eitaa logo
ما اهل کوفه‌ ایم
136 دنبال‌کننده
128 عکس
174 ویدیو
13 فایل
❣️ سیاست و مهدویت 💥 این سنت الهی است که اگر شما در برابر ظالم خضوع کنید، او بیشتر فشار می‌آورد.
مشاهده در ایتا
دانلود
۰۰۴۶ ❣️ مهدی شناسی صرف نظر از سلسله روایات جعلى و دروغینى كه به دست ما رسیده است، اگر روایات صحیحى نیز به دست ما برسد، به این ابهام مبتلا مى‌شویم كه منظور گوینده در فلان روایت چه بوده است و ما به چه اندازه مى‌توانیم به عموم و اطلاق روایات تمسّك كنیم. گاهى متأسّفانه كار به جایى مى‌رسد كه همین روایاتِ عمومىِ غیرمعتبر با مضامین عجیب و غریب، بر محكمات كتاب و سنّت حاكم، و بین مردم چنان شایع مى‌شود كه گویى آن محكمات فراموش شده یا اصلا وجود نداشته است. چه بسا این روایات، سند معتبرى نیز نداشته و در مضمون آن نیز اختلاف باشد؛ ولى با این حال، چنین روایاتى را ملاك عمل قرار داده، به آن‌ها استناد مى‌كنیم و محكمات كتابِ سنّت را به فراموشى مى‌سپاریم. اگر این اعمال در مسائل شخصى پیش بیاید، مشكل چندانى پدید نمى آورد؛ براى مثال در شك بین ركعت سوم و چهارم نماز؛ امّا بعضى از این روایات با سرنوشت حیات میلیون‌ها مسلمان پیوند مى‌یابد و استفاده از هر دسته آن‌ها، جامعه مسلمانان را به شكل خاصّى در مى‌آورد. فرض كنید اگر بخواهیم به این روایت عمل كنیم كه در دوره‌ی آخرالزّمان، عزوبت حلال است و مسلمانان نباید بچه‌دار شوند، به واقع چه اتّفاقى خواهد افتاد. نتیجه پیروى از این روایت این است كه فقط نسل كافران باقى مى‌ماند و نسل مسلمانان منقرض مى‌شود. آیا عقل ما نمى‌تواند تشخیص دهد كه این سخن، كلام معصوم است یا نه؟! ما نباید این روایات را دستور شرعى و تعبّدى براى كلّ جامعه اسلامى در دوره‌ی آخرالزّمان در نظر بگیریم. این كه در دوره‌ی آخرالزّمان، مسلمانان نباید بچه‌دار شوند؛ نباید از خانه‌هایشان بیرون روند و نباید در مسائل اجتماعى جامعه شركت كنند، عقیده بسیار نادرستى است. این عقیده نیز كه انسان باید به انتظار ظهور امام زمان (علیه السلام) در گوشه‌اى بنشیند و فقط ذكر بگوید، عقیده‌اى انحرافى است. دستورهاى شرع، تابع مصالح اجتماعى است. این طور نیست كه وقتى به شرع رسیدیم، عقل را در نظر نگیریم. بدون در نظر گرفتن عقل در فقه، هیچ مسأله فقهى را نمى توان اثبات كرد. اگر فقیهان، بعضى از مسائل را تصریح نكرده‌اند، براى آن است كه انسان مى‌فهمد فلان روایت، به اصول عقلى استناد دارد. روایات و آیات فراوانى در زمینه‌ی امر به معروف و نهى از منكر در قرآن آمده است كه اگر امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، بر مردم بلا نازل خواهد شد. دین از بین مى‌رود و نماز و روزه بین مردم فراموش مى‌شود. در این صورت، اعتقاد به این كه چون دوره‌ی آخرالزّمان است، باید از امر به معروف و نهى از منكر دست برداریم و در گوشه‌ی خانه بنشینیم و فقط ذكر بگوییم، نادرست است. این عقیده كه هركسى باید دین خود را نگه دارد، عقیده‌ی اشتباهى است؛ زیرا اگر امر به معروف و نهى از منكر نبود، اسلام به من و شما نمى‌رسید. اگر تعلیم و ارشاد و اصلاح در اجتماع نمى‌بود، دین اسلام و جامعه اسلامى باقى نمى‌ماند. آیا هیچ عقل سالمى مى‌پذیرد كه به چنین روایاتى عمل كنیم و سرنوشت میلیون‌ها مسلمان را با آن رقم بزنیم؟!  ادامه دارد
۰۰۴۷ ❣️ مهدی شناسی وظیفه ما در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) این است كه منتظر فرج حضرت باشیم كه این انتظار، برترین عبادت است: أَفضَلُ أَعمَالِ شیعَتِنا اِنْتِظَارُ الْفَرَجِ؛ با فضیلت ترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است. ثواب انتظار فرج امام زمان، از ثواب روزه گرفتن و نماز خواندن و جهاد كردن در راه خدا بیش‌تر است. ما درباره این گونه روایات، فهم دقیق و كاملى نداریم. حتّى در مقام تحلیل این روایات، به این نتیجه مى‌رسیم كه براى امیدوار نگه داشتن مردم است. درست نیست كه با وجود این همه ظلم در دنیا، از انتظار فرج امام زمان(علیه السلام) ناامید شویم:  أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا حتّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ؛ آیا گمان كردید داخل بهشت مى‌شوید، بى آن كه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتارى‌ها و ناراحتى‌ها به آن‌ها رسید و آن چنان ناراحت شدند كه پیامبر و افرادى كه با او ایمان آورده بودند، گفتند: «پس یارى خدا كِى خواهد آمد؟!» آگاه باشید كه یارى خدا نزدیك است. در جایى دیگر آمده است: حَتّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّىَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الُْمجْرِمِینَ؛ تا آن گاه كه رسولان مأیوس شدند و مردم گمان كردند به آنان دروغ گفته شده است. در این هنگام، یارى ما به سراغ آن‌ها آمد؛ پس آنان را كه خواستیم، نجات یافتند و مجازات و عذاب ما از قوم گنهكار باز گردانده نمى شود. این احساس یأس و ناامیدى در امّت‌هاى قدیم نیز وجود داشته است. وقتى ما منتظر فرج امام زمان(علیه السلام) باشیم، در جامعه فعّالیت مى‌كنیم. وقتى انسان مأیوس شود و گمان كند كه از دستش كارى بر نمى‌آید، با خیال راحت به مرگ تن مى‌دهد. كسى در دنیا هدفدار زندگى مى‌كند كه منتظر فرج امام زمان ارواحنا فداه باشد. راه استفاده از روایات این است كه تمام روایات، و قراین آن‌ها را با دلیل، از نظر سند بررسى كنیم؛ یعنى این كه صدر و ذیل روایت را مورد دقّت قرار دهیم و روایات مشابه دیگرى را كه در مقام و مكان دیگرى وارد شده است، با آن تطبیق كنیم. مهم ترین اصل استفاده از روایات این است كه محكمات را فداى متشابهات نكنیم. دو سلسله از محكمات وجود دارند كه از نصِّ قرآن، نصِّ سنّت، روایت متواتر و روایات صحیح و داراى سند معتبر استنباط مى‌شوند. ما باید در وهله اوّل، محكمات را بیابیم؛ سپس با توجّه به آن‌ها سراغ متشابهات روایات برویم.   ادامه دارد .
