نُور~🇵🇸
_ 💙🦋_ وقتی که تشنه نیستیم ، چه لزومی دارد که فریاد العطش سر بدهیم ؟! این چه منّتی است که بر سر آب
این روزها دارم کتاب کمی دیرتر را میخوانم .
به لحاظ رعایت قواعد نویسندگی و معیار بودن و محاوره بودن ، خیلی خلط دارد ، خیلی !
گاهی خستهام میکند .
ولی محتوایش را دوست دارم .
یک تناقضِ بسیار زیبا !
محتوا را دیشب داشتم برای یک نفر تعریف میکردم . دقیقا همان وقتی که گنبد فیروزهایِ جمکران آمد جلوی چشمانم .
نمیدانم کجایِ طوافمان* بودیم که گفتم :
" یعنی من کجا قراره پشت اماممو خالی کنم ؟"
گفت :
"دلبستگیات چیان ؟"
فکرم دوید طرف آدمهای زندگیام ،
طرف درس و بحثم ،
طرف حال و احوالم ...
ترسیدم !
هنوز دارم با خودم کلنجار میروم که
من کجا قرار است امامم را تنها بگذارم ؟!
*یک عادت است که وقتی قصد رفتن به داخل مسجد نداریم ، اگر برویم آن حوالی ، یک دور طوافش میکنیم .
#اندراحوالات
#صاحِبُنآ
امروز دم پیاده شدن از ماشین بهم گفت
مامان صبرکن میخوام بغلت کنم .
همینکه از دهنم پرید "مامان دیرم شده کلاس دارم " آوار عذاب وجدان و غم ریخت روسرم ...
بعد چند قدم ، دیدم داره صدای دعاعهد میاد هنوز ...
و این یعنی استاد نرفته سرکلاس .
برگشتم ...
بغلش کردم . بغلم کرد .
آروم شدیم .
آروممون کرد همون دعای عهد ،
همون العجل یا مولای یا صاحب الزمانِ آخرش ...
#اندراحوالات
#صاحِبُنآ
توی این روزایی که داره برام سخت میگذره ؛
تموم چشم امیدم به گوشه چشم شماست* ...
*صاحِبُنآ
_ از من به شما ، فقط سربار بودن رسید ...
#اندراحوالات
نُور~🇵🇸
_ 💫🧡_ مثلا گریهی آدم توی هیات ، شب عاشورا . وقتی چراغ ها خاموش است و کسی نمیبیندت ؛ انگار کسی دل
یه حال ناجوری ؛
مثل حال من ...
حال کسی که محرم رو از دست داد .
که نتونست شب عاشورا توی هیات ، وقتی چراغا خاموشه ، چادرشو بکشه روی سرش و گریه کنه ...
که دلش مدام بیقراره ؛ انگار قرارش توی هیات بوده زیر خیمه امام حسین . و حالا مدام بیقراره ...
که هر چی هم پای پخش زنده نشست و برا خودش روضه و مداحی گذاشت افاقه نکرد .
یه حال ناجوری ، که غم امسال همیشه یادش میمونه . غمِ خونهنشینیِ دهه اول محرم .
*دلِ ما را که کسی نچلاند ...
#اندراحوالات
از یه جایی به بعد ،
اون مسائلی که برات مسئله بودن
صرفا یه طنزِ خندهدارن :)
#اندراحوالات