eitaa logo
نوڪࢪحســینیم
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
22 فایل
『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏ :)!』 مولـودِ ۱۵-۶-۱۴۰۱ - خوشبخت ماییم ز کل ِجهان ك نوکر حسینیم:)! +محلِ‌اجتماعِ‌عاشقای‌امام‌حسین❤️‍🩹! کپی؟ التماس‌دعای‌فرج! اگه حرفی بود:) @HHanaanehh «ناشناسمون» @harfnashenass
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیدر چقدر به فاطمه می‌آید؛ لاحول‌ و لا قوه الا باالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر اکرم صلوات الله علیه: اگر خداوند امیرمؤمنان را برای فاطمه نمی آفرید، در زمین همتایی برای او نبود..🤍🌱 کافی، ج ۱، ص ۴۶۱
😱🔥 از خدا و معنویات صحبت میکردند... منم اینجور بحث ها رو دوست داشتم! اما یک چیزایی عنوان میکردند که با اعتقادات مذهبی من سازگار نبود! مثلا میگفتن تو قرآن اومده نماز را بر پا دارید نه اقامه کنید! و نماز هر کار خوبی هست که ما انجام میدیم! پس کار خیر بکنیم همون نمازه و احتیاج نیست رو نمازهای یومیه حساسیتی نشون بدهیم! یا اینکه پیغمبران و امامان هم مثل ما هستند و هیچ اجر و قرب بیشتری ندارند و ما میتونیم با اتصال بر قرار کردن با شعور کیهانی و عالم ماورایی به مرتبه ی پیغمبران و امامان برسیم! حتی به شیطان میگفتند-حضرت شیطان-! من برام سوال شد چرا حضرررت؟! و فقط جوابم دادند: "شیطان عبادات زیادی کرده روزی عزیز درگاه خداوند بوده ما نباید این امتیازات را نادیده بگیریم...!" (نعوذ و بالله خودشون رو یک پا خدا میدونستند!) خلاصه کلاس طول کشید.. من یک احساس آرامش همراه باگیجی داشتم! نگاه کردم رو گوشیم.. وااای ساعت ۹ شبه! من تو عمرم شب تا این موقع بیرون نبودم! ۱۵ تماس از دست رفته که از بابا و مامان بودند! تا من برسم خونه ساعت از ده هم گذشته....! بیژن نگاهم کرد و گفت: "سه سوته میرسونمت نگران نباش...آینده از آن ماست...!" در حیاط را باز کردم.. مامان و بابا هردوشون مضطرب جلو در هال بودند....! یا صاحب وحشت حالا چکار کنم؟! وارد خونه شدم.. بابام با یک لحنی که تا به حال نشنیده بودم گفت: "به به خانوم دکتر!هنوز تشریف نمیاوردید.....!چرا تلفنها راجواب نمیدادی هاااا؟! کجابودی؟! تازگیا عوض شدی؟!چطورت میشه ؟!" مامانم گفت: "محسن جان بگذار بیاد داخل شاید توضیحی داشته باشه!" با ترس وارد هال شدم... نشستیم روی مبل.. بابا گفت: "حالا بفرما..توضییییح...!" گفتم: "به خدا با یکی از دوستام(اما نگفتم مرد بود)کلاس بودم..!" بابا: "که کلاس بودی؟!اونم تا این موقع شب؟!توکه کلاسات صبح و عصره!حالا چرا گوشیت رو جواب نمیدادی؟!" من: "روی ویبره بود به خدا متوجه نشدم!عمدی در کار نبود..!" مامان یک لیوان اب دست بابا داد و گفت: "حالا خدا رو شکر اتفاق بدی نیافتاده!هماجان توهم کلاسایی رو که تا این موقع هست بر ندار دخترم!" یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: "کلاسش خیلی معنوی بود!