۰۰۴۸ ❣️ مهدی شناسی كدام آیه و روایت و كدام دلیل عقلى براى ما تجویز مى‌كند كه اگر مسلمانان دیگرى زیر ستم بودند، به آن‌ها كارى نداشته باشیم؟! روایات فراوانى داریم مبنى بر این كه اگر به مؤمن و مسلمانى خدمت، و نیاز او را رفع كنید، ثواب فراوانى خواهید داشت. در سرزمین‌هایى چون فلسطین، افغانستان و عراق انسان‌ها كشته مى‌شوند و به ناموسشان تجاوز مى‌شود. با وجود این، كشورهاى استعمارگر مى‌گویند: دخالت نكنید! آیا روایتِ اعانتِ مظلوم محكم است یا آن روایت گوشه گیرى كه هیچ سند معتبرى ندارد؟! این روایت باید ملاكِ تفسیر قرار بگیرد یا آن روایت؟! ما باید بیش‌تر به چنین روایاتى تمسّك جوییم تا اصول مسائل اسلام را بهتر درك و باور كنیم. دین، بر پایه‌ی چنین روایاتى برپا شده و براى تحقّق بخشیدن به این روایات پدید آمده است. هرچه بیش‌تر درباره‌ی این روایات بیندیشیم، به فروع و مسائل جزئى دین بهتر خواهیم رسید؛ امّا وقتى شیپور را از سر گشادش بزنیم و محكمات یك روایت را رها كرده، سراغ جزئیات متشابه آن برویم، جامعه را به بزرگ ترین بلاها گرفتار خواهیم كرد. آن وقت است كه شیطان بدون هیچ زحمتى به اهداف پلیدش مى‌رسد. این راه، براى دشمنان اسلام بهترین راه تسلّط بر مسلمانان است. اعتقاد به قضا و جبر، مطلبى است كه شیاطین بزرگ میان اهل سنّت رواج داده و از آن، نتیجه‌ی خوبى گرفته اند. اهل تسنّن اعتقاد دارند: اطاعت از هر كسى كه سلطان باشد، واجب است. حتّى تصریح مى‌كنند اگر سلطانى كه خواهان عدالت است، ضدّ سلطانى دیگر كه در حال حكومت بر مسلمانان است، قیام كند، قیامش گناه است و باید در مقابل مبارزه‌ی حق طلبانه او ایستاد و او را كُشت؛ ولى اگر همان سلطان بر مردم تسلّط یافت، آن موقع اطاعتش بر مردم واجب مى‌شود؛ یعنى همان كسى كه تا دیروز قتلش بر مردم واجب بود، اطاعتش بر مردم واجب مى‌شود. وقتى این اعتقاد را بین عوام اهل سنّت رواج دادند، سلطان را به راحتى فریفته، او را مى‌خرند و مردم نیز اطاعت از سلطان را امرى واجب مى‌دانند. اگر استعمار بخواهد بر اهل تشیّع نیز مسلّط شود، بهتر از ترویج روایات ناصحیح و برداشت نادرست از روایات صحیح نقشه‌اى نخواهد یافت؛ در نتیجه، نسل آینده شیعه نسل كافر و فاسقى خواهد بود و از آموزه‌ها و معارف دینى محروم خواهد شد و هیچ عاملى براى مقاومت آنان در جامعه وجود نخواهد داشت. پشتیبان همه‌ی این انحراف‌ها، اسرائیل، انگلیس، امریكا و ابلیس است؛ ابلیسى كه همیشه وجود داشته، تا پایان دنیا نیز وجود خواهد داشت. ادامه دارد .
