eitaa logo
مکروبه🇮🇷
2هزار دنبال‌کننده
388 عکس
40 ویدیو
1 فایل
ثواب تک به تک کلمات این کانال تقدیم به روح خواهر بزرگترم(ابناء‌الحیدر) لطفا برای شادی روحش فاتحه قرائت کنید. نقد و پیشنهاد: https://daigo.ir/secret/7988081305 _انتشار مطالب آزاد🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
پیروز نهائی در این کارزار حق و باطل؛ جز حق نیست و این ملت مظلوم و صبور فلسطین است که سرانجام بر دشمن پیروز خواهد شد «وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً » _امام خامنه‌ای | |
از روزنه‌هایِ دیوارِ کاهگلی خانه‌یِ مولا علی تا آسمانِ مدینه، از گهواره‌ی حسین تا عرشِ برین، از صف فرشتگان و ملائک که بر گهوار‌ه‌ی طفلِ زهرا طواف می‌کنند تا صفوف ستارگان تسبیح کننده‌ در افلاک، از فطرسِ بال و پرشکسته‌یِ دخیلِ قنداقه‌ی حسین تا زمزمه‌ی حُسَینٌ مِنّی و اَنا مِن حسینِ رسول الله. از شور و شعف آسمانیان تا زمینی که شانه‏‌هایش را برای قدوم آسمانی فرزند امیر مومنان، گسترانده است. از میلاد حسین تا قلب عشاقی که امشب از بُعد جسم و مسافت رها شده و دل‌هایشان حوالیِ بین الحرمین می‌تپد؛ از همه جا عطر خوشِ ذکر حبیبی یا حسین می‌پیچد. میلاد امام حسین علیه السلام مبارک🌱 _زهراسادات
امشب شبِ توسّل ما بر دو دست توست
مکروبه🇮🇷
امشب شبِ توسّل ما بر دو دست توست
ای دست انبیاء و ملائک دخیلتان باب المراد تا خود محشر دو دست توست
جشن انقلابِ اسلامی مبارکمون باشه😍
امشب که قلب‌هایِ دلتنگمون مالامالِ عشقِ صاحب‌الامر بی‌امون و پرجنب و جوش می‌کوبه، امشب که اشک‌هامون با سبقت از هم، غلتون و دونه درشت روی گونه‌هامون سُر می‌خوره؛ علاوه بر درد فراق، حسرتِ که رو دلمون سنگینی می‌کنه، حسرت اینکه هیچ کاری نکردیم برای ظهور تو مولاجان. ما معترفیم و میدونیم کـه خودمون، حجابِ وصلیم، که گناهان ما، همون گناهانی که با قدرت توجیه‌شون می‌کنیم، حصار بین ما و توست. آقاجون دستمون رو بگیر، ما امید داریم به نگاه پدرانتون. فی صفوفِ الأنصارِ سیدی سجّل أسمانا و در بین یارانت نام هایمان را بنویس🌱 زهرا سادات |
وقتی رفیقت تو این ایام قشنگ بهت هدیه می‌ده^^ ممنونم ازت صیانه بانو جان🧁
مردی به‌نام اِسمال زیر پل جانبازان دور یک پیت حلبیِ روغن می‌نشینند. آدم‌هایی که سرما نمی‌گذارد همان چهار کلمه‌ی کشیده و نامفهوم از زیر سبیل‌های پرپشت و زردشان بیاید بیرون. قوز می‌کنند دور حلب پر از آتش. شعله‌های سرکش پیت سایه می‌اندازد روی چین‌های زمخت پیشانی و صورت‌های تکیده‌شان. اسمال هر شب با یک گونی آشغال می‌آید زیر پل. بوی آَشغال و سیگار و گازوئیل توی هوا معلق می‌ماند. هیچ کس اما اعتراضی ندارد. بعضی وقت‌ها چندتا سیب زمینی می‌اندازند توی آتش. مثل امشب. اسمال ته سیگارش را انداخت توی آتش. با یک تکه چوب سیب زمینی‌های زیر خاکستر را هل داد به یک کناری. یکی از سیب زمینی‌ها را از زمین برداشت. سیب زمینی را از این دست به آن دست داد تا خنک شود. دست‌های زبر و پینه بسته‌اش گرما را نمی‌فهمید. اکبر مفنگی دست از جیب کت بی‌قواره و کهنه‌اش کشید بیرون. یک سیب زمینی از روی زمین برداشت. با ابرو به اسمال اشاره کرد: امروز جیب کی رو زدی که اشتها پیدا کردی؟ اسمال بی توجه پوست نازک و دودی سیب زمینی را جدا کرد و به آن فوت کرد. همیشه همین بود. آدم نمی‌توانست بفهمد که او چه حسی دارد. هیچ کس نه خنده‌اش را دیده. نه عصبی شدنش را. انگار احساسات را توی خودش دفن کرده‌. دیروز اما یک حال دیگری داشت. وقتی آمد سر و صورتش زخمی بود. معلوم بود کتک خورده. گونه سمت چپش متورم بود. گونی آشغال را تکیه داد به پایه‌ی بتنی پل. خودش قوز کرد کنارش. زانوهایش را بغل گرفت. توی جیبش دنبال فندک گشت. سیگار را چسباند به لب‌های تیره و قاچ خورده‌اش. آدم‌های دور آتش آنهایی که هنوز توی این دنیا بودند و نعشه نبودند زیر چشمی می‌پاییدنش. خاکستر سیگارش می‌ریخت روی چکمه‌های سیاه رنگ و رو رفته‌اش. زمزمه‌های زیر لبش گم می‌شد توی قان و قون ماشین‌های کمربندی و جِز جِز سوختن شاخه‌های توی حلب. بلند شد پایش را تکان داد تا خاکستر رویش بیفتد پایین. یک روزنامه از روی زمین برداشت و بازش کرد با پایش سرنگ و سنگ ریزه و آشغال‌های روی زمین را زد کنار. روزنامه را پهن کرد روی زمین. مچاله شد رویش و تا صبح چشم‌هایش را بست. شاید اگر کسی می‌رفت نزدیکش می‌دید که مژه‌هایش خیس و به هم چسبیده‌اند.
مکروبه🇮🇷
مردی به‌نام اِسمال زیر پل جانبازان دور یک پیت حلبیِ روغن می‌نشینند. آدم‌هایی که سرما نمی‌گذارد همان
یه قسمت از تمرین جلسه هفتم مبنا که برای استادیارم فرستادم. نوشتنش برام چالش بود. اما یه جورایی بدک نبود. خوشحال میشم مطالعه کنید.