت في اليومِ الثاني رَأَتْ الأَراكةَ قَد قُطِعت،فجَلسَت تَبكِي ذلكَ اليومَ في الشَّمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنین علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد. وقتی که حال آن ها اینگونه را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود:
اللّهمَّ أنتَ شاهدُ كلِّ نَجوَى و مَوضعُ كلّ شَكوى؛اللهمَّ إنكَ تَرى ما يُفعلُ بآل نبيّك و صَفيّك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که این قوم چه بلاها بر سر عترت رسولت میآورند....
ثم صَنعَ ظلالًَا مِن جَريدِ النَخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجَعلت تخرجُ إليه.فَاتَّفقَ المنافقوُن و هَدَّموه،فجعَلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي.
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " بیت الاحزان " گذاشت. اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنین بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه زهرا سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
#مصائب_فاطمیه
#بستر_شهادت
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸جملات جگرسوز فاطمه زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمومنین علیهالسلام در مسیر بازگشت به خانه ...
در نقلها آمده است:
بعد از آنکه امیرالمومنین علیهالسلام را به زور طناب و تازیانه به مسجد برای بیعت کشاندند، وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام از مسجد خارج شدند،
فَلمّا رَأَتْهُ اِنکَبّتْ عَلیٰ کِتفَیهِ تُقَبّلُهُما و هِیَ تَقولُ
▪️تا نگاه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به مولا افتاد، پیش آمدند و سر مبارک خود را بر روی شانههای امیرالمومنین علیهالسلام گذاشتند و آنها را میبوسیدند؛ (گویا ردّ طناب، بر روی گردن و شانههای مولا باقی مانده بود) و میفرمودند:
رُوحِی لِروحِكَ الفِداء و نَفسى لِنفسك الوَقا يا أبَا الحسن!
🔻جان من فدای جانت شود! من پیشمرگت بشوم یا ابا الحسن!
اِنْ كنتَ في خيرٍ كنتُ مَعك وَ اِنْ كنتَ فى شرٍّ كنتُ مَعك
▪️من همواره پا به پای تو خواهم بود؛ چه این ماجرا به خیر تمام بشود چه به شرّ.
فَبکیا جمیعاً ثُمّ أخَذَ السّبطَین مِن یَدِها و مَضَیٰا
🔻با این جملات، هر دو به گریه افتادند؛ سپس امام حسن و إمام حسین علیهماالسلام دست مادرشان را گرفتند و همگی به سمت خانه برگشتند.
📚الكوكب الدُّرّي،حائری مازندرانی، ج۱، ص۱۹۶.
📚احتجاج الزهراء «سلاماللهعلیها»،رضوی نجفی.ص ۱۴۰
📚فاطمه الزهراء «سلاماللهعلیها» من المهد الی اللحد ص۲۷۷
✍ای اذانِ «اَشهدُ اَنّ علیّ» مولای من
میشود تکمیل با دنیای تو دنیای من
یا علی جانم ، فدای عین و لام و یای تو
حرف حرفم : فا و آ و طا و میم و های من
من خودم فکری به حال دردهایم میکنم
جان زهرا تو فقط غصه نخور آقای من
صبح تا حالا نشستم چند تا گل چیدهام
ای بزرگ خانهام ! تقدیم تو گلهای من
هر چه کردم سینهام نگذاشت، جان فاطمه
چند بار این بچههایم را بغل کن جای من..
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
#سقیفه #بستر_شهادت
🩸به خدا قسم دیدم که دیوارهای مسجد از جا کنده شد ...
به نقل کتاب شریف «الإحتجاج»: امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هنگامی که امیرالمؤمنین علیهالسلام را از منزلشان بیرون کشیدند، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها از خانه بیرون آمدند و تمام زنان بنی هاشم نیز با او بیرون آمدند و رفتند تا به نزدیک قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسیدند.
در آن هنگام رو به آن جماعت غاصب نموده و فرمودند:
خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَئِنْ لَمْ تُخَلُّوا عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی
▪️پسر عمویم را رها کنید، قسم به آن خدایی که محمد صلیاللهعلیهوآله را به حق برانگیخت اگر او را رها نکنید، گیسوان خود را پریشان میکنم
وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّه عَلَی رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی
▪️و پیراهن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را بر سر افکنده و به درگاه خداوند تبارک و تعالی فریاد برمیآورم.
