🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#داستان اصحاب کهف
#قسمت6⃣
سلام اصحاب كهف بر على عليهالسلام و مكافات كتمان حق
وه، چه مجلس خوبى و چه مجمع مفيدى، گروهى از دانش دوستان بصره با شورى خاص به گرد انس بن مالك آمده و از محضر وى كه مدتها از محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم معارف اسلامى را آموخته بودند؛ استفاده مىكردند.
او نيز با اشتياق تمام احاديث را كه از پيامبر اسلام به ياد داشت براى شاگردان بازگو مىكرد.
ولى روزى بر خلاف روزهاى ديگر، يكى از شاگردان برجسته او پرسشى عجيب كرد با اين كه انس مايل نبود پاسخ اين پرسش داده شود، ولى در شرايطى قرار گرفت كه ناگزير از پاسخ آن بود.
پرسش اين بود كه آن شاگرد با قيافه جدى در حضور شاگردان به انس رو كرد و گفت: اين لكههاى سفيدى كه در صورت شما است از چيست؟ گويا اينها نشانه بيمارى برص است با اين كه به گفته پدرم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند مؤمنان را به بيمارى برص و جذام مبتلا نمىكند چه شده با اين كه شما از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستى، مبتلا به اين بيمارى مىباشى؟
وقتى كه انس اين سؤال را شنيد، با كمال شرمندگى سر به زير افكند و در خود فرو رفت، اشك در چشمانش حلقه زد و گفت: اين بيمارى در اثر دعاى بنده صالح خدا اميرمؤمنان على عليهالسلام است!
شاگردان تا اين سخن را از اَنس شنيدند، نسبت به او بىعلاقه شدند، و آن ارادت سابق به عداوت و دشمنى تبديل شده، اطرافش را گرفتند و گفتند: بايد حتما ماجراى اين دعا را بگويى وگرنه از تو دست بر نمىداريم و به شدت باعث ناراحتى تو مىگرديم.
اَنس همواره طفره مىرفت، بلكه اصل واقعه فاش نشود ولى در برابر ازدحام جمعيت و اصرار آنان راهى جز بيان آن را نداشت، از اين رو شروع به سخن كرد و چنين گفت: روزى در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودم، قطعه فرشى را گروهى از مؤمنين از راه دور نزد آن جناب به عنوان هديه آورده بودند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: تا ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير، سعد، سعيد، و عبدالرحمن را به حضورش بياورم، اطاعت كردم وقتى كه همه حاضر شدند، و روى فرش نامبرده نشستيم، حضرت على عليهالسلام هم در آن جا بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على عليهالسلام فرمود: به باد فرمان بده تا سرنشينان اين فرش را سير دهد. حضرت على عليهالسلام به باد فرمود: به اذن پروردگار ما را سير بده، ناگاه مشاهده كرديم كه همه ما در هوا سير مىكنيم، پس از پيمودن مسافتى در فضاى بسيار وسيع كه وصفش را جز خدا نمىداند، حضرت على عليهالسلام به باد امر فرمود كه ما را فرود آورد، وقتى كه بر زمين قرار گرفتيم، آن حضرت فرمود: آيا مىدانيد اينجا كجاست؟ گفتيم: خدا و رسول او و وصى او بهتر مىدانند.
فرمود: اين جا غار اصحاب كهف است اى اصحاب رسول خدا! سلام بر اصحاب كهف كنيد، به ترتيب اول ابوبكر بعد عمر، بعد طلحه و زبير و... سلام كردند جوابى شنيده نشد، من و عبدالرحمن سؤال كرديم و من گفتم: من اَنَس نوكر در خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستم، جوابى نشنيديم.
در آخر حضرت على عليهالسلام بر آنان سلام كرد بى درنگ ندايى شنيديم كه جواب سلام آن حضرت را دادند. آن جناب فرمود: اى اصحاب كهف! چرا جواب سلام اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نداديد؟ گفتند: اى خليفه رسول خدا! ما جوانانى هستيم كه به خداى يكتا ايمان آوردهايم، خداوند ما را هدايت نموده است، ما از ناحيه خداوند مجاز نيستيم جواب سلام كسى بدهيم، مگر آن كه پيامبر يا وصى او باشد و شما وصى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هستيد.
