#دردامشیطان😱🔥
#قسمت_پانزدهم
آخری بهم پیامک داد با این مضمون:
"خانم شیطونک..زور الکی نزن چون یک جن درون وجود تو حلول کرده!الان در قالب تن تو روح یک جن وجود دارد!انجمن روی تو برنامه ریزیها کرده!لطفا خودت رو خسته نکن..اول و آخرش مال مایی!اینم آدرس جشن:تهران .......!"
بیژن طبق شناختی که از من داشت محال بود به فکرش خطور کنه که من بخوام از کار هاشون با کسی صحبت کنم..!
اما با ذکرهایی که اقای موسوی بهم آموزش میداد خیلی وقتا اختیارم دست خودم بود اما گاهی اوقات هم اذیت کردن اجنه رو احساس میکردم..!
تمام متن پیامک بیژن رو برای شماره ی همراه اقای محمدی(پلیسی که در جریان کار بود)فرستادم.!
خودم رفتم مشغول ذکر شدم...
اقای موسوی بهم گفته بود هر چی وسیله که علامت یک چشم روش هست و دارم ببرم بزارم امام زاده یا یک جای مقدس تا اثرشون از بین بره!
من یک گردنبند داشتم که به عنوان چشم زخم گرفته بودمش اما غافل از این که این گردنبد که روش تک چشم حک شده بود برای چشم زخم کاربردی نداشت که هیچ بلکه علامت چشم چپ شیطان بود و باعث جذب اجنه و شیاطین اطرافم میشد..!
اون گردنبند و انگشتری که بیژن بهم هدیه داده بود رو سپردم به مامان تا بگذاره امام زاده و خودم مدام اسفند دود میکردم چون به عینه متوجه شدم تا دود اسفند بلند میشه جن درونم یک جورایی اذیت میشه و من رو هم اذیت میکنه...!
فردا عاشورا بود و من برنامه ها داشتم!
میخواستم با ذکر خدا و گریه بر ارباب خودم رو پاک کنم....!
میدونستم روز سختی در پیش دارم...
توکل کردم و به انتظار روزهای خوش نشستم....!
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
_مهرنیا
#دردامشیطان😱🔥
#قسمت_شانزدهم
امروز روز عاشورا بود...
چشم که باز کردم خودم رو روی تخت با بولیز قرمز رنگم دیدم!
مطمئنم دیشب تو خواب شیطان درونم تن من رو به حرکت در آورده ولباس قرمزم رو پوشیدم!
قبل از رفتن به بیرون اتاقم رفتم سراغ کمد لباس..
بولیز مشکی رو برداشتم تا بپوشم...
هر کاری میکردم بولیز قرمزه درنمی اومد!
انگار به بدنم چسبونده باشندش!
با اراده ای قوی گفتم:
"کور خوندی ابلیس!اگر شده پاره اش کنم درش میارم..!"
آستینش رو درآوردم دوباره کشیده شد تنم!
دکمه هاش که انگار قفل شده بود!
عصبی شدم و گفتم:
"اماده باش من ازت نمیترسم!نیروی من که اشرف مخلوقات هستم از توی رانده شده ی درگاه خدا بیشتره...!"
بلند بلند خوندم:
(اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یاصاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی...
یاصاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی...
یاصاحب الزمان...!"
هر چی این ذکر رو تکرار میکردم اختیار خودم بیشتر دستم می اومد تا اینکه به راحتی لباسم رو با لباس مشکی عوض کردم!
دیروز بابا و مامان به خاطر من عزاداری نرفته بودند اما امروز میخواستم به هر طریقی شده بفرستمشون عزاداری..
میدونستم خودم روز سختی در پیش دارم و از طرفی پدر و مادرم نذر داشتن!
اخه وجود من رو از لطف ارباب میدونستند!
نذر داشتن تا با پای برهنه برای غم حسین(ع) در هیأت سینه بزنند و پدرم به یاد سقای دشت کربلا به تشنگان آب بده!
پس باید میرفتن...
خودم نذر کردم که امروز قطره ای اب ننوشم و دست به دامان حسین(ع)در خانه ی خدا رو بزنم...!
و عجب روزی بود!
چیزهایی دیدم که هر صحنه اش برای مرگ کسی کافی بود اما من با مدد خداوند تحملش کردم....!
مامان و بابا رو به زور راهی هیأت کردم..
خودم رفتم طرف دستشویی تا وضو بگیرم..