۰۰۴۹ ❣️ مهدی شناسی اصل چنین روایتى هیچ پایه و اساسى ندارد یا اگر هم وارد شده، به صورت معناى موقّت و احتمالى بوده است. نتیجه مى‌گیریم كه اهل علم، در فهم درست اصول مسائل اعتقادى كه به طور طبیعى به هدف خلقت و تشریع مربوط مى‌شود و نیز در ارائه درست مسائلى كه جنبه اصولى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد، وظیفه خطیرى بر عهده دارند و نباید نیرو و عمرشان را در بررسى بعضى از مسائلى كه مورد نیاز مردم در زندگى نیست، صرف كنند. اگر انسانى نتواند اثبات كند كه تسبیحات اربعه در نماز یك مرتبه است یا سه مرتبه، در جامعه اشكالى ایجاد نمى كند؛ امّا آیا نباید در مقابل ظلم مقاومت كرد؟ آیا نباید اسلام راستین را در سطح جامعه و جهان ترویج كرد؟! آیا در برابر فساد و فتنه انگیزى مفسدان و جباران عالم، مسؤولیتى نداریم؟ این پرسش‌هایى است كه اگر پاسخ آن‌ها را درست درك نكنیم، سرنوشت جامعه تغییر مى‌كند. اگر كسى ببیند خون‌هاى مسلمانان به زمین ریخته، و به نوامیس آنان تجاوز مى‌شود و در عین حال كارى انجام ندهد، او نیز در این جنایات شریك خواهد بود. اگر قرار بود در طول دفاع مقدّس، تسلیم صدام و دیگر كشورهاى استعمارگر بشویم، این همه كشته و زخمى و اسیر نمى دادیم. اسلام با هشت سال جنگ تحمیلى، بار دیگر در ایران احیا شد. كشورهاى ابرقدرت با هم متّحد شده اند و مى‌خواهند با تبلیغات گسترده خود با اسلام مقابله كنند. كشورهاى استعمارگر، كشور ایران را راحت نمى گذارند. این كشورها به تدریج افراد ناآگاه ایران را مى‌فریبند تا به اهداف شوم خود برسند؛ ولى بحمداللّه اكثر قریب به اتّفاق مردم ایران، مسائل را به خوبى درك مى‌كنند و از این توطئه‌ها فریب نمى خورند. اگر امروز امریكا به افغانستان و عراق حمله مى‌كند، براى این است كه بتواند راه‌هاى نفوذ به ایران را بیابد و حمله‌اى چند جانبه را با طرح و برنامه‌هاى قبلى ضدّ ایران به پا كند و به قول خودشان قضیه ایران را تمام كنند؛ البته خدا هیچ گاه نمى گذارد خون‌هاى پاكى كه مردم ایران براى اسلام داده اند، پایمال شود: یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ. هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛كافران مى‌خواهند نور خدا را با نفس تیره و گفتار جاهلانه خویش خاموش كنند؛ ولى خدا جز این نمى خواهد كه نور خود را به منتهاى ظهور و حدّ اعلاى كمال برساند؛ هرچند كافران ناراضى و مخالف آن باشند. او خدایى است كه رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا آن را بر همه ادیان عالم برترى دهد؛ هرچند مشركان ناخشنود و مخالف باشند. اینان با نقشه‌هاى پیشین به ما پیشنهاد مى‌كنند مصالحه و همكارى كنیم؛ زیرا از جنگ كردن با ما هراس دارند كه مبادا در جنگ با ما دوباره شكست بخورند و كشور ایران به صورت قدرت دیگرى در دنیا مطرح شود و دنیا به آن توجه ویژه‌اى بكند. ما به عصمت و امام معصوم معتقد هستیم؛ ولى لازم است این فهم را تعالى بخشیم. باید اسلام و حكومت حق را در جهان گسترش داد تا مردم جهان حكومت حق را ببنند و بر ایشان حجت تمام شود. ما باید اصل بینش اسلامى را درباره جنگ و جهاد و توسعه اسلام بپذیریم تا بتوانیم مسائل دیگر را در پرتوِ آن حل كنیم؛ ولى با یك روایت بى سند توقع داریم همه این مشكلات حل شود. نداشتن فهم درست و دقّت كافى در مسائل دینى، از ضررهایى كه دشمنان به اسلام مى‌زنند، كم‌تر نیست.  ادامه دارد .
✡ مغضوبین ارض [٢] 💥 نشانه‌های آشکار برای شناخت یهود 1⃣ خشم خدا 🔸 «قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ»، نشانهٔ بارزی است که می‌توان با آن و هر یهودی‌شده‌ای را به‌راحتی شناخت. 🔹 علامه طباطبایی (ره)، در تفسیر گران‌سنگ المیزان، در بیان «قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ» می‌گوید: «المراد بهم الیهود المغضوب علیهم» [المیزان، ج١٩، ص٢۴٣]. 🔸 تکرار این صفت در قرآن عزیز تا به آن‌جاست که ابن‌زید و الحسن و منذر بن سعید بعد از این‌که یهود را مصداق قومی معرفی می‌کنند که بر آنان تعلّق گرفته است، می‌گویند: «لانّ غضب الله قد صار عرفا لهم» [المحرر الوجیز، ج۵، ص٣٠٠]. 🔹 این قوم به‌سبب عناد و دشمنی با مؤمنان، به‌سبب طغیان و سرکشی از فرامین الهی و به‌خاطر پیامبران و تورات و تبدیل الفاظ آن، علاوه بر این‌که خشم خدا را به‌صورت عُرف و معمول از آنِ خود ساخته است، نفرین و خدا را نیز با خود خواهد داشت، «وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِمْ وَ لَعَنَهُمْ [سورهٔ فتح، آیهٔ ۶] و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده». 2⃣ ریاست‌طلبی 🔸 از نشانه‌های دیگر قوم یهود، است؛ چنان‌که آیه از تازه‌مسلمانان می‌خواهد که: «لا تَتَوَلَّوْا»، و ریاست این طائفه را نپذیرند. و نیز دور از عقل نیست که ریشهٔ خشم خدای متعال، پی‌آمدِ همین صفت یهودیان و یهودی‌زادگان در طول زمان باشد. 3⃣ یأس و نااُمیدی 🔸 نشانه و مشخصهٔ کلیدی دیگری که آیه به آن پرداخته است «قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ» است. 🔹 این بخش از آیه، شقاوت و قذارت روانِ و یهودی‌پیشگان را برای مردم همهٔ اعصار بیان می‌کند. 🔸 همهٔ رفتار و کردار یهود و همهٔ مواضع گذشته و حال و آیندهٔ این قوم، تحت تأثیر یأس و نااُمیدی آنان از رحمت و مغفرت پروردگار است. 🔹 نوع ، شبیه یأس و نااُمیدی کفّار از بازگشت مُردگانشان است. 🔸 شاید «مرگ» در فهم مردم، مشکوک‌ترین یقین باشد، اما عدم بازگشت مُردگان و عدم احیاء مُردگان، به‌ویژه آنانی که در دل قبر قرار گرفته‌اند، کوچک‌ترین شکّی را برنمی‌تابد. 🔹 یقین به عدم بازگشت اصحاب قبور تا جایی است که می‌توان ادعا کرد تا کنون هیچ آدم عاقلی مدعی بازگشت مجدّد مردگان و زندگی با آنان نشده است. 🔸 از همین‌روست که خدای متعال آیه را با «کَما یئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ» تمام می‌کند. 🇮🇷👉 @MaKofian .
