بسم الله الرحمن الرحیم
اشعار وفات ام البنین (ع)
کاشانه ی مادیگر از رونق می افتد
عباس بی تومادر از رونق می افتد
من مادرعباسم ومن داغدارم
چون سرنباشد پیکراز رونق می افتد
ام البنینم، دیده ام داغ پسرها
بزم صفایم آخر از رونق می افتد
هم خانه ی حیدر نباشد بی تو لطفی
دنیا بدون مادراز رونق می افتد
ام البنین کمتر نواکن درمدینه
با ناله هایت منبر از رونق می افتد
بعد از حسین ام البنین گریان وزار است
رهبر نباشد لشکر از رونق می افتد
درد عجیبی نیست بی اولاد بودن
این مرغ بی بال و پر از رونق می افتد
بازهرکشتند آخراین مام شهیدان
بی تو جهانی آخر از رونق می افتد
ام البنین شدکشته از زهر هلاهل
دیگر نوای مادر از رونق می افتد
بیمار بودی ، وکسی بالاسرت نیست
رفتی ودنیا دیگر از رونق می افتد ...
#آرمین-غلامی (مجنون کرمانشاهی)
هَلِ الدّينُ إلَّا الحُبُّ وَالبُغضُ ؟:
مسمومیت و شهادت حضرت ام البنین (صلوات الله علیها)
📓وقایع الشیعه (وقایع سیزدهم جمادی الثانی) صفحه 85
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_امالبنین_مرثیه
-اشعارناب دشتی
الاام البنین مویش کشیدند
به نخلستان دوبازویش بریدند
نبودی وتنش شدتیرباران
بمیرم پیکرش درخون کشیدند
انیس گریهها افتادم ازپا
امیره کربلا افتادم ازپا
کمانی تر شدم چون زینب زار
سرِ پیری خدا افتادم ازپا
توراچون برگی از پاییز دیدم
دلم را از غمت لبریز دیدم
به رویِ نیزه راست کاش میماند
سرت بر روی اسب آویز دیدم
عزایت غصه هابر سینه دارد
غباری بر رخ آئینه دارد
زِ داغت خاک و بر سر ریختم من
دگر عباس دستم پینه دارد
فتاداز سرو پر بنیاد دستش
فتادازقامت شمشاد دستش
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا زِ تَن اُفتاد دستش
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_امالبنین_مرثیه
#دوبیتی
-اشعارکردی
له بین کاروان یاسد نمنیه
صفاو شور و احساسد نمنیه
برس ام البنین؟ هاتیه زینب
برس، افسوس عباسد نمنیه
میه آگر ،له گیانم نور عینم
نخون ماهِم که مَـقطُوع الیدَینم
دم ام البنین تنیا یه بیدن؟
حسینم وا حسینم وا حسینم
سرشته له خم زهرا گِله بی
نگاه تار زینب قاتله بی
نکف هرگز و لب ناوه حسینه
گمانم داخ سقا له دله بی ...
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
روضه میخواند از فراسویی
گریه ها میکند به هرکویی
قدخمیده گردیده بانویی
نالد ام بنین به هرسویی
مادر و حرفِ غیرتِ عباس
ام العباس و گریه برآنِ یاس
مشکِ پاره میـان صحرابود
تهِ گـودالِ بس چه غوغابود
گرد وُ خاکی اگرکه برپابود
خنـجر ی برحنـجرِ مولابود
برزمین مشک وُ دیده یِ پاره
بی تو شدبچّـه هاییِ آواره
روی سیـنه همیشه می کـوبید
درعزای حسین می بارید
درغم زبینبش می لغـزید
بی پسرگشتنش را می دید
پیکر چار گل به رویِ زمین
روی سینه نشسته چکمه یِ کین
ازسر نیزه دلبرم افتاد
زینبیت گفت معجرم افتاد
خیمه درآتش وعَلَم افتاد
تاوَلِ پایِ پُـر وَرم افتاد
روی نیزه سَری زده پهلو
تازیان خورده بر سر بازو
گشته این روزگار تیره وُ تار
رویِ نیـزه سرِ توبوده سوار
خورده ای سنگی از سر بازار
مادری داغدیده پرچمدار
مادر وناله بر یل وشیران
درعزای حسین شده گریان
#وفات_حضرت_ام_البنین_مدح_مرثیه
#حضرت_عباس
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت ام البنین سلام الله علیه🍃