یقین بدانید که ناقه صالح، در نزد خدا از من گرامیتر نبود و بچهی آن ناقه نیز در نزد خدا از فرزندان من گرامیتر نبود.
📜 سلمان گوید:
کُنْتُ قَرِیباً مِنْهَا فَرَأَیْتُ وَ اللَّهِ أَسَاسَ حِیطَانِ الْمَسْجِدِ تَقَلَّعَتْ مِنْ أَسْفَلِهَا
🔻من نزدیک ایشان [فاطمه زهرا سلاماللهعلیها] ایستاده بودم، به خدا سوگند دیدم که پایه دیوارهای مسجد از جا کنده شد، به طوری که اگر کسی میخواست، میتوانست از زیر آن بگذرد.
📚الاحتجاج،طبرسی،ص ۵۶
📚بحارالانوار ج ٢٨ ص٢٠۶
#بستر_شهادت #سقیفه
#غربت_امیرالمؤمنین_علیه_السلام
🩸ایسلمان ! فاطمه «سلاماللهعلیها» را دریاب؛ که اگر نفرین کند ، مدينه اهلش را میبلعد...
در روایت آمده است:
وقتی که امیرالمومنین علی علیهالسلام را از خانه خارج کردند، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها (به مسجد) آمد و خطاب به ابوبکر فرمود: ای ابوبکر! آیا میخواهی مرا بیوه کنی؟
وَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَکُفَّ عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی وَ لَأَشُقَّنَ جَیْبِی وَ لَآَتِیَنَّ قَبْرَ أَبِی وَ لَأَصِیحَنَّ إِلَی رَبِّی
🔻به خدا سوگند اگر علی علیهالسلام را رها نکنی، موهایم را پریشان کرده و پیراهن خود را پاره میکنم و بر سر قبر پدرم میروم و به سوی پروردگارم ناله بر میآورم.
📜فاطمه زهرا سلاماللهعلیها دست امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را گرفت و به سمت قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله راه افتاد.
💢 در اینجا بود امیرالمؤمنین علیهالسلام (در حالی که با طناب دست و پایش بسته بود و گردن مبارکش به زیر تیغ عمر بود)، به سلمان فرمود :
أَدْرِکْ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ فَإِنِّی أَرَی جَنْبَتَیِ الْمَدِینَةِ تُکْفَئَانِ
🔹دختر محمد «صلی الله علیه و آله»، را دریاب؛ دارم میبینم که دو طرف مدینه دارد بر روی هم قرار میگیرد [کنایه از اینکه مدینه دارد زیر و رو میشود]
وَ اللَّهِ إِنْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا وَ شَقَّتْ جَیْبَهَا وَ أَتَتْ قَبْرَ أَبِیهَا وَ صَاحَتْ إِلَی رَبِّهَا لَا یُنَاظَرُ بِالْمَدِینَةِ أَنْ یُخْسَفَ بِهَا وَ بِمَنْ فِیهَا
🔻به خدا سوگند اگر او موهایش را پریشان کرده و پیراهن خود را پاره کند و بر سر قبر پدرش برود و به سوی پروردگارش ناله برآورد، در اندک زمانی، مدینه تمام کسانی که در آن هستند را خواهد بلعید.
📜 سلمان، خود را به ایشان رساند و عرض کرد: ای دختر محمد! خداوند پدرت را برای رحمت مبعوث نموده است، برگردید.
فاطمه زهرا سلاماللهعلیها فرمود:
یَا سَلْمَانُ یُرِیدُونَ قَتْلَ عَلِیٍّ مَا عَلَیَّ صَبْرٌ فَدَعْنِی حَتَّی آتِیَ قَبْرَ أَبِی فَأَنْشُرَ شَعْرِی وَ أَشُقَّ جَیْبِی وَ أَصِیحَ إِلَی رَبِّی
🔹ای سلمان! اینها میخواهند علی علیهالسلام را بکشند، من نمیتوانم صبر کنم، پس بگذار بر سر قبر پدرم بروم و موهایم را پریشان کرده و پیراهنم را پاره کنم و به سوی پروردگارم ناله برآورم.
📜 سلمان گفت:
من میترسم که زمین، مدینه را در خود فرو ببرد، علی علیهالسلام مرا پیش شما فرستاده تا به شما بگویم که به خاطر او به خانه برگردید و از این کار منصرف شوید.