۰۰۵۰ ❣️ مهدی شناسی به بهانه این ایّام مبارك، چه خوب است بكوشیم درباره‌ی بعضى از معارف اهل بیت(علیهم السلام) بحث و گفت و گو كنیم و از خدا بخواهیم كه در پرتو انوار اهل بیت(علیهم السلام)، معرفت و محبّت ما را به خود و اولیاى خودش افزون‌تر كند. روابط ما با اهل بیت(علیهم السلام) با مفاهیمى از قبیل امامت، ولایت، مودّت، محبّت، تشیّع و مفاهیمى از این قبیل مطرح مى‌شود. الحمدللّه ما مشمول بزرگ ترین نعمت‌هاى خدا، یعنى ولایت اهل بیت(علیهم السلام) هستیم؛ در قلب به آن‌ها عشق مىورزیم، و مودّت و محبّت خود را به اهل بیت(علیهم السلام) در عمل ظاهر كنیم. همه این‌ها درست است؛ امّا این ارتباطات چگونه باید تقویت شود، و تقویت این ارتباط مقدّس چه تأثیرى بر سعادت ما مى‌نهد و چه جایگاهى در مجموعه معارف اسلامى دارد؟ مى‌دانیم معارفى كه خداى متعالى به وسیله پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نازل فرموده، مجموعه هماهنگ، منسجم و متناسبى است كه هركس بیش‌تر با این معارف آشنا باشد، ارتباط و انسجام و هماهنگى آن‌ها را بهتر درك مى‌كند. جایگاه ولایت اهل بیت(علیهم السلام) میان مجموعه معارف اسلامى كجا است؟ چطور است كه انسان اگر این ولایت را داشته باشد، به كمال و مقام‌هاى عالى مى‌رسد و اگر نداشته باشد، از كمالات و مقام‌ها محروم مى‌شود. ولایت در حركت تكاملى انسان، داراى چه جایگاه و نقشى است؟ روایات عجیبى درباره ولایت اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است؛ روایاتى فراوان در ستایش كسانى كه داراى این ولایت هستند و نیز روایاتى كوبنده در سرزنش كسانى كه از این نعمت محرومند. همه‌ی ما كم و بیش این روایات را شنیده ایم و به آن‌ها معتقدیم؛ امّا امروز زمانه‌اى است كه باید درباره‌ی معارف و اعتقادات بیش‌تر حسّاس باشیم. شاید در همین زمان نیز قشرهایى از مردم هستند كه با شنیدن یا خواندن چند روایت در فضایل اهل بیت(علیهم السلام) عقیده شان محفوظ مى‌ماند؛ بارشان را مى‌بندند واز گمراهى نجات مى‌یابند. گاهى با یك روایت كه گوینده‌اى روى منبر بخواند، دل‌هایى پاك به عالم بالا پرواز مى‌كنند و چنان ارتباط معنوى مى‌یابند كه ما از آن محرومیم؛ ولى به هر حال، براى نسل معاصر و آینده‌ی جامعه، به ویژه روشنفكران و تحصیل كرده‌هاى دانشگاهى باید كوشید تا این مسائل مستدل‌تر، قابل فهم‌تر و عقلانى‌تر مطرح شود. امروز زمانه‌اى است كه گرایش فكرى روشنفكران و تحصیل كرده‌هاى دنیا به این سمت حركت مى‌كند كه جز مادّه و مادیّات چیزى را نپذیرند. اگر گاهى نیز از دین و معرفت و ایمان به عالم غیب و ملكوت صحبت مى‌شود، آن را تعبیرهاى شاعرانه‌اى تلقّى و گاهى نیز تصریح مى‌كنند كه زبان دین، زبان شعرى و زبان اسطوره است و آن چه واقعیت دارد، همین عالم مادّى است. كسانى كه دین را این گونه تلّقى مى‌كنند، وقتى از مقام‌هاى اولیاى خدا، كرامت‌ها، فضایل و ارتباطشان با ملكوت عالم و ملائكه صحبت مى‌شود، آن را غیرواقعى و فقط حالت خاصّ شاعرانه مى‌دانند؛ همانند شاعرى كه در حالتى رؤیایى قرار مى‌گیرد و در وصف كره‌ی ماه با آن كه كره‌اى سنگى و سیاه است و هیچ ارزش و جمالى ندارد، شعرها مى‌سراید و زیبایى‌ها مى‌شمارد. مادّیگرایى، گرایشى همگانى است كه روز به روز در دنیا فراگیرتر نیز مى‌شود: وَ قالُوا ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیىَ وَ ما یُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ؛ اینان مى‌گویند: چیزى جز همین زندگى دنیایى ما در كار نیست. گروهى از ما مى‌میرند و گروهى دیگر جاى آن‌ها را مى‌گیرند و جز طبیعت و روزگار، ما را نابود نمى كند. امروزه این عقیده‌ی باطل، به گرایشى علمى و فلسفى تبدیل شده است. در سوى دیگر، درون جامعه مسلمان اهل ولایت، ساده اندیشانى پیدا مى‌شوند كه حتّى براى روایات غیر معتبر و بدون سند نیز توجیه‌هایى درست مى‌كنند و به چیزهایى معتقد مى‌شوند كه هرگز قابل توجیه و تبیین نیست. طبیعى است كه اگر پاى بحث و مناقشه‌اى به میان آید، شكست مى‌خورند. ما معتقدیم كه باید حقایق دینى را بر پایه‌هایى محكم استوار كنیم و بكوشیم از خود آیات و روایات نكته‌هایى استنباط كنیم كه این معارف را مستدل‌تر و محكم‌تر سازد. طورى نباشد كه وقتى از ما دلیل مطالبه كنند، در مرحله‌ی آخر، به روایت غیرمعتبرى برسیم كه گوینده‌اى، از كتابى مجهول نقل كرده است. چنین امرى براى آینده خطرناك است؛ البتّه ممكن است آن مطلب فى حدّ نفسه مطلب درستى باشد؛ امّا صفت هرچیز دلیل اعتبارش نیست. مبناى اعتقادات ما نباید روایات مجهول، ضعیف و از كتاب‌هاى ناشناخته باشد. باید در مطالب دقّت كنیم و استدلال‌هایى محكم براى عقایدمان بیابیم. ادامه دارد
۰۰۵۱ ❣️ مهدی شناسی ما باید در این بُرهه حسّاس و سرنوشت ساز، میان این دو گرایش افراط و تفریط گونه، مشى مستقیم، معتدل، عاقلانه و حكیمانه‌ی عمیق علمى را اتّخاذ كنیم كه هم براى خودمان و هم براى نسل معاصر و هم آیندگان مفید باشد و بتواند از مرزهاى عقیدتى و ایمانى مردم محافظت كند. عقیده و ایمان در این زمان، در معرض خطرهاى جدّى قرار گرفته است؛ همان طور كه چنین فتنه‌هایى را براى دوران آخرالزّمان پیش بینى فرموده اند: یُصبِحُ الرَّجُلُ مُؤمِناً وَ یُمسِی كَافِراً؛ مردم در آخرالزّمان در صبح گاهان مؤمنند و در عصرگاهان بى ایمان و كافِر مى‌شوند. امروز همان روزگارى است كه ایمان‌ها خیلى راحت از دست مى‌رود. به تقویت ایمان باید اهمیت داد. باید زحمت كشید؛ باید فكر كرد؛ استدلال كرد؛ كتاب‌ها خواند و بحث كرد. ارزش این مسائل از مسائل طهارت و نجاست، غسل و تیمم و وضو كم‌تر نیست. اگر جا دارد درباره‌ی مسائل طهارت، صدها كتاب با حجم چند صد صفحه‌اى نوشته، و میلیون‌ها ریال صرف نشر آن‌ها شود و صدها برابر آن براى تجهیز و تشكیل درس و كلاس به كار رود؛ البتّه سزا است كه دست كم چیزى شبیه آن براى عقاید كه ریشه‌ی همه‌ی این‌ها به شمار مى‌رود، در نظر گرفته شود. حال بنگریم كه اعتقاد ما به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) چگونه است؟ آیا منظور از ولایتى كه از آن دم مى‌زنیم و آن را مؤثّرترین عامل در تكامل معنوى انسان مى‌دانیم، فقط مسأله‌اى تاریخى است؟! آیا منظور از ولایتى كه در روایات، این همه بدان اهمّیت داده و در ادبیات و اشعار ما نیز فراوان بر آن تأكید شده، همین است كه بگوییم على و اولاد معصوم او(علیهم السلام) جانشینان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده‌اند یا این كه مسأله‌ی ولایت، فراتر از هر مسأله‌ی تاریخى‌ست و این حقیقت را در بر دارد كه كلام اهل بیت(علیهم السلام) همچون كلام خدا و كلام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى ما حجّت است، و چون كردار و گفتار ایشان حجّیت دارد، باید با ایشان در عمل هم عهد و هم پیمان شویم و به سیره‌شان عمل كنیم؟ ادامه دارد .
