هدایت شده از آقایِسایه
بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ورنه در زاویه ي عرش مقام حسن است
با صدای: #محمودکریمی
بهخطِ: #آقای_سایه
_______________
•||https://eitaa.com/Mr_Sayeh
دستانش روی شانهی مرد میلرزید.
با هر بار صدای سرفهاش جانش به لبش میرسید و با نفسهای عمیق او دم میگرفت. اصلا انگار زنده بود به زنده بودنش!
همینکه خون از لبان عزیز تر از جانش چکید، فریاد خفه ای از لبانش بلند شد.
_وا محمدااا...
برادر!
ولی او لبخندی به نگرانی دردانهی خانه زد و دستانش را فشرد .با صدای خش دار و گلویش که طعم خون گرفته بود آرام گفت:
_آمدهاند دنبالم خواهرم..باید بروم..
اشک از چشمان حیرت زده خواهر چکید .صدای دویدن هایی در خانه پیچید که نگاهشان را به سوی حیاط کشاند.
-وصفحالدردانهیخانه-
چند لحظه بود .
حسن نگاه کرد...
حسین نگاه کرد...
حسن لبخند زد(:
حسین لب گزید!
حسن اشهد گفت.
حسین رو به روی برادر زانو زد و اورا به آغوش کشید
حسن چشم بست.
حسین خواهر را به آغوش کشیده گریست.
گریست و ...گریست.
آخر در گوش حسن آرام گفت:
_سلامم را به مادرمان برسان عزیزم(:
-خداحافظیتلخِبرادرانه-
enc_1694639945469244683702.mp3
1.7M
جگرم پاره است...
هنوزم چشام تو کوچه روی خاک..
به یه گوشوارهاست🖤