روضه ام کلثوم....mp3
5.68M
🤞🤞بسم الله الرحمن الرحیم
متن روضه ام کلثوم
مداح..حاج آرمین غلامی
یا اهل الکوفه انّ الصّدقه علینا حرام😭
خطبه ی حضرت ام کلثوم علیهاالسلام در کوفه
ای اهل کوفه اشک شما باد مستدام
با این خیانتی که نمودید بر امام
نامه نوشته اید بیا ای حسین و بعد
شد کشتنش برای شما بهترین مقام
نیزه سوار شد سر مهمانتان چرا
این است رسم معرفت و مردی و مرام
*خرما و نان به آل علی از چه می دهید
نامردمان ، تصدّق ِ بر ما بُود حرام
از لحظه ای که اصغر تشنه شهید شد
دیگر نمانده خواهش و میلی به هر طعام
در گوش ماست ناله ی(اُسقونی) ِحسین
ترجیح می دهیم بمانیم تشنه کام
چشمی ندیده سایه ی ما را ولی کنون
هستیم در معابر و در بین ازدحام
با دست بسته در به در ِکوچه ها شدیم
بر ما نموده اید جفا جای احترام
دیگر همیشگی شده اشک نگاه ما
داغ درون سینه ی ما شد عَلَی الدَّوام
دل های ماست زخمی یک نیم روز تلخ
با مرگ ،زخم سینه ی ما گیرد التیام
*روایت شده که پس از ورود اسرا به کوفه، کوفیان با خرما و نان به استقبال اسرا آمدند و از روی ترحم و دلسوزی آن را به کودکان میدادندکه حضرت ام کلثوم علیهاالسلام این غذاها را از دست و دهان کودکان میگرفت و بر زمین میانداخت و خطاب به کوفیان فریاد میزد: «یا اهل الکوفه ان الصدقه علینا حرام؛ ای اهل کوفه همانا صدقه بر ما حرام است.»
دخترِ شیر علی
جلوه ی حیدر دارد
مثلِ « زینب » به خدا
هیبتِ صفدر دارد
غرّش اش مثلِ پدر ..
آینه ی وجه الله
بی سبب نیست چنین
رزمِ دلاور دارد
ارث ها برده ز مادر..
نَفَس اش زهرایی
رزقِ بی حدّ وحساب
از سوی کوثر دارد
خطبه هایش همه کوتاه
ولی جانسوزند
هرکجا پای نهد
شورشِ محشر دارد
« زینبِ دوّمِ » مولاست
پر از پویایی
اسدالله ِ جهان
زینت و زیور دارد
اُمِّ کلثوم بُود
اُمِّ شرف.. اُمِّ وفا
صحبت از مدحتِ او
رحمتِ دیگر دارد
در اسارت به سر و سینه زد و
نالان شد
بسکه در سینه ی خود
داغِ برادر دارد
شانه در شانه ی زینب
همه جا غوغا کرد
بسکه بانوی جهان
اِرق به خواهر دارد ...
روضه ام کلثوم
مداح..حاج آرمین غلامی
روضه ام کلثوم.......۱.mp3
4.36M
❣﷽❣🤞🤞
🔘 حاج_آرمین _غلامی
🔘 روضه_حضرت_ام_کلثوم_س
🔳السلام علیک یا بنت امیرالمومنین، یا ام کلثوم ..