مطمئنم اگر خودتونم بیاین خوشتون میاد..!" بابا نگاهم کرد و گفت : "مگه کلاس چی هست که ما هم با این سن و سطح سوادمون میتونیم شرکت کنیم.!" گفتم: "یه جور تقویت روح هست و ربطی به سن و سواد نداره!بهش میگن عرفان حلقه....!" بابا یکدفعه از جا پرید و گفت: "درست شنیدم عرفان حلقه؟!ازکی این کلاس رو میری دختره ی ساده؟!" با تعجب گفتم: "مگه چه ایرادی داره؟!امشب اولین جلسه ام بود!" نفس عمیقی کشید و گفت: "خدا رو شکر!چند روز پیشا یک زنی رو سوار کردم میرفت تیمارستان!توی تاکسی مدام گریه میکرد!میگفت دختری داشتم مثل دسته ی گل..یک ازخدا بی خبر فریبش میده و برای ارتباط بر قرار کردن با عالم دیگه میبرتش همین کلاسای عرفان و... بعدازچندماه کار دختره به تیمارستان میکشه! حتی یک بار میخواسته مادرش رو با چاقو بکشه.....!" رو کرد به من و گفت: "دیگه نبینم از این کلاسها بری هااا!اصلا از فردا خودم میبرمت دانشگاه و برت میگردونم...!" پریدم وسط حرفش و گفتم: "کلاس گیتارم چی میشه؟!" بابا: "اونجاهم خودم میبرمت و خودم میارمت!تو رو به همین راحتی بدست نیاوردم که راحت از دستت بدهم!تا خودت بچه دار نشی نمیفهمی من چی میگم دخترم...!" اومدم تو اتاقم.. وای خدای من بابا چی میگفت؟! شاید مادر دختره دروغ گفته؟! شاید دخترش روحش قوی نبوده....؟! کاش از این خاطره درس گرفته بودم و دیگه پام رو تو این جلسات شیطانی نمیذاشتم.! اما افسوس.....🚶🏻‍♀ _مهرنیا
😱🔥 امروز صبح رفتم دانشگاه... اما همه ی ذهنم درگیر حرف های بابا بود! باید عصر از بیژن میپرسیدم..! اگه یک درصد همچین چیزی باشه... خلاف عقل هست که انسان پا توی این وادیا بگذاره...! بابا اومد دنبالم... مثل ساعت دقیق بود هااا..! رسیدیم خانه... نهارخوردیم.. بابا کارش وقت و زمان نمیشناخت! خداییش خیلی زحمت میکشید..! غذا که خورد راهی بیرون شد و گفت: "هما جان عصری کلاس داری؟!ساعت چند تا چند؟!میخوام بیام دنبالت..!" گفتم: "احتیاج نیست بابا...سمیرا میاد دنبالم!" بابا: "نه عزیزم من رو حرفی زدم هستم محاله یک لحظه کوتاه بیام..!" من: "ساعت یک ربع به ۵ تا ۶!" بابا: "خوبه خودم رو میرسونم!" یه مقدار استراحت کردم.. اما ذهنم درگیر اتفاقات اخیر این چند روز بود تا به بیژن و عشقش میرسید قفل میکرد..! اماده شدم.. بابا اومد و رسوندم جلو کلاس و گفت: "من ۶ اینجا منتظرتم..!" رفتم داخل... اکثر هنرجوها اومده بودند! سمیرا هم بود.. رفتم کنارش نشستم.. گفت: "چرا زنگ نزدی بیام دنبالت؟!" من: "با پدرم اومدم..ممنون عزیزم!" در همین حال بیژن اومد.. یک نگاه بهم انداخت.. انگار عشق خفته رو بیدار کرد! دوست داشتم در نزدیکترین جای ممکن بهش باشم! با کمال تعجب دیدم اولین صندلی کنار خودش رو نشون داد و گفت: "خانم سعادت شما تشریف بیارید اینجا بنشینید...!" کلاس تموم شد.. سمیرا گفت: "نمیای بریم؟!" گفتم: "نه ممنون تو برو من یه سوال دارم..!" _مهرنیا
『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏ :)!』 اَلسَّلام‌ُعَلَیْڪ‌َیااَباعَبْدِاللّھ...🖐🏻♥️🌿'!