دختر جوان آشفته از خواب بر میخیزد و نزد مادر می آید، این سومین شبی است که به روءیا میبیند قرص ماه بر دامنش نشسته است و سه ستاره ی درخشان در اطرافش
مگر میشود خواب مکرر را یک رویای ساده تلقی کرد و بی تعبیر از کنارش رد شد؟؟؟ پس چیست معنی این رویای صادقه؟
حرف دختر هنوز تمام نشده که پدر در را میگشاید و تعبیر میکند خواب شبانه را،
و پاسخ میدهد سوال های در ذهن مانده را
حازم مردی نامدار و دلاور از بزرگان قبیله ی بنی کلاب است که به غیرت و ادب و شجاعت شهره ی اعراب است
سه روز است که عقیل مهمان خانه اش شده و به رسم ادب ، حازم، علت آمدن را از میهمان سفره اش نپرسیده
و امروز عقیل لب گشوده ، پیام خواستگاری امیرالمومنین را بر حازم آورده است
و حازم که نَمی از فضائل علی را چشیده است و شهد عشق حیدر، به کامش ریخته شده ،گل از گلش میشکفد و می آید تا نظر دختر را نیز جویا شود
- فاطمه جان تعبیر خوابت نزد مهمان خانه ی من است، عقیل آمده تورا بر پور ابیطالب خواستگاری کند، امده تو را عروس خانه ی علی نماید، ماهِ نشسته بر دامنت، همین شرافت و سعادتیست که امروز همای سعادتش بر شانه مان نشسته است
من و مادرت این تقدیر را توفیقی بر کل قبیله میدانیم اما آمده ام نظر تو را هم جویا شوم نازنینِ بابا
سرخی شرم به گونه های فاطمه مینشیند و اشک شوق به چشمانش حلقه میزند
سر به زیر انداخته برق شادی را پدر به چهره اش نبیند
- حیدر که تاج سر عالمیان است، اگر غلامِ قنبر (غلام علی) به خواستگاریم آمده بود، به جهتِ اتصال به مولایم علی ، سر از پا نمیشناختم و دو بال برای پرواز استعانت میگرفتم
و اکنون نمیدانم به دعای خیر کدام صاحب نفسی، و به معجزه ی دستان کدام صاحب کرامتی، چنین بخت و اقبالی درِ خانه ام را نواخته است
عقیل را پیغام برید فاطمه به خدمتگزاری خانه ی علی بر خود مباهات میکند، عروس خانه ی علی، زهرای مرضیه بود و بس...
حزام صد شتر آزین بسته شده مهیا میکند و به لباس بخت ، فاطمه را راهی مدینه میکند
و تعبیر میشود رویای صادقه اش و قرص قمری بر دامنش مینشیند عباس نام، که زیبایی جمالش بی مثال است و نور صورتش مثال زدنی. غمزه ی چشمانش بی بدیل است و کمان ابروانش بی نظیر.
ماه کامل را میماند با تمام درخشش و لطافتش. و علی را میماند با تمام هیبت و صلابتش.
به همان کودکی، قصه ی شبانه ی عباس ، میشود ذکر فضائل زهرا ی اطهر و مادر خوب در گوشش میخواند که من کنیزی هستم از کنیزان خانه ی زهرا و خدمتگزاری از خدمتگزاران اولاد زهرا ،
مبادا حسنین را برادر خطاب کنی
آن دو آقایان جوانان اهل بهشتند
مبادا زینبین را خواهر خطاب کنی
آن دو ، نور دیدگان زهرا و میوه ی دل پیامبرند
عباسم، تو غلام حلقه به گوش حسین باش
عباسم تو خدمتگزار کمر بسته ی حسین باش
عباسم تو موءدب به آداب حسین باش
مادر در گوش عباس میگوید و میگوید و میگوید تا وقت وداع میرسد کاروان حسین بن علی را از مدینه
ام البنین دوان دوان می آید به قرآنی و کاسه ی آبی حسین را بدرقه میکند
نزد عباس آمده اشارتی میزند
عباس بن علی سر خم کرده نزدیک لبان مادر میشود
عباسم ، حسین پاره ی تن پیامبر است، حسین روح و ریحان فاطمه است، حسین جان جانانِ من است
عباسم حسین در مدینه هم غریب است چه رسد به کوفه
عباسم مبادا حسین را تنها گذاری
مبادا تو باشی و تار مویی از حسین کم شود
مبادا تو باشی و گَرد غربتی به روی حسین بنشیند
عباسم برو به سلامت....
