eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
614 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
936 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم روی خاک وروی خاشاک تنت افتاده به زیرمشت ولگدها بدنت افتاده قنفذ ازیک طرف ومغیره ازسوی دگر میزدندت در آن کوچه،تنت افتاده ضرب پا ولگد وسیلی و دشنام زدن بین آن کوچه پره، پر زدنت افتاده گوکه این معرکه‌ها دروسط کوچه ز چیست چند دکمه از آن پیروهنت افتاده لشکرکفر به امید زدن آمده بود زیره شلاق، عقیق یمنت افتاده پهلویت فاطمه بشکست ازآن ضربه ی در وسط شعله ی آتش بدنت افتاده
بسم الله الرحمن الرحیم..: بنی هاشم در بندحیدراست و فقط آه می کشد بادست بسته،نالۀ جانکاه می کشد در کوچه میکشندوسرش درد می کند درگیروداره کوچه پرش درد می کند درگیرودارکوچه، غمی بین سینه داشت در سر هوای رفتن ازاین مدینه داشت درکوچه بی توان شد و بی حال و خسته بود لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود فرمود ای جماعت نامرد بس کنید من حیدرم علیه پرازدرد،بس کنید شب آمدو دوباره بدید آفتاب را بنشسته پای بستر،دید عشق ناب را ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها سر زد کناره بستره زهرا ی بیگنا آمد کنار بستر زهرانشست و بعد... بغضش به حال غربت زهراشکست و بعد دارد وصیت گلش آغاز می شود حیدر زمان گفتن صد راز می شود دراحتضار و حال و هوای غروبی ات دستی کشید بر روی صندوق چوبی ات گفتا که تا عبای پیمبربیاورد عمامه و قبای پیمبر بیاورد می دید در رخ توعلی اقتدار را می داد دست همسرخود ذوالفقار را ای وای علت غمِ دائم شد آشکار اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار حیدر غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد دربین دربه سینه ی من میخ جلوه کرد ای یادگار عصمت و پاکی نگه مکن حیدربیاوچادر خاکی نگه مکن خونابه روی چادر زهرا چه می کند؟ هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟ *** مسمار از غم دل ما زار گریه کرد برهمسرتو حیدر کرار گریه کرد بر همسری که پشت در افتاد بر زمین بر جرأت و جسارت دیوارگریه کرد هنگام خانه داری ات ای میوۀ دلم با یادچهره ی شده تبدار گریه کرد بایاد آن کسی که غریب است بین شهر بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کرد بر پیکر فتاده به کوچه ناله کند بر حسرت نگاه تو دلدارگریه کرد دیدم کسی به سمت لباست اشاره کرد شرح مصیبت توچنین زارگریه کرد برکشتۀ فتاده به کوچه مکن عزا بر آن تن شکسته بیمارگریه کرد بر دختری که آمده دیداره مادرش رفته کنار پیکراو زار، گریه کرد بر چشم خونفشان حسین وزینب او بر زخم دست مادربیدار گریه کرد (مجنون)به کوچه فاطمهِ زیر و زبر شده گویا که مقتلش همه دیوار ودر شده آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد دست وبازوی علی رابه طنابی بستند به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ... فاطمه بودکه آمدپی یاری علی وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد اولین مرتبه اش بود که اورابردند دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد دست زهرا پی یاری علی آمده بود رحم الله به زهرا که وفادارش کرد بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد .... گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد تن درهم شده اش را به طنابی بستند غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد ** دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..: بنی هاشم در بندحیدراست و فقط آه می کشد بادست بسته،نالۀ جانکاه می کشد در کوچه میکشندوسرش درد می کند درگیروداره کوچه پرش درد می کند درگیرودارکوچه، غمی بین سینه داشت در سر هوای رفتن ازاین مدینه داشت درکوچه بی توان شد و بی حال و خسته بود لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود فرمود ای جماعت نامرد بس کنید من حیدرم، علی پرازدرد،بس