-💚🌿-
ذکر روز یکشنبه: یا ذَالْجَلالِ وَالْاِکْرام؛🌱 ای صاحب جلال و بزرگواری🤍 ذکر روز یکشنبه به اسم امیرالمومنین علیه‌السلام و حضرت زهرا (س) است. روایت شده که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و زیارت حضرت زهرا (س) خوانده شود که خواندن آن موجب فتح و نصرت می‌شود. ✨
🌳 نگاه ما به درخت و گیاه و سبزه و محیط ‌زیست، یک نگاه معرفتی و معنوی است، نگاه معرفت دینی است. ⚠️ جوان‌های عزیز ما نباید گمان کنند که مسئله‌ی محیط‌ زیست یک مسئله‌ی تزئینی و تجمّلاتی و زیادی است؛ نه، یک مسئله‌ی اساسی و مهمّی است که در شرع و قانون آمده [است]. «رهبر معظم انقلاب، ۱۳۹۹/۱۲/۱۵» 🌱 ۱۶ تا ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، هفته ملی محیط زیست با شعار سهم من در تداوم حیات گرامی باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه السلام : فرزند آدم را به فخرفروشی چکار او که در آغاز نطفه‌ای و در پایان مرداری اگر آنچه مردگان شما دیدند می‌دیدید ناشکیبایی می‌کردید و می‌ترسیدید، می‌شنیدید و فرمان می‌بردید.. 📚حکمت ۴۵۴
📆 ۹ ژوئن، سالروز تولد کسی است که درآمد ۶۰میلیارد دلاری سالانه و مالکیت کارخانجات بزرگ لامبورگینی، فراری، فیات و... را با محبت اهل‌بیت (ع) عوض کرد. 🗣 ادواردو (مهدی) آنیلی: «شیعه تک است چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به اهل‌بیت علیهم‌السلام است.» 🗣 ادواردو آنیلی: «مراقب باشید که را تنها با نام علیه‌السلام بشناسند. - صلوات امروز هدیه به شهید ادواردو( مهدی) آنیلی🌱 لطفا تعداد رو اعلام بفرمائید. https://eitaa.com/joinchat/2211250448C653860b6ad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَ این قشنگ‌تریـن اتفاق دنیـا بود که دست فاطمـه در دست هاي مـولا بود 💛 :]
هدایت شده از بـ𓂆‍راے‌او
رفقا ، این پیام رو فور کنید ، یه اسم عربی که بنظرم به چنلتون میاد میگم . .
نوڪࢪحســینیم
۹۲.آل‌عمران
|🌿 در مكتب اسلام، هدف از انفاق تنها فقرزدايى نيست، بلكه رشدِ انفاق كننده نیز مطرح است ؛ دل كندن از محبوب هاى خيالى وشكوفا شدنِ روح سخاوت، از مهم ترين آثار انفاق براى انفاق كننده است.. دلبستگى به دنيا سبب محروم شدن از رسيدن به مقام بر است، بهترين چيزِ دوست داشتنى براى انسان جانِ اوست پس شهدا كه جان خود را در راه خدا می‌دهند، به بالاترين مقام برّ مى رسند…
‌‌‌زنان مدینه حضرت فاطـمه را شماتت میکردند و به او میگفتند : علی‌ع' آدم دارایـی نیست ، مرداني برتـر از او‌هستند برای ازدواج با تو! اما وقتی پیغمبـر از او پرسیـد : علـي برای تو چـگونه است ؟! گفت : من علـي را با دو دنیا عوض نمیکنـم .. قدر زر زرگر شناسـد ، قدر زهرا را علـي✨ :))
به نظرتون این تیتر روزنامه شرق چی میگه؟! ۵ نفر قرمز انقلابیون و اصولگرایان فقط پزشکیان اصلاح طلب سبز! ⚠️از این به بعد فضای رسانه داغتر میشه:) مواظب باشیم✋
_روز13 زیارت عاشورا♥️🌿
AUD-20220716-WA0016.mp3
8.5M
زیارت عاشورا 🫀✨
سه تا الهی ب رقیه؟