نگاهم افتاد تو آیینه..
احساس کردم کسی زل زده بهم!
خیلی بی توجه شیر آب رو باز کردم..
منتها دستم به اختیار خودم نبود هی میخورد به آیینه..به دیوار و...
دوباره شروع کردم:
"اعوذ و بالله من شیطان الرجیم...
اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم و...!"
به هر بدبختی بود دست و صورت و آرنج هام رو اب ریختم و وضوگرفتم..
وقتی میخواستم پاهام رو مسح کنم تا خم شدم یکی از پشت سر کله ام رو کوبید به سنگ روشویی!
درد وحشتناکی تو سرم پیچید اما از پا نیانداختم..
با هر سختی که بود وضو گرفتم و شاید بشه گفت این سخت ترین و شیرین ترین وضویی بود که در عمرم گرفته بودم!
سخت بود به خاطر اینکه نیرویی نمی گذاشت وضو بگیرم و شیرین بود به خاطر اینکه اراده ی من بر اراده ی شیاطین پیروز شده بود..!
سجاده رو پهن کردم ..
چادر نمازم رو انداختم سرم..
سجاده از زیر پام کشیده شد و با سرخوردم به زمین.....!
نتونستم به نماز بایستم...
نشستم به ذکر گفتن..
دوباره صدای مردی از حلقومم بیرون می اومد و این بار فحش های رکیکی از دهانم خارج میشد...!
به شدت گلوم خشک شده بود...
بی اختیار به سمت اشپزخانه رفتم و لیوان ابی پر کردم تا بخورم..
یک آن یادم افتاد نذر دارم آب نخورم!
هرچی خواستم لیوان رو بزارم رو ظرفشویی نمیتونستم!
لیوان چسبیده بود به دهنم!
انگار شخصی به زور میخواست آب رو به خوردم بده!
در اثر تکانهای بیش از اندازه ی دستم لیوان روی سرامیک های اشپزخانه افتاد و شکست..
ناگهان نیرویی به عقب هلم داد!
پام رفت رو خورده شیشه های لیوان و زخم شد و خون بود که میریخت کف اشپزخونه!
دست کردم یه قران کوچک رو اپن بود برداشتم.. چسلوندم به خودم...
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
_مهرنیا
https://harfeto.timefriend.net/17170015650065
نظرتون در مورد رمان ؟ (اصلا میخونیدش؟! 🙂😂)
پیاماتون ☘
https://eitaa.com/nashenasnokarhoseyn
مسلم جان باید
یاد بگیریم و درك
کنیم که عزیز شدن فقط
پیش ِخدا مهمه، و مساوی ِ
عزیز شدن بین خلق ِخداست . .
پی خط ِرضایت خلق رو گرفتن
نه دنیا میذاره نه آخرت .
#دوکلومحرفحساب
اعمال قبل از خواب✨
🔶به سفارش امام صادق (ع)هرکس سوره تکاثر را قبل خواب بخواند از عذاب قبر درامان باشد
سوره تکاثر:أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🔶 هدیه پیامبر به حضرت زهرا (س)در روز تولدشان قبل از خواب که حضرت فرمودند بهترین هدیه تمام عمرم بود:
🔸۱_ قرآن را ختم کنید با : ۳مرتبه سوره توحید 🌱
🔸۲_ پیامبران را شفیع خود گردانید با :۱مرتبه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی جمیع الانبیا و المرسلین 📿
🔸۳_ مومنین را از خود راضی کنید با: ۱مرتبه اللهم اغفر المؤمنین والمؤمنات🌻
🔸۴_ یک حج و عمره به جا آورید با: ۱مرتبه سبحان الله و الحمدالله ولا اله الا الله و الله اکبر🕋
🔸۵_ اقامه هزار رکعت نماز با:۳مرتبه یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»☁️
حیف نیست هرشب به همین سادگی از چنین اعمال پر برکتی محروم بشیم؟🌙
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏ :)!』
اَلسَّلامُعَلَیْڪَیااَباعَبْدِاللّھ...🖐🏻♥️🌿'!
ذکر روز یکشنبه:
یا ذَالْجَلالِ وَالْاِکْرام؛🌱
ای صاحب جلال و بزرگواری🤍
ذکر روز یکشنبه به اسم امیرالمومنین علیهالسلام و حضرت زهرا (س) است. روایت شده که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و زیارت حضرت زهرا (س) خوانده شود که خواندن آن موجب فتح و نصرت میشود. ✨