حضرت على عليهالسلام به ما رو كرد و فرمود: سخن اصحاب كهف را شنيديد؟ گفتم: آرى. فرمود: در جاى خود قرار گيريد، روى فرش قرار گرفتيم، به باد فرمان داد، در فضاى بى كران سير كرديم. هنگام غروب آفتاب به باد فرمود: ما را فرودبياور، در زمينى كه زعفرانى رنگ بود فرود آمديم كه در آن جا هيچگونه مخلوق و آب و گياهى نبود. گفتم: اى اميرمؤمنان هنگام نماز است، براى وضو آب نيست، آن جناب پاى مبارك خود را بر زمين زد، چشمه آبى پديد آمد و از آب آن چشمه وضو ساختيم، فرمود: اگر شتاب نمىكرديد آب بهشتى براى وضوى ما حاضر مىشد. سپس نماز را خوانديم و تا نصف شب در آن جا بوديم، حضرت على عليهالسلام همچنان مشغول نماز بود، پس از فراغت از نماز فرمود: در جاى خود قرار گيريد، تا به نماز صبح پيامبر برسيم به باد فرمود: حركت كن، پس از حركت ناگاه ديديم در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هستيم، نماز را با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوانديم آن حضرت پس از نماز رو به من كرد و فرمود: اى انس ماجراى شما را من بيان كنم يا شما بيان كنيد
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#داستان ذوالقرنین
#قسمت1⃣
مشخصات ذوالقرنين
نام ذوالقرنين در قرآن در دو مورد آمده است، و داستان او به طور فشرده در سوره كهف در ضمن 16 آيه (از آيه 83 تا 98) ذكر شده است.
درباره اين كه ذوالقرنين چه كسى بوده، مطالب گوناگونى گفته شده است، مانند:
1 - او همان اسكندر مقدونى است كه فتوحات بسيار نمود، و كشورهاى بسيار را در زير سلطه خود آورد.(1005)
2 - يكى از پادشاهان يمن بود، كه به عنوان تُبَّع خوانده مىشد، كه جمع آن تبايعه است(1006) طبق اين نظريه سد معروف مأرب كه در يمن بود از ساختههاى او است.
3 - سومين و جديدترين نظريه اين كه ذوالقرنين همان كورش كبير است(1007) كه پانصد و سى سال قبل از ميلاد مىزيست.
نظريه اول و دوم داراى مدرك قابل ملاحظهاى نيست، قرائن و دلائل، نظريه سوم را تاييد مىكنند.(1008) بنابراين با توجه به اين نظريه(1009) داستان ذوالقرنين را پى مىگيريم.
اما اين كه به او ذوالقرنين (صاحب دوقرن) مىگفتند، باز مطالب گوناگون گفته شده است مانند:
1 - زيرا او دو قرن زندگى و حكومت كرد.
2 - زيرا به شرق و غرب عالم كه به تعبير عرب دو شاخ خورشيد است رسيد.
3 - زيرا دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود.
4 - زيرا تاج او داراى دو شاخ بود.
ذوالقرنين از نظر قرآن داراى ويژگىهاى برجسته زير است:
1 - خداوند اسباب پيروزىها را در همه ابعاد، در اختيار او گذاشت.
2 - او سه لشگركشى مهم كرد، نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام به منطقهاى در شمال كه داراى تنگه كوهستانى است، او در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد نمود.
- او مردى با ايمان، عادل و مهربان و يار نيكوكار و دشمن ظالمان بود، از اين رو مشمول عنايات خاص خداوند گرديد.
4 - او نيرومندترين و مهمترين سدها را كه در آن از آهن و مسؤوليت زياد استفاده شده بود، به عنوان دژ، براى كمك به مستضعفان ساخت، بيشتر به نظر مىرسد كه اين سد در سرزمين قفقاز، ميان درياى خزر و درياى سياه، بين سلسله كوههاى آن جا همچون يك ديوار بوده است.