😱🔥 دوباره من و بیژن تنها شدیم.. پا شد در رو بست و نشست کنارم و گفت: "حال عشق من چطوره؟!" دوباره دست هام رو گرفت تو دستش.. یه جور آرامش گرفتم و هر چه دیشب از بابا شنیده بودم براش تعریف کردم.! بیژن گفت: "امکان نداره...اون دختره حتما خودش کم داشته!هیچ ربطی به کلاسهای ما نداره!" و سریع بحث رو عوض کرد و گفت: "هما من از جان و دل تورا دوست دارم..آیا توهم من رادوست داری؟!" سرم رو به علامت مثبت تکون دادم... بیژن: "پس طبق شعور کیهانی و جهان عرفانی ما...وقتی من و تو به این درک رسیده باشیم که از عمق وجود همدیگه رو دوست داریم و برای هم ساخته شدیم این نشون میده که از ازل تا ابد ما زن و شوهریم!الانم تازه همدیگه را پیدا کردیم..!" مغزم کار نمیکرد! یه جوری جادوم کرده بود که انگار این بیژن نعوذ بالله پیغمبره!(البته تو مکتب اینا یک انسان معمولی به درجه ی پیغمبری هم میرسه البته باگناهان زیاد...) وحرفاش برام وحی منزل بود! بدون مخالفتی بر این اعتقادش صحه گذاشتم و قبول کردم کائنات ما رو به زن و شوهری پذیرفتن....! بهم گفت: "اگر خانوادت نگذاشتن بیای کلاس عرفان خودم تعلیمت میدم!نگران نباش ما در کنار هم درجه های عرفان را طی میکنیم....!" دست هام رو کشید جلو تا من رو در آغوش بکشه! اخه از نظر دوتامون ما دیگه محرم حساب میشدیم خوندن خطبه و..اینجا کشک به حساب می اومد.....! اما به یک باره یک نگاه تندی به در انداخت و خودش رو کشید کنار.. انگار کسی از چیزی باخبرش کرد..! به دقیقه نرسید پدرم باعصبانیت در رو باز کرد.. تا دید ما دوتا تنهاییم با خشم نگاهم کرد و گفت: "اینجا چه خبره؟!" بیژن رفت جلو.. دستش رو دراز کرد تا با بابا دست بده و گفت: "من بیژن سلمانی استاد هماجان هستم...!" پدرم یک نگاه به بیژن کرد و انگار یکه ای خورد دست بیژن را زد کنار و دست من رو گرفت و از کلاس بیرونم کشید...! بابا از عصبانیت کارد میزدی خونش در نمیومد.! همش حرف بیژن راتکرار میکرد: "استاااااد همااااجان هستم؟؟از کی تا حالا استادها به اسم کوچک و با اینهمه ناز و ادا شاگرداشون رو صدا میکنن هااا؟؟!!!مرتیکه از چشماش اتیش میبارید!نگاه به چهرش میکردی یاد ابلیس میافتادی!" روکرد به طرف من.. _ازکی تا حالا با یک مرد نامحرم یک ساعت تنها صحبت میکنی هااا؟؟من کی این چیزا رابه تو یاد دادم که خبرندارم؟؟مگه بارها و بارها بهت نگفتم وقتی دو تا نامحرم زیر یک سقف تنها باشند نفر سوم شیطانه هااااا؟؟ بهش حق میدادم.. اخه بابا خبر نداشت تو عرفان ماالان محرمیم... این کلمه راتکرار کردم: "محرم؟!" یک حس بهم میگفت بابا داره عمق واقعیت رو میگه! اما حسی قویتر میگفت واقعیت حرف بیژن هست و بس....! رسیدیم خونه.. مامان از چشمهای اشک الود من و صورت بر افروخته ی بابا فهمید اتفاقی افتاده...! پرسید: "چی شده؟!" بابا گفت: "هیچی..فقط هما از امروز به بعد حق رفتن هیچ کلاسی رو نداره!فقط دانشگااااه فهمیدین؟!" با ترس گفتم:چشم رفتم تو اتاق و در رو بستم زنگ زدم بیژن تمام ماجرا رو بهش گفتم..! بیژن گفت: "بزار یک اتصال بهت بدهم شاید اروم شدی.." گفتم: "اتصال چیه؟!" گفت: "یک سری کارهایی میگم بکن!" و چند تا ورد یادم داد که مدام تکرار کنم! همش تاکید میکرد تو اتاقم قران و ایه ی قران نباشه! مفاتیح نباشه! (اعتقادداشت مفاتیح کتابی منفور و جادوکننده هست) کارهایی رو که گفت انجام دادم و این شد سرآغاز تمام بدبختیهای من... _مهرنیا