۰۰۵۲ ❣️ مهدی شناسی در پاسخ باید گفت كه مسأله‌ی ولایت، از همه‌ی این امور نیز بالاتر و جدّى‌تر است. از دیدگاه قرآنى و روایى، این مطلب قطعى است كه سخنان اهل بیت(علیهم السلام) براى ما حجیّت دارد و باید بدان عمل كنیم؛ امّا مسأله ولایت و موالات در بردارنده‌ی حقایقى بس والاتر است. در عصر ما، به دلیل اهمیّت یافتن مسائل سیاسى اسلام كه بخش مهمّى از معارف اسلامى را تشكیل مى‌دهد، بُعد خاصّى از مفهوم ولایت بیش‌تر مورد تأكید واقع شده است كه همان مسأله سیاست و امامت امت و به تعبیر دیگر، بُعد سیاسى اجتماعى مفهوم ولایت است. در روایتى از امام محمّد باقر(علیه السلام) آمده است: بُنِىَ الإسلامُ عَلى خَمس: الولایَةُ والصَّلاةُ و الزَّكاةُ و الصَّومُ والحجُّ وَ لَم یُنادِ بِشىء مَا نُودىَ بالولایةِ یَوم الغَدیرِ. بناى اسلام بر پنج پایه استوار شده است: ولایت و نماز و زكات و روزه و حج، و به چیزى با فضیلت‌تر از ولایت در روز غدیر دعوت نشده است. ولایتى كه در این روایت مطرح شده، نه فقط به معناى دوست داشتن كه به معناى پذیرفتن حقّ حاكمیت و حكومت الاهى است؛ حقّى كه پس از خداوند براى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) و نایبان و والیان ایشان، به اذن خداوند ثابت است. پذیرش ولایت در این جا بدین معنا است كه عقیده داشته باشیم اهل بیت(علیهم السلام) از سوى خداوند، بر امّت اسلامى حقّ ریاست و حاكمیت داشته اند و دارند و از همین روى در جهت برقرارى حكومت اسلامى همواره كوشیده اند. ما نیز وظیفه داریم راه ایشان را ادامه داده، زمینه را براى حكومتِ امام معصوم یا جانشین و نایب او، یعنى ولىّ فقیه جامع شرایط فراهم سازیم و در راه پابرجایى نظام ولایت فقیه كه استمرار ولایت معصومان(علیهم السلام) است بكوشیم؛ امّا حقیقت ولایت از این هم فراتر و گسترده‌تر است. با بررسى روایات مربوط به ولایت در مى‌یابیم كه بُعد سیاسى اجتماعى ولایت فقط یكى از ابعاد مفهومِ گسترده ولایت است؛ مفهومى ژرف كه همچنان جا دارد موضوع پژوهش‌هایى گسترده و كاربردى قرار گیرد.  ادامه دارد .
۰۰۵۳ ❣️ مهدی شناسی مفهوم ولایت كه در قرآن كریم و روایات به صورت‌هاى گوناگونى مطرح شده است، گاهى به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) اختصاص دارد و گاهى درباره‌ی ولایت هر ولىّ خدا و هر مؤمن صالح است. به عبارت دیگر، یك ولایت اللّه داریم: أَلاَ إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. كسانى كه خود را تحت ولایت اللّه قرار مى‌دهند، متقابلا خدا هم ولایت آن‌ها را بر عهده مى‌گیرد: اللّهُ وَلِىُّ الَّذِینَ آمَنُوا هركسى كه ولىّ خدا شد، خدا هم ولىّ او است. این ولایت، رابطه‌اى طرفینى بین مؤمنان و خداوند است. مؤمن ولىّ خدا، و خدا هم ولىّ مؤمن است. این ولایت، در رابطه انسان با خدا وجود دارد. دنباله‌ی ولایت خدا، ولایت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) است. وقتى مى‌گوییم: ولایتى كه براى خدا هست، براى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) نیز وجود دارد، منظور فقط حكومت نیست؛ بلكه تمام شؤون ولایت را در بر مى‌گیرد؛ البتّه در شعاع ولایت خداوند، مسأله حكومت نیز مطرح مى‌شود؛ چون خداست كه حاكم و قانون را تعیین مى‌كند. بدین ترتیب، حكومت، یكى از شؤون ولایت اللّه است. ولایتى كه به خدا، پیغمبر(صلى الله علیه وآله)، امیرمؤمنان و دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) نسبت داده مى‌شود، مفهومى است كه تشكیك مراتب دارد. مرتبه‌ی اعلا و ذاتى آن، براى خداوند متعالى، و مرتبه‌ی بعدى آن ویژه‌ی رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و مراتب بعدى آن براى امامان(علیهم السلام) ثابت است؛ امّا حقیقت این ولایت چیست؟ رابطه‌ی بین خدا و بنده، رابطه‌ی عبودیت و ربوبیت است. اگر ما این رابطه را با اختیار خود پذیرفتیم و در عمل تحقّق بخشیدیم، آن وقت رابطه‌اى متشابهة الطّرفین تحقّق مى‌یابد كه ما ولىّ او مى‌شویم و او نیز ولىّ ما مى‌شود؛ امّا اختیار این رابطه به دست من و شما است. ما باید با اختیار خودمان این رابطه را برقرار و تقویت كنیم. رابطه‌ی عبودیت و ربوبیت، امرى تكوینى است. چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، خدا خداست و ما هم بنده‌‌ی اوئیم؛ امّا ولایت تشریعى، رابطه‌اى اختیارى است كه ما باید بپذیریم؛ یعنى بگوییم: "خدایا! ما اقرار می‌کنیم كه تو خدایمان هستى و ما فقط بنده‌ی تو هستیم." حال چگونه باید این معنا را تحقّق بخشیم؟ ادامه دارد .