و قافله میرود و ام البنین دلش را پیش پای قافله قربانی میکند
و قافله باز می آید
ام البنین دست عبیدالله پسر کوچک عباس را به دست گرفته در کوچه های مدینه دوان دوان می آید
بشیر، پیکیست از جانب زین العابدین که آمده شهر را از عزای عالم خبر کند
ام البنین می ایستد ،
- بشیر از حسین من چه خبر داری؟
- ام البنین پسرت عبدالله را کشتند
- بشیر از حسینم چه خبر داری؟
- ام البنین پسرت جعفر را کشتند
- بشیر از حسینم چه خبر داری؟
- ام البنین پسرت عثمان را کشتند
- بشیر از حسینم چه خبر داری؟
- ام البنین پسرت عباس را کشتند
رنگ از رخساره ی ام البنین رخت میبندد، هنوز به دوپا ایستاده و دست یتیم عباس را در دست میفشارد
- بشیر تو را به خدا بگو از حسینم چه خبر داری؟
- حسین را به لبی تشنه، غریبانه به شهادت رساندند
و حال این بانوی غیور که خم به ابروانش نیامده بود، طاقت از کف داده به زمین میخورد، خاک بر سر میریزد و ناله وااسفاها همی زند
به سوی خانه روان میشود، بشیر صدایش میزند به کدام سو میروی بانوی من؟
قافله بیرون مدینه خیمه زده
و ام البنین به چشمانی اشکبار مردم مدینه که اکنون گردش حلقه زده اند را نگاهی میکند
- من تاب دیدن زینب بی حسین را ندارم
من طاقت نظاره ی یتیمان حسین را ندارم
من که عباسم ساقی قافله بود
سلام الله علیهم اجمعین
تحقیقی ازمجنون کرمانشاهی
@majnon1396
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
هنرحجب و حیا خصلت بانوی ادب
عشق در سایۀ شخصیت بانوی ادب
قدرت چهار یل اش راهمگی میدیدند
قدرت لَم یزلی قدرت بانوی ادب
گر ابالفضل امان نامه ز دشمن نگرفت
دین فروشی بری از ساحت بانوی ادب
یارودلدار امین ،حامی دین، اُم بنین
هرچه دارم همه از دولت بانوی ادب
شیر حق راهمسرو آن پسرانش همه شیر
قدرت وشورو شعف صولت بانوی ادب
گر شب چاردهم ، پرتو مه، پر نور است
بوده عکسی ز رخ صورت بانوی ادب
پسرانش همه لب تشنه فتادندبه خاک
پرورش دادنشان طینت بانوی ادب
دادن چارپسر در ره اسلام عشق است
بود این قطره ای از همت بانوی ادب
بی بدیل است اگر غیرت سلطان نجف
بدل غیرت او غیرت بانوی ادب
شده آوازه به عالم همه جا ام بنین
بوده اماهمه جا صحبت بانوی ادب
مادر باب حوائج به جهان است چنین
به حقیقت قسم این شهرت بانوی ادب
متحیرشده هرکوه به اثبات قدم
در تعجب همه از قامت بانوی ادب
پیکر ساقی او گر چه ز شمشیر شکست
این ابالفضل بود عزت بانوی ادب
بعد عباس دگر ام بنین پیر شده
گریه وناله شده حالت بانوی ادب
دست وپای پسرانش شد قلم در لب آب
سینه ها پرشده از محنت بانوی ادب
ای بشیر ازتن صدپاره سلطان بگو
سر پرخون حسین غربت بانوی ادب
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
شده ای حجب و شرف را، تو هما ام البنین
تو یی سرچشمه خورشید ولا ام البنین
مادرشیر نران،ای تووقارعلوی
تویی استاد به کل ادبا ام البنین
مادرچار شهید، مام ابرمردقیام
شرف و حیثیتِ شیر خدا ام البنین
در جهان گریه ی توبود تلاطم انداخت
نطق کوبندهٔ تو، بود رها ام البنین
چارشیرنرخودرا به خدابخشیدی
مادری برحرم آل عبا ام البنین
نهضت کرببلا زنده ز عباس توشد
آفرین بر تو، و تحسین به شما ام البنین
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
بر امیرالمومنین شاه نجف ،همسر تویی
بعده زهرای مطهر مادری دیگر تویی
گر که زمزم پاگرفته با دم هاجر بدان
حضرت ام البنین دریای صد هاجر تویی
بوده ای همسفره ی سلطان عالم مرتضی
درمیان خانه ی او خادم الحیدر تویی
تاکه دستانِ خدا باب الحوائج را کشید
ابتدا ام البنین آن ماه را لنگر تویی
کرده ای عباس رااز جان و دل وقف حسین(ع)
بوده ای مادر برایش؛ نازنین مادرتویی
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
ام البنین به چشم ترت گریه میکنی
از داغ چار گل پسرت گریه میکنی
برخاکهای صحن بقیع روضه خوان شدی
بانو ، ز شام تا سحرت گریه میکنی
خون میچکد گمان کنم از پلک های تو
ازبهررفتن جگر ت گریه میکنی
داری نگاه خودبه سوی ماه آسمان
با یاد صورت قمرت گریه میکنی
کشته کنار شط فرات است ساقی ات
اینگونه مثل گل پسرت گریه میکنی
بشنیده ای که رفته به غارت لباس ما
بانوبرای گل پسرت گریه میکنی
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
تونبودی که یل لشگرم افتاد زپا
به زمین میکشدعباس به میدان پا را
تونبودی همهی دلخوشیت رفت زدست
خس خس سینه اش انداخت زپا مولا را
تونبودی که تنش رفت به زیر خنجر
به زمین ریختهای مینگرم برمولا
تونبودی شده زینب راهی کوفه وشام
بست با نیزه به رویم مردکی راه مرا
تونبودی پهلویم رابشکستند به شام
خوردم ازشمروسنان وحرمله من ناسزا
تونبودی خُنکای جگرم! رفت زست
من نخواهم لحظهای زندگی این دنیا
چکنم ام بنین درد دلم هست زیاد
که به هر زخم دوتصویر کشیدند به ما
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396