eitaa logo
مَکتَب حاج قاسم
277 دنبال‌کننده
614 عکس
178 ویدیو
8 فایل
ادمین 👇 💚 @khadem_safirehamdeli ۲تا معلم‌راوی با کلی روایت‌ها، قصه‌ها و داستان‌های قشنگ از دلِ سبک‌زندگی قهرمان‌های حقیقی.... از دل مکتب حاج‌قاسم.. مکتب شهدا تازه کلی دورهمی و سفرهای باحال هم داریم 😍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دکتر جلیلی در جمع اعضای ستاد خود در مسجد امام صادق: در دیداری که عصر امروز ما با نائب امام زمان و رهبر معظم انقلاب داشتیم[این پیام آقا] بشارت به شما و رضایت ایشان از این حرکتی بود که شما عزیزان در این انتخابات داشتید؛ رویکرد تبیینی و این شوری که در عرصه انتخابات توسط آقا فرموده شد کار شماها بود و من خدمت مقام معظم رهبری هم این را عرض کردم@Jalili_saeed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️دکتر جلیلی در جمع اعضای ستاد خود: ساعاتی پیش با دکتر پزشکیان جلسه داشتم و به ایشان گفتم ما وظیفه خود میدانیم که در مسیر انقلاب، مسیر کشور و قوای سه گانه از جمله دولت و رئیس جمهور محترم منتخب کمک کنیم و این وظیفه ما است. اگر جایی دیدیم که خطایی اتفاق می افتد در جایگاه خودمان مسئول هستیم کمک کنیم تا آن خطا اصلاح شود. نباید سکوت کنیم و بگوییم رقیب ما بوده است. ✅@Jalili_saeed
⭕️ دیدار سعید جلیلی با رئیس جمهور منتخب 🔹 ساعاتی قبل دکتر جلیلی با حضور در دفتر مسعود پزشکیان با رئیس جمهور منتخب دیدار و گفتگو کرد.
🔴سعید جلیلی از مردم درخواست کرد که... 🔰 علاقه مندان برای شرکت در این کارزار می توانند از لینک زیر امضاء و حمایت کنند. امضا کنید👇 karzar.net/134964‎
⭕️ بسیار مهم برای ⭕️ پویش همگانی با محور سه گانه 'عاشورا، فلسطین و ظهور' با عنوان: " در راه ظهور " مشارکت بسیار ساده و قابل انجام برای تمامی دغدغه‌مندان، حتی اگر کربلا نمی‌روید!✔️ به روش‌های زیر: ۱- چاپ برگه و نصب روی کوله اربعین ۲- چاپ برگه و اهدا به دیگر مسافران ۳- چاپ برگه و پخش یا اهدا به مواکب ۴- همراه داشتن برگه در مسیر جهت اهدا ۵- نشر این پویش در صفحات و کانالها ۶- ارسال این پویش برای دیگران ۷- نشر و استفاده از هشتگ‌های پویش مشاهده فایل‌های چاپی و استوری پویش:🔽 https://zil.ink/karbala_ta_quds
پیکسل (3).png
271.5K
فایل‌های چاپی پویش در سایز A4 و A5 و پیکسل سیاه سفید و رنگی
دو زانو نشسته بودیم توی اتاق. من و محمد و‌ حسین و زینب. کتاب عصر ظهور جلوی پای محمد باز بود. بابا رفت سراغ کمدش. هر وقت درش باز می‌شد بوی عطر جوپ و آجیل تازه و زنجفیل کل اتاق را برمی‌داشت. صندوق مخصوصش را آورد بیرون. با احتیاط گذاشت جلوی ضبط. درش را باز کرد. سیم و میکروفون را که دیدم قند توی دلم آب شد. از شب قبل کلی تمرین کرده بودم بدون غلط بخوانم و این‌سری به جای محمد قرعه به نام خودم بیفتد. کابل ها را وصل کرد به جای فیش ضبط. آب دهانم را قورت دادم. صدای تلق تولوق قابلمه و کفگیر و‌ ملاقه از تو آشپزخانه می‌آمد. بوی فسنجان و برنج دم کرده خانه را برداشته بود. مامان صدا زد که فاطمه بیا از تو یخچال چندتا خیار گوجه بیار می‌خوام سالاد درست کنم. بابا گردن کشید توی هال:«با فاطمه کاری نداشته باش. امروز قراره اون برام کتاب بخونه» مامان چیزی نگفت. بابا اشاره کرد به محمد که برو‌ کار مادرت را راه بینداز‌. محمد رو ترش کرد و رفت. نمی‌توانستنم جلوی لبخند ذوق‌‌مرگ‌شده‌ام را بگیرم. شک نداشتم چشم‌هام هم دارد می‌خندد. کتاب را کشیدم طرف خودم. بابا درجا گفت:«این نه! برو از کتابخونه کتاب مسأله‌‌ی حجاب رو بیار» مثل یخ وا رفتم. ترسیدم بگویم آخر من عصر ظهور را آماده کرده‌ام؛ بدهد محمد یا حسین بخواند! جستی زدم و لای کتاب‌‌ها مسأله‌ی حجاب را پیدا کردم؛ نشستم جلوی ضبط. بابا میکروفون را داد دستم:«آروم و شمرده شمرده! هول نشو.. الکی هم نخون. تا خودت نفهمی چی داری می‌خونی اونی هم که گوش می‌ده نمی‌فهمه» بی‌حواس گفتم:«چشم.. چشم» برای من فقط مهم این بود که بخوانم. نه فقط من؛ بقیه هم همینطور بودند. آرزو داشتیم با آن میکروفون صدای‌مان ضبط شود و بابا هر شب موقع خواب بگذارد کنار گوش خودش و صدای خوانش‌مان پخش شود توی اتاق. می‌گفت اینهمه کتاب گرفته‌ام که یکی برایم بخواند و کیف کنم. از همان‌جا من عاشق کتاب خواندن شدم. صدایم را دوست داشت. می‌گفت:«کم‌غلط‌تر از بقیه می‌خوانی» و من هربار با این تعریف دلم مالش می‌رفت و قدم بلند می‌شد. چند روز پیش محمدمهدی برایم کتاب حضرت حجت می‌خواند. غلط غلوط، با تپق فراوان.. یک‌هو درآمد که«مامان چرا خودتان نمی‌خوانید؟ من خیلی برام سخته!» بهش گفتم:«صدات بهم آرامش می‌ده. خیلی هم خوب می‌خونی!» بعد هم راهنمایی‌اش کردم که اگر خودت نفهمی چه داری می‌خوانی، طرف مقابلت هم نمی‌فهمد! همان جا یاد بابا افتادم. احتمالا خوانش من هم پر از اشکال بود. ولی بابا الکی تعریف می‌کرد. آن‌موقع‌ها حالی‌ام نبود ولی الان که خودم دارم از همان حربه‌ها استفاده می‌کنم می‌فهمم که بابا می‌خواست ما آن کتاب‌ها را برای خودمان بخوانیم! او هیچ‌وقت به ما نگفت چادر سر کنید.. ما خودمان در ده سالگی مسأله‌ی حجاب خوانده‌بودیم! عشقِ به امام عصر از زمانی توی دلمان ریشه دواند که عصر ظهور خوانده شد. بابا سواد درست و حسابی نداشت ولی یک دانشمند روانشناس بود... https://eitaa.com/ghalamdaraan