۰۰۵۴ ❣️ مهدی شناسی اگر رفتار ما با خدا چنان باشد كه ربوبیت او و عبودیت ما اقتضا مى‌كند، رابطه ولایت بین فرد و خدا برقرار مى‌شود. ولایت و ربوبیت الاهى، چه چیزى را اقتضا مى‌كند؟ ۱. ربوبیت او یعنى این كه او صاحب اختیار همه چیز ما است. مالك وجود ما، مالك حیات ما و مالك هرچه به ما داده است. اگر رابطه ما با خدا این چنین باشد كه خدا را مالك و صاحب اختیار هر چیزى بدانیم و تدبیر خودمان را به دست او بسپاریم، در سایه‌ی ولایت تشریعى او قرار گرفته ایم؛ البتّه رسیدن به این مقام والا كه آدمى تدبیر امورش را به خدا بسپارد؛ به تقدیر و قضاى او راضى باشد؛ به او توكّل كند و فقط از او كمك بخواهد؛ او را مدبّر زندگى خود بداند؛ او را اصل و صاحب اختیار همه چیز بیابد و تشریع‌ها و دستورهاى او را بپذیرد و عمل كند، یك سلسله معارف عمیق را مى‌طلبد. رسیدن به این مقام، مراتب گوناگونى دارد. هركسى برحسب استعدادهایى كه دارد، با سرعت یا كندى مى‌تواند این راه را كم و بیش بپیماید. به هر حال، ده‌ها سال طول مى‌كشد تا استعداد و قابلیت هركسى در این مسیر به فعلیت برسد و از مصادیق اولیاء اللّه شود. ۲. یك اثر ظاهرى ولایت كه هركسى براساس آن مى‌تواند هم خود را و هم دیگران را بیازماید، این است: لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ براى اولیاى خدا، هیچ خوف و حزنى نیست. این خاصیت ولایت است كه بر اثر آن، بنده، خودش را مالك چیزى نمى داند تا بترسد كه آن را از دست بدهد. بنابر دیدگاه ولایى، همه چیز مال خدا است. حتّى جان هم مال او است. اگر از دست من رفت، برود. مال او رفته، مال من كه نبوده است. همه شؤون زندگى انسان را در بر مى‌گیرد. اگر بین خود و خدا، هم در اعتقاد و هم در عمل، رابطه عبودیت و ربوبیت برقرار كنیم، هیچ جایى براى نگرانى باقى نخواهد ماند: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ آنهایى كه ربوبیت اللّه را پذیرفتند و در این راه پایمردى كردند و در عمل نیز بر گفته و اعتقاد و ایمانشان پابرجا ماندند، هیچ ترس و اندوهى در دنیا و آخرت نخواهند داشت. كسى كه خدا را خدا مى‌داند، دیگر هیچ باكى ندارد كه از او تعریف یا او را سرزنش كنند؛ چرا كه وجود او مال خودش نیست. از مملوك خدا تعریف مى‌كنند كه به خدا مربوط است. اگر مرا سرزنش كنند و به جا باشد، به علّت این بوده كه نقصى داشته ام، و عبودیتم ضعیف بوده است. در این صورت، باید نقصم را برطرف كنم؛ امّا اگر بى جهت نكوهش كنند، به من ربطى ندارد. من كه ملك خودم نیستم. مال خدا هستم و اینان ملك خدا را نكوهش مى‌كنند. مثل این كه كسى به شما بگوید: دیوار خانه فلانى كج است. خوب باشد. به من چه ربطى دارد؟ من كه مال خودم نیستم. اگر كسى را سرزنش كنیم كه چشمش فلان و ابرویش فلان است، مخلوقى از مخلوقات خدا است كه درباره اش صحبت مى‌كنیم. به ما ربطى ندارد. مفهوم تملّق در زندگى چنین كسى مصداق نمى یابد. براى چه كسى تملّق بگوید. فقط خدا است كه همه‌ی خواسته‌ها و نیازهاى او را باید تأمین كند. وقتى همه چیز به دست او است، پس براى چه كسى سر خم كند؟ مگر دیگران چه دارند كه خدا ندارد؟! خلاصه، آثار ولایت خدا چنان گسترده است كه همه‌ی امور و شؤون زندگى آدمى را در بر مى‌گیرد. ادامه دارد .
۰۰۵۵ ❣️ مهدی شناسی ولایت اللّه بر ولایت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) مى‌تابد. اهمّیت مقام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى ما به میزان رابطه‌اى است كه با خدا دارد. ولایت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) حساب جداگانه‌اى ندارد؛ بلكه شعاعى از همان ولایت اللّه است. رسول را مى‌خواهیم و دوستش مى‌داریم؛ چون فرستاده محبوب اصلى ما است؛ چون آینه او است. مگر مى‌شود كسى محبوبش را بخواهد، امّا جلوه گاه و مرآتش را نخواهد؟ محبّت به خدا و رسول، دو محبّت نیست؛ بلكه محبّت به رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) همان محبّت اللّه است كه در آینه‌ی تمام نماى او ظهور كرده است. رسول اللّه آیینه‌ی تمام نماى خداست كه همه چیزش تحت تأثیر الاهى قرار دارد و از خودش چیزى ندارد. ولایت خدا پس از رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) به جانشینان او منتقل مى‌شود؛ همان معصومانى كه همچون نفس پیامبر هستند و جز در نبوّت و رسالت، هیچ تفاوتى با او ندارند. این همان ولایت اللّه است كه در رسول اللّه و امامان معصوم(علیهم السلام) ظهور مى‌كند؛ آن گاه مرتبه‌ی نازل‌تر این ولایت در هر كس كه به آن‌ها نزدیك‌تر است، تجلّى مى‌یابد. ولایت اولیاى اهل‌بیت(علیهم السلام) نیز جزو ولایت اللّه است. چرا اولیاى اهل بیت(علیهم السلام) را دوست مى‌داریم؟ چون دوست اهل بیت(علیهم السلام) هستند. اهل بیت(علیهم السلام) را چرا دوست مى‌داریم؟ چون دوست خدا هستند. این محبّت‌ها از یك دیگر جدا نیست؛ بلكه یك سرچشمه است كه از مجارى گوناگون جارى مى‌شود. نور واحدى است كه در درجه‌هاى متفاوت تنزّل مى‌یابد. اگر آدم این مطلب را در ذهن داشته باشد، معناى این عبارت را خواهد فهمید كه مَن وَالاَكُم فَقَد وَالَى اللّهَ، و مَن عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَ اللّهَ، وَ مَن أَحَبَّكُمْ فَقَد أَحَبَّ اللّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللّهَ. محبّت اهل بیت(علیهم السلام) از محبّت خدا جدا نیست. معرفت اهل بیت(علیهم السلام) نیز از معرفت خدا جدا نیست. چگونه مى‌شود انسان ولایت اللّه را بپذیرد و رابطه بندگى خویش را با خدا تقویت كند؛ امّا رابطه اش را با انبیا تقویت نكند.   ادامه دارد .