صدیقه کبری سلاماللّهعلیها (تا اسم مولا علی علیهالسلام را شنیدند) فرمودند:
إِذاً أَرْجِعُ وَ أَصْبِرُ وَ أَسْمَعُ لَهُ وَ أُطِیعُ
🔻حال که مولایم علی علیهالسلام اینگونه فرموده، پس بر میگردم و صبر میکنم و به امر ایشان گوش کرده و از ایشان اطاعت میکنم.
📚 تفسیر عیاشی ج٢ ص۶٧
📚 بحارالانوار ج ٢٨ص٢٢٩
#بستر_شهادت
🩸فاطمه زهرا سلاماللهعلیها با چه حالی بر سر قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله حاضر شدند ...
در نقلی آمده است:
در آخرین روزهای عمر شریف حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود که در یکی از شبها به امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند:
اگر شما اجازه بدهید میخواهم بر سر قبر پدرم بروم تا قبل از رفتنم از این دنیا با او وداع کرده باشم؛ چرا که وقت جدایی دیگر نزدیک شده است ای پسرعمو.
در اینجا بود که مولا علی علیهالسلام به گریه افتادند و فرمودند:
إنّكِ بِهٰذِهِ الحالةِ لَم تَستَطيعِي القِيام!؟
▪️ شما با این حال حتی توانایی ایستادن را هم نداری؟
📜 صدیقه کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: چارهای نیست دیگر؛ پس به پا خواستند و به سمت قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله راه افتادند.
فَتارةً تَقومُ و تارةً تَطيح،حتّى وَصلَتْ إلىٰ قَبرِ رَسولِ اللهِ صلیاللهعلیهوآله وَ مَعَها علیّ علیهالسلام
🩸صدیقه کبری سلاماللّهعلیها در بین راه مکرّر زمین میخورد و باز بلند میشد تا اینکه به قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسید.
فَلَمّا نَظَرَتْ إلىٰ القَبرِ أنَّتْ أنّةً تَزَلزَلتْ لَها الأرَضين
▪️پس همینکه نگاهش به قبر پدر افتاد چنان نالهای زدند که زمین به لرزه افتاد.
و قالت: يا أبتاه! سَكنتَ التُرابَ و فارَقتَ الأحبابَ و أسلَمتَنا لِلخُطوبِ و فَوادحِ الكُروبِ و بَكَتْ حتّى اِنصَدَعَ قَلبُها.
🩸سپس فرمودند: ای پدرجان! ساکن خاکها شده ای و از دوستان جدا شدهای و ما را تسلیم سختی ها و مصیبتها نمودی؟! سپس آنچنان گریستند که نزدیک بود قلب آن حضرت از هم پاشیده شود.
📜 امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:
زهرای من! کم گریه کن که می.ترسم خودت را با این گریه ها از بین ببری؟!
فاطمه زهرا سلاماللهعلیها فرمود:
ای پسر عمو! مرا معذور بدار؛ چرا که فراق و خصوصا فراق پدرم، بد کامم را تلخ نموده است.
ثُمّ أخَذَتْ قَبضةً مِنْ صَعيدِ قَبرهِ الشّريف و وَضعَتْها علىٰ أَنفِها و عَينِها و شَمَّتْها، و أنشَأتْ عليهاالسّلام:
▪️سپس آن بانوی مکرمه مشتی از خاک قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله را برداشته و روی چشم ها گذارده و بوییدند و اشعاری چنین فرمودند:
صُبَّتْ عَلَيََََّ مَصائبٌ لَو أنّها
صُبَّتْ عَلَى الأيامِ صِرْنَ لَيالِيا
🩸چنان مصیبت ها بر سر من آوار شد که اگر بر سر روزها این مصائب آمده بود، تبدیل به شب میشدند.
📚مُسکّن الفؤاد،شهیدثانی، ص۱۱۲ (با اندکی تفاوت)
📚وفاة فاطمه الزهرا سلاماللهعلیها، بحرانی،ص۶۷
📚 موسوعة الکبری عن فاطمه الزهرا سلاماللهعلیها، ج۱۵ ص۱۳۵
#بستر_شهادت
🩸از جمله ادعیه صدّیقه کبری «سلاماللّهعلیها» در مثل این ایّام...