😱🔥 بیژن میگفت: "اگر ارتباط برقرار کنی میتونی فرا درمانی هم بکنی!" من سرم یه کم شوره میزد گفتم با کارهایی که بیژن گفته یک ارتباط میگیرم هم آروم میشم و هم شوره ی سرم رو درمان میکنم! بیژن گفت: "توشروع کن و منم از اینور برای موفقیتت یک سری اعمال خاص انجام میدم..!" قران و مفاتیح ونهج البلاغه و هر چی که حدس میزدم آیات قران در اون باشه جمع کردم و گذاشتم تو هال! مامان داشت شام اماده میکرد یک نگاه کرد به من و گفت: "هماجان بیا اشپزخونه پیش من بشین.!" گفتم: "الان یه کم کار دارم انجام دادم میام..!" رفتم اتاقم و مشغول شدم.. پشت به قبله نشستم و وردا رو گفتم وگفتم! کم کم احساس سنگینی کسی رو در کنارم می کردم! احساس میکردم دو نفر دو طرفم نشستند! یکباره یه رعشه تمام وجودم رو گرفت.. رو زمین افتادم.. حس می کردم یکی رو سینه ام نشسته و هی گلوم رو فشار میده! احساس خفگی داشتم.. هرکارمیکردم نفسم باز نمیشد! تو همین عالم بودم که مادرم در رو باز کرد! تا منو در حالی مثل تشنج دید جیغ کشید و بابام رو صدا زد..! گلوم فشرده میشد.. تنگی نفسم بیشتر میشد.. رنگم کبود کرده بود! بابا اومد بلند فریاد میزد: "یاصاحب الزمان..یاصاحب الزمان..!" هر یا صاحب الزمانی که میگفت نفس من باز تر میشد.. تا اینکه حس کردم اون فرد از رو سینه ام بلند شد....! به حالت عادی برگشتم.. بابا زنگ زده بود اورژانس.. آمبولانس رسید.. معاینه کردند گفتند: "چیزیش نیست..احتمالا یک حمله ی عصبی بهش دست داده!بهتره به یک دکتر مغز و اعصاب مراجعه کنید.!" _مهرنیا
اعمال قبل از خواب✨ 🔶به سفارش امام صادق (ع)هرکس سوره تکاثر را قبل بخواند از عذاب قبر درامان باشد سوره تکاثر:أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ 🔶 هدیه پیامبر به حضرت زهرا (س)در روز تولدشان که حضرت فرمودند بهترین هدیه تمام عمرم بود: 🔸۱_ قرآن را ختم کنید با : ۳مرتبه سوره توحید 🌱 🔸۲_ پیامبران را شفیع خود گردانید با :۱مرتبه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی جمیع الانبیا و المرسلین 📿 🔸۳_ مومنین را از خود راضی کنید با: ۱مرتبه اللهم اغفر المؤمنین والمؤمنات🌻 🔸۴_ یک حج و عمره به جا آورید با: ۱مرتبه سبحان الله و الحمدالله ولا اله الا الله و الله اکبر🕋 🔸۵_ اقامه هزار رکعت نماز با:۳مرتبه یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»☁️ حیف نیست هرشب به همین سادگی از چنین اعمال پر برکتی محروم بشیم؟🌙
『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏ :)!』 اَلسَّلام‌ُعَلَیْڪ‌َیااَباعَبْدِاللّھ...🖐🏻♥️🌿'!
-💚🌿-
ذکر روز دوشنبه: «یا قاضِیَ الْحاجات»🌱
‌ حضرت آقا : فرزندآوری یکی از مهم ترین مجاهدت های زنان و وظایف آنان است؛ چون فرزندآوری در حقیقت هنر زن است؛ اوست که زحماتش را تحمل می کند، اوست که خدای متعال ابزار پرورش فرزند را به او داده است‌ ... |