کنید شب آمدو دوباره بدید آفتاب را بنشسته پای بستر،دید عشق ناب را ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها سر زد کناره بستره زهرا ی بیگنا آمد کنار بستر زهرانشست و بعد... بغضش به حال غربت زهراشکست و بعد دارد وصیت گلش آغاز می شود حیدر زمان گفتن صد راز می شود دراحتضار و حال و هوای غروبی ات دستی کشید بر روی صندوق چوبی ات گفتا که تا عبای پیمبربیاورد عمامه و قبای پیمبر بیاورد می دید در رخ توعلی اقتدار را می داد دست همسرخود ذوالفقار را ای وای علت غمِ دائم شد آشکار اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار حیدر غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد دربین دربه سینه ی من میخ جلوه کرد ای یادگار عصمت و پاکی نگه مکن حیدربیاوچادر خاکی نگه مکن خونابه روی چادر زهرا چه می کند؟ هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟ *** مسمار از غم دل ما زار گریه کرد برهمسرتو حیدر کرار گریه کرد بر همسری که پشت در افتاد بر زمین بر جرأت و جسارت دیوارگریه کرد هنگام خانه داری ات ای میوۀ دلم با یادچهره ی شده تبدار گریه کرد بایاد آن کسی که غریب است بین شهر بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کرد بر پیکر فتاده به کوچه ناله کند بر حسرت نگاه تو دلدارگریه کرد دیدم کسی به سمت لباست اشاره کرد شرح مصیبت توچنین زارگریه کرد برکشتۀ فتاده به کوچه مکن عزا بر آن تن شکسته بیمارگریه کرد بر دختری که آمده دیداره مادرش رفته کنار پیکراو زار، گریه کرد بر چشم خونفشان حسین وزینب او بر زخم دست مادربیدار گریه کرد (مجنون)به کوچه فاطمهِ زیر و زبر شده گویا که مقتلش همه دیوار ودر شده آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم روی خاک وروی خاشاک تنت افتاده به زیرمشت ولگدها بدنت افتاده قنفذ ازیک طرف ومغیره ازسوی دگر میزدندت در آن کوچه،تنت افتاده ضرب پا ولگد وسیلی و دشنام زدن بین آن کوچه پره، پر زدنت افتاده گوکه این معرکه‌ها دروسط کوچه ز چیست چند دکمه از آن پیروهنت افتاده لشکرکفر به امید زدن آمده بود زیره شلاق، عقیق یمنت افتاده پهلویت فاطمه بشکست ازآن ضربه ی در وسط شعله ی آتش بدنت افتاده
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها رفتی ای فاطمه من،دیده ی،باران زده ام بی تو ای فاطمه جان،در دل طوفان زده ام بنگرعاشقِ تنها که دل از خانه بُرید منه تنها به تنِ خیسِ بیابان زده ام یاده روزی که سرت خورد به دیواره شهر بعدتو قید ِخود واین دل و این جان زده ام چاره ی کاره مرانیست دوا یی زهرا رحم کن برعلی ودیده ی گریان زده ام بیتو من د ر دل این شهرغریبم چکنم وای(مجنون )پره آشوبم وبحران زده ام _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
نوحه فاطمیه.mp3
1.82M
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت زهرا روی خاک وروی خاشاک تنت افتاده به زیرمشت ولگدها بدنت افتاده قنفذ ازیک طرف ومغیره ازسوی دگر میزدندت در آن کوچه،تنت افتاده ضرب پا ولگد وسیلی و دشنام زدن بین آن کوچه پره، پر زدنت افتاده گوکه این معرکه‌ها دروسط کوچه ز چیست چند دکمه از آن پیروهنت افتاده لشکرکفر به امید زدن آمده بود زیره شلاق، عقیق یمنت افتاده پهلویت فاطمه بشکست ازآن ضربه ی در وسط شعله ی آتش بدنت افتاده ..حاج آرمین_غلامی
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد دست وبازوی علی رابه طنابی بستند به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ... فاطمه بودکه آمدپی یاری علی وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد اولین مرتبه اش بود که اورابردند دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد دست زهرا پی یاری علی آمده بود رحم الله به زهرا که وفادارش کرد بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد .... گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد تن درهم شده اش را به طنابی بستند غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد ** دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم روی خاک وروی خاشاک تنت افتاده به زیرمشت ولگدها بدنت افتاده قنفذ ازیک طرف ومغیره ازسوی دگر میزدندت در آن کوچه،تنت افتاده ضرب پا ولگد وسیلی و دشنام زدن بین آن کوچه پره، پر زدنت افتاده گوکه این معرکه‌ها دروسط کوچه ز چیست چند دکمه از آن پیروهنت افتاده لشکرکفر به امید زدن آمده بود زیره شلاق، عقیق یمنت افتاده پهلویت فاطمه بشکست ازآن ضربه ی در وسط شعله ی آتش بدنت افتاده