در روایتی امام باقر علیهالسلام فرمودند:
وقتی که بیماری حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شدّت گرفت، از جمله دعاهایی که هنگام شِکوه به درگاه الهی، بر زبان جاری مینمود، این بود که میفرمود:
« یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ فَأَغِثْنِی؛ اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ وَ أَلْحِقْنِی بِأَبِی مُحَمَّدٍ »
🔹یا حیُّ یا قیّوم، به واسطه رحمتت، از تو یاری میطلبم پس مرا یاری فرما! پروردگارا، مرا از آتش جهنم دور نگه دار و به بهشت وارد گردان و به پدرم محمّد صلیاللهعلیهوآله ملحق گردان؛
🥀 امیرالمؤمنین علیهالسلام با شنیدن این جملات، به فاطمه زهرا سلاماللهعلیها میفرمودند:
خداوند تو را عافیت داده و نگه میدارد.
اما فاطمه زهرا سلاماللهعلیها میفرمود:
یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَسْرَعَ اللَّحَاقَ بِاللَّهِ
🔹ای اباالحسن، پیوستن من به خدا چه سریع اتفاق میافتد...
📚بحارالانوار ج ٧٨ ص٢٣٣
✍ حیدر بِنِگر که بودنم سخت شده
با این همه درد، ماندنم سخت شده
از بس که نمانده نا دگر در تن من
بر روی زمین نشستنم سخت شده
شرمنده که پیش تو زمینگیر شدم
در پای تو هم پاشدنم سخت شده
از همسر رو گرفتهات، خُرده مگیر
با روی کبود، دیدنم سخت شده
اندوه گران فاطمه غربت توست
بر داغ تو غصّه خوردنم سخت شده
دشمن به بهانهی عیادت آمد
بر دشمن من نمردنم سخت شده
از فضّه کمک گرفتهام پیش عدو
چرخاندن کلّ گردنم ،سخت شده
با این همه زخم در تنم، آه؛ علی
با دست تو غسل دادنم سخت شده
ای محرم بیکس و غریبم،حیدر
در قبر ،نهادنِ تنم سخت شده ...
#بستر_شهادت
🩸علی جان! شبها خواب راحت ندارم...
در نقلی آمده است:
بعد از واقعه هجوم به خانه حضرت زهرا سلاماللهعلیها روزی امیرالمومنین علیهالسلام بر بالین بستر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها حاضر شدند و احوال بانوی خانهاش را پرسیدند. زهرای مرضیه سلاماللهعلیها به مولا علی علیهالسلام فرمودند:
🥀 شب گذشته خواب پدرم را دیدم که در یک جای بلندی ایستاده بود؛ گویا منتظر کسی بود؛ من جلو رفتم و عرضه داشتم: ای پدرجان! از این دنیا رفتید و مرا تنها گذاشتید؟! من بعد از شما، شبانه و روزم شده است اشک و غصّه!
📜 لا ألتَذُّ بِطَعامٍ وَ لا أتَهَنَّئُ بِمَنامٍ.
▪️نه هیچ بهرهای از غذا میبرم؛ نه شبها خواب راحتی دارم.
📚وفاة فاطمة الزهراء عليهاالسّلام،بحرانی،ص۱۲۳
📚موسوعة الکبری، ج۱۵ ص۱۳۶
✍ السلام ای سوره کوثر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای یاس پیغمبر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای لالهی پرپر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای بهترین مادر چطوری؟ بهتری؟
ای چراغ خانهی حیدر چنین سو سو نزن
پیش چشمان امیرالمؤمنین سو سو نزن
چند وقتی هست که حال هوایت خوب نیست
گریه کمتر کن گلم، گریه برایت خوب نیست
باز حال بازوی مشکل گشایت خوب نیست
فاطمه برخیز... حال بچه هایت خوب نیست
باز با یک خندهات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن
فاطمه بی خوابیِ بسیار پیرت کرده است
کنج بستر این تن تبدار پیرت کرده است
آتش و میخ و در و دیوار پیرت کرده است
تیزی و داغیِ آن مسمار پیرت کرده است
هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت
فاطمه ای کاش اصلا خانهی ما، در نداشت
این غمِ همواره همراهت عذابم میدهد
دردهای سخت و جانکاهت عذابم میدهد
سُرفه های گاه و بی گاهت عذابم می دهد
این سیاهی بر روی ماهَت عذابم میدهد
چند روزی بیشتر مهمان این ویرانه باش
باز هم نانی بپز، گرمای این کاشانه باش ...