آن بانویم که دارم لطف و عطا ز داور
ناموسِ کبربایم، نورِ دلِ پیمبر
هم دخترِ امامم، هم یادگارِ عصمت
یعنی برایِ زهرا آیینه دارِ عصمت
از کودکی هماره هم دم به مجتبایم
آگاه از تمام اسرارِ کربلایم
مانندِ خواهرِ خود غرق نوائب(مصیبت ها) من
اُم المصائب است او اُخت المصائبم من
با هر مصیبتی که دیدهست زینبِ من
یک عمر آشنا بود خر روز و هر شبِ من
چون خواهرم عقیله هستم زِ غم لبالب
در هر غم و بلایی بودم کنارِ زینب
از خاطراتِ عمرم خواهم اگر بگویم
جز ماجرایِ گودال چیزی دِگر نگویم
هر بار زینب آمد از خیمهگاه بیرون
دنبال او دویدم تا قتلگاه بیرون
همراهِ خواهرِ خود در اوج آن بَلیّه
من بودن و سکینه بر تل زینبیه
تا واژگون شد از اسب آقایِ ما به مَقتل
خَدِّ التَّریب گردید مولای ما به مقتل
دیدم که برقِ شمشیر دور و برِ حسینم
انبود شد برایِ ذبحِ سر حسینم
وجه خدا به گودال با کَلب شد مقابل
شیب الخضیب افتاد ناگاه دستِ قاتل
خنجر زِ کین کشید و خنجر نمیبریدُ
خواهر به چشم دید و فریاد میکشیدُ
قاتل به پیشِ خواهر هم پیشِ چشم مادر
تا جسم پشت و رو شد بنشست رویِ پیکر
چون خواست رأس او با جور و جفا بِبُرد
تا با دوازده ضرب ، سر از قفا ببرد
خون خدا زِ رگ ها تا که به جوش آمد
فرمود یا «بُنّی» آه ای غریبِ مادر
کشتند و از تنت رفت پیراهنت به غارت
ای زینبم به تن کن پیراهنِ اسارت
رأسم رَوَد به نیزه، همراهِ اهل بیتم
تا بشنوم زِ نزدیک خود آه اهل بیتم
دور از دو چشم عباس بیند حرم اسیری
ای وای از کنیزی .. ای وای از حقیری ..
عباس من کجایی؟! برخیز غیرت الله
در مجلسِ شراب است در حصر عصمت الله
*آری .. دردهای ام الکثوم هم همان دردهای زینب بود .. بمیرم برات خانم .. *
قافله رو از کربلا بردند
وقتی رسیدند دم دروازه ی شام...
از جاهایی که أمّ کلثوم به جای زینب کبری سخن گفته ، همین جاست
شمر ملعون رو صدا زد
فرمود
ما دوتا خواهش از شما داریم
اول اینکه
فَاحْمِلْنا فى دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظارَةِ،
ما رو از دری وارد کنی که تماشاچیاش کمتر باشند
دوم اینکه به این نیزه دار ها بگو
سر ها روو از این بانوان و مخدرات جدا کنند
این نامرد مردم به بهانه تماشای سرها ، دارند به نوامیس پیغمبر نگاه میکنند
نانجیب شمر ، هر دو خواهش رو برعکس اجرا کرد
دستور داد از شلوغ ترین دروازه ی شهر ، اهل بیت رو وارد کنند
مرحوم طبری شیعی می نویسد ، پانصدهزار نفر به تماشا آمده بودند
خواهش دوم هم اینجوری عملی کرد
دستور داد
هر سری که به نوعی با اسیری در ارتباطه،
نیزه دار اون سر ،
سر بریده رو ببره کناره اون بانوی اسیر ...
حسین...
#کانال_متن_روضه_
#شام پنجشنبه۲۱/دی ماه/مسجدرشیدی
⚫️ #نوحه_حضرت_ام_کلثوم_س
#مداح..حاج آرمین غلامی
روضه ام کلثوم.....mp3
8.39M
🤞🤞بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت اُم کلثوم سلام الله علیها به نفسِ .حاج آرمین غلامی،
#ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#مسجدمعتمد کرمانشاه
#شام پنجشنبه۲۱/دی ماه
🤞🤞بسم الله الرحمن الرحیم
#متن روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت اُم کلثوم سلام الله علیها به نفسِ .حاج آرمین غلامی،
#ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
•┄┅══༻○༺══┅
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
بانو زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی
نازل شود به وحی خدا مدحِ وصف تو
با آن مقام، پیش خدایی که داشتی
در آسمانِ حیدر و زهرا پریده ای
مهد کمال بود هوایی که داشتی
با حضرتِ عقیله شما مو نمی زدی
در خُلق و خو وفایی که داشتی
دیدند اهل کوفه که حیدر ظهور کرد
با خطبه ها و صوتِ رسایی که داشتی
دیدی مصیبتی که دگر کَس نمی رسد
به ابتدای صبر و رضایی که داشتی
عباس تا که دید نداری تو هدیه ای
سهمِ تو شد به کوهِ منایی که داشتی
*شبِ عاشورا عباس داره مثل شیر نگهبانی میده و دور خیمه ها می گرده، از هر خیمه یه نوایی میاد،خانوم زینب بچه هاش رو آماده کرده، هر کی هر چی داره میخواد برا حسین رو کنه، نجمه خاتون، قاسم و عبدالله رو نشونده و داره باهاشون اتمام حجت میکنه...الهی بمیرم براش، رباب قنداقه رو گرفته...علی جان! یکی یه دونه ی مادر... همه خودشون رو دارن آماده میکنن یه هدیه به حسین بِدن...عباس اومد از کنارِ خیمه ی اُم الکلثوم رد شد،صدایِ ناله ی بی بی اومد،میگفت: خدا! خیلی کم سعادتم که چیزی برا حسین هدیه کنم...توی همین زمزمه ها بود که عابس اومد دَمِ خیمه،گفت: بانویِ من! اجازه میدید چند لحظه ای محضر شما باشم؟ تا خانوم صدا عباس رو شنید،اشکاش رو پاک کرد...فرمود:بیا داداش...بیا همیشه مرهم دردام،بیا همه کَس و کارم...