۰۰۵۶ ❣️ مهدی شناسی محبّت این خاندان براى هركسى و به هر صورتى كه حاصل شود، مطلوب است و سرانجام جایى دستش را مى‌گیرد؛ امّا هر محبّتى ولایت نیست. ممكن است كسى به هیچ دین الاهى متدیّن نباشد؛ امّا زندگى امیرمؤمنان(علیه السلام) را دوست داشته باشد؛ چرا كه همه چیز او (عدالت، سرپرستى ایتام و فقیران، عبادات، مناجات‌ها، شجاعت، و بلاغت او و...) دوست داشتنى بوده است. مگر ممكن است شخصى فطرت سالمى داشته باشد و این فضایل اخلاقى را دوست نداشته باشد؟! البتّه هركس كه على(علیه السلام) را دوست داشت، ولىّ خدا و ولىّ على(علیه السلام) نیست؛ چرا كه ولایت على(علیه السلام) عدل ولایت اللّه است؛ از این رو باید ارتباطمان را با على(علیه السلام) به سبب ارتباط با خدا برقرار كنیم و حساب جدایى براى على(علیه السلام) باز نكنیم. هر كافر لامذهبى هم به على(علیه السلام) محبّت داشته باشد، سرانجام این محبّت دستش را خواهد گرفت؛ امّا او دیگر ولىّ على(علیه السلام) نیست. ولىّ على(علیه السلام) آن كسى است كه ولایت على(علیه السلام) برایش همان ولایت اللّه باشد. امام جواد(علیه السلام) روایتى بسیار شریف، پر مغز و پرمحتوا دارد كه قابل تأمّل است: أوْحَى اللّهُ إِلَى بَعضِ الأَنبیاءِ: امّا زُهدُكَ فِى الدّنْیَا فَتَعجِلُكَ الرَّاحَةَ، وَ امّا انقِطَاعُكَ إِلَىَّ فَتَعزُزكَ بِى، و لكن هَلْ عادَیتَ لِی عَدُوّاً أو وَالیتَ لِى ولیّاً. پیامبرى از پیامبران خدا توجّه یافت كه خدا نعمت بزرگى را به من عطا كرده كه در دنیا زهد دارم و عشق به دنیا را از دل من برداشته است. بالاتر از آن، حالت انقطاع الى اللّه به من داده است كه چه مفهوم بسیار والا، پرمعنا و پرمحتوایى است. انقطاع الى اللّه، یعنى به هیچ چیز جز خدا امید نداشته باشى. سر و كارت فقط با خدا باشد. از همه چیز بریده و فقط به او پیوسته باشى. خیلى نعمت بزرگى است. وقتى كسى توجّه یابد كه خدا نعمتى به این عظمت به او داده، لازمه اش این است كه به ذهن او خطور كند به چه كسى چنین نعمتى داده شده است. چه نعمتى از این بالاتر؟ نه دلبستگى به دنیا و نه امید به كسى غیر از خدا دارد. هیچ انسى با كسى جز خدا ندارد. خدا مى‌خواهد دست پیامبرش را بگیرد و باز هم او را بالاتر بیاورد؛ از این رو مى‌فرماید: امّا زُهدُكَ فِى الدّنْیَا فَتَعجِلُكَ الرَّاحَةَ. این بى رغبتى كه به دنیا دارى و دنبال مال و مكنت دنیا نمى روى، باعث مى‌شود كه آسوده و راحت باشى؛ چون انسان هر قدر بیش‌تر به دنیا دل ببندد، گرفتارى و غصه‌اش بیش‌تر مى‌شود. درست است كه زهد، صفت بسیار خوبى است؛ امّا احتمال دارد كه فقط براى خدا نباشد؛ چرا كه زهد پاداش دنیایى، یعنى راحتى و آسودگى دنیایى را در پى دارد. انقطاع الى اللّه چه؟ كسى كه هیچ توجّهى جز به خدا ندارد؛ به هیچ كس امیدى نمى بندد؛ درِ خانه هیچ كس نمى رود، و توجّه و سر و كارش فقط با خدا است، چه؟ امّا انقِطَاعُكَ إِلَىَّ فَتَعزُزكَ بِى؛ این انقطاع تو سببِ مى‌شود كه با من عزّت بیابى؛ چون آدمى درِ خانه هركس برود، به هر اندازه‌اى كه ته دلش به دیگرى امیدى داشته باشد، همان اندازه ذلیلش مى‌شود. انسان هر قدر از دیگران مستغنى‌تر باشد و به كسى امیدى نداشته باشد، عزیزتر مى‌شود. اگر كسى هیچ اعتنایى به دیگران نداشته باشد كه به او كمك كنند یا نكنند؛ چیزى به او بدهند یا ندهند؛ احترامش كنند یا نكنند. به همان اندازه عزّتش بیش‌تر مى‌شود؛ چون نیازى ندارد. چه لذّتى بالاتر از بى نیازى از همه‌ی خلق خدا؟ پس انقطاع إلى اللّه هم اثرى دنیایى براى خودت دارد. تو چیزى بالاتر باید داشته باشى: و لكن هَلْ عادَیتَ لِی عَدُوّاً أو وَالیتَ لِى ولیّاً؛ آیا فقط به سبب من با كسى ارتباط برقرار كرده‌اى؟ كسى را فقط براى آن كه بنده‌ی من است، دوست داشته‌اى؟ آیا با كسى فقط به جهت این كه با من دشمن است، دشمنى كرده‌اى؟ این، از زهد و انقطاع الى اللّه هم بالاتر است.   ادامه دارد .