بسم الله الرحمن الرحیم..: بنی هاشم در بندحیدراست و فقط آه می کشد بادست بسته،نالۀ جانکاه می کشد در کوچه میکشندوسرش درد می کند درگیروداره کوچه پرش درد می کند درگیرودارکوچه، غمی بین سینه داشت در سر هوای رفتن ازاین مدینه داشت درکوچه بی توان شد و بی حال و خسته بود لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود فرمود ای جماعت نامرد بس کنید من حیدرم علیه پرازدرد،بس کنید شب آمدو دوباره بدید آفتاب را بنشسته پای بستر،دید عشق ناب را ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها سر زد کناره بستره زهرا ی بیگنا آمد کنار بستر زهرانشست و بعد... بغضش به حال غربت زهراشکست و بعد دارد وصیت گلش آغاز می شود حیدر زمان گفتن صد راز می شود دراحتضار و حال و هوای غروبی ات دستی کشید بر روی صندوق چوبی ات گفتا که تا عبای پیمبربیاورد عمامه و قبای پیمبر بیاورد می دید در رخ توعلی اقتدار را می داد دست همسرخود ذوالفقار را ای وای علت غمِ دائم شد آشکار اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار حیدر غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد دربین دربه سینه ی من میخ جلوه کرد ای یادگار عصمت و پاکی نگه مکن حیدربیاوچادر خاکی نگه مکن خونابه روی چادر زهرا چه می کند؟ هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟ *** مسمار از غم دل ما زار گریه کرد برهمسرتو حیدر کرار گریه کرد بر همسری که پشت در افتاد بر زمین بر جرأت و جسارت دیوارگریه کرد هنگام خانه داری ات ای میوۀ دلم با یادچهره ی شده تبدار گریه کرد بایاد آن کسی که غریب است بین شهر بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کرد بر پیکر فتاده به کوچه ناله کند بر حسرت نگاه تو دلدارگریه کرد دیدم کسی به سمت لباست اشاره کرد شرح مصیبت توچنین زارگریه کرد برکشتۀ فتاده به کوچه مکن عزا بر آن تن شکسته بیمارگریه کرد بر دختری که آمده دیداره مادرش رفته کنار پیکراو زار، گریه کرد بر چشم خونفشان حسین وزینب او بر زخم دست مادربیدار گریه کرد (مجنون)به کوچه فاطمهِ زیر و زبر شده گویا که مقتلش همه دیوار ودر شده آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد دست وبازوی علی رابه طنابی بستند به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ... فاطمه بودکه آمدپی یاری علی وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد اولین مرتبه اش بود که اورابردند دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد دست زهرا پی یاری علی آمده بود رحم الله به زهرا که وفادارش کرد بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد .... گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد تن درهم شده اش را به طنابی بستند غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد ** دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها رفتی ای فاطمه من،دیده ی،باران زده ام بی تو ای فاطمه جان،در دل طوفان زده ام بنگرعاشقِ تنها که دل از خانه بُرید منه تنها به تنِ خیسِ بیابان زده ام یاده روزی که سرت خورد به دیواره شهر بعدتو قید ِخود واین دل و این جان زده ام چاره ی کاره مرانیست دوا یی زهرا رحم کن برعلی ودیده ی گریان زده ام بیتو من د ر دل این شهرغریبم چکنم وای(مجنون )پره آشوبم وبحران زده ام _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)