عباس اومد دو زانو نشست،گفت: بی بی جان! گریه کردن شما فقط یه راه داره، اونم اینه که یه روز خبر مرگ عباس رو برات بیارن، مگه من مُردم داری گریه میکنی؟ چی شده؟ فرمود:عباس جان! خواهرم زینب دو تا بچه هاش رو آورده، بچه های داداش حسنم هستن، اُم لیلا علی اکبر رو فرستاده، اُم البنین تو و داداشات رو فرستاده،رُباب علی اصغر داره،من کسی رو ندارم برا حسینم قربونی کنم...یه لبخندی رو لبِ عباس نشست،گفت: بانویِ من! کی از من بهتر..؟ فردا میام دَمِ خیمه ات، دستم رو بگیر ببر پیشِ آقام حسین...بگو آقا یه غلام آوردم برات قربونی کنم...یه غلام آوردم بهت هدیه بدم...*
عباس تا که دید نداری تو هدیه ای
سهمِ تو شد به کوهِ منایی که داشتی
قربانیِ تو نزد خدایت قبول شد
یک عُمر ماند رنگ حنایی که داشتی
اُم البنین به شهر مدینه که روضه داشت
گُل می نمود آه و بکایی که داشتی
با زینب و رباب فقط ناله می زدی
با خاطرات کرب و بلایی که داشتی
تقسیم شد میانِ اسیرانِ اهل بیت
در شهر شام آب و غذایی که داشتی
*بعد از دفنِ رقیه، خانوم زینب،دید اُم الکلثوم خیلی بی قراری میکنه، فرمود: چیه خواهرم؟گفت: زینب جان! دیشب دَمِ غروب رقیه از گوشه ی خرابه رو زانوهاش،چهار دست و پا، آهسته آهسته، اومد رو پام نشست،دستش رو دور گردنم حلقه کرد، آروم دَمِ گوشم گفت: عمه! میخوام یه حرفی بهت بزنم،اما قول بده به عمه زینب نگی...چی عمه جان!گفت:عمه! تو این شهرِ به این بزرگی، زیرِ این آسمون، آیا بچه ای گرسنه تر از من هم هست؟عمه! ضعف کردم،گرسنه ام...اشک تو چشمام حلقه زد،گفتم:رقیه جان صبر کن،همه چیز درست میشه...گفت:عمه!یه چیز دیگه ای هم میخوام بهت بگم...چی عمه!گفت عمه! حسم میکنم بابام میخواد بیاد دنبالم...حس میکنم دیگه شب آخرمِ...عمه جان! خودم میدونم باعث زحمت همه ی شما بودم...خودم میدونم برا خاطر ناله های من شما هم کتک خوردید...*
تقسیم شد میانِ اسیرانِ اهل بیت
در شهر شام آب و غذایی که داشتی
حتی زنِ یزیدِ لعین گریه اش گرفت
با دیدن خرابه و جایی که داشتی
عباس بود روی نی و بست چشم خود
وقتی که دید تاولِ پایی که داشتی
شکر خدا نبود ببیند برادرت
بردند گوشوارِ طلایی که داشتی
شکر خدا نبود حسین تو بشنود
در زیر تازیانه نوایی که داشتی
#مداح..حاج آرمین غلامی،
#ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
•┄┅══༻○༺══┅┄
#بسماللهالرحمنالرحیم
🔴متن روضه،سینهزنی و مولودی
ht