5 - در قرآن چيزى كه صراحت بر پيامبرى او داشته باشد نيست، ولى تعبيراتى ديده مىشود كه از علائم پيامبرى او خبر مىدهد، در روايات اسلامى به عنوان عبد صالح معرفى شده است.
6 - دو قوم وحشى يأجوج و مأجوج كه در منطقه شمال شرقى زمين در نواحى مغولستان سكونت داشتند و داراى زاد و ولد زياد بودند، موجب هرج و مرج مىشدند، و براى حكومت كورش باعث مزاحمتها گشتند، و چنين به نظر مىرسد كه مردم قفقاز هنگام سفر كورش به آن منطقه، از كورش تقاضاى جلوگيرى از قتل و غارت آنها را كردند، و او نيز براى جلوگيرى از آنها به ساختن سد معروف ذوالقرنين اقدام نمود.(1010)
7 - از امام صادق عليهالسلام نقل شده: چهار نفر بر تمام دنيا حكومت كردند، دو نفرشان از مؤمنان بودند كه عبارتند از: سليمان و ذوالقرنين، و دو نفرشان از كافران بودند كه عبارتند از نمرود و بخت النصر.(1011)
📚پی نوشتها
1005 - كامل ابن اثير، ج 1، ص 278.
1006 - الميزان، ج 13، ص 414.
1007 - كامل در اين باره به نام ذوالقرنين با كورش كبير منتشر شده است.
1008 - دانشمند محقق ابوالكلام آزاد كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بود، با تحقيقات كافى، همين نظريه را انتخاب نموده است، علامه طباطبايى پس از نقل و بررسى گفتار ابوالكلام آزاد، مىگويد: گر چه اين نظريه از بعضى از جهات خالى از اشكال نيست، ولى از همه نظريهها به قرآن منطبقتر است (الميزان، ج 13، ص 426).
1009 - كورش كبير كه به زبان فرانسه سيروس ناميده مىشود، در سال 529 سال قبل از ميلاد به روايتى در جنگهاى مشرق كشته شد، و به روايتى در پاسارگاد فارس در 134 كيلومترى شيراز، 77 كيلومترى تخت جمشيد فوت كرد، قبرش اكنون در همانجا معروف و مشهود است، و همين قبر بيانگر آن است كه روايت دوم نزديكتر به واقع است (دائرة المعارف يا فرهنگ دانش و هنر، ص 761) كورش كبير سر سلسله پادشاهان هخامنشى، نخستين پايتخت خود را در چمنزارهاى پهناور پاسارگاد بنابراين نهاد.
1010 - اقتباس و تلخيص از تفسير نمونه، ج 12، ص 524؛ 552، مجمع البيان، ج 6، ص 490.
1011 - سفينة البحار، ج 1، ص 60 (واژه بخت).
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#داستان ذوالقرنین
#قسمت2⃣
داستان ذوالقرنين در قرآن
قبلاً در داستان اصحاب كهف، ذكر شد كه كفار قريش در مكه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمده و اين سه سؤال را طرح كردند:
1 - اصحاب كهف كيانند؟ 2 - ذوالقرنين كيست؟ 3 - روح چيست؟ سوره كهف نازل شد و ماجراى كهف و ذوالقرنين را بيان نمود...
داستان ذوالقرنين نيز در قرآن به طور فشرده (چنان كه در قرآن معمول است) ذكر شده است، در اين جا نظر شما را به خلاصه داستان ذوالقرنين با اقتباس از قرآن و بعضى از روايات جلب مىكنيم.
لشگر كشى ذوالقرنين به سمت غرب
ذوالقرنين پادشاه عادلى بود، تصميم گرفت با همت قهرمانانه بر شرق و غرب جهان، حركت كند و همه را زير پرچم خود آورد و در پرتو حكومت مقتدرانه خود، جلو ظلم و طغيان ظالمان و ستمگران را بگيرد، و تا آخرين حد توان خود از حريم مستضعفان دفاع نمايد.
مركز او (ظاهراً) سرزمين فارس بود.(1012) سه جنگ و لشگركشى بزرگ داشت:
1 - به سوى غرب 2 - به سوى شرق 3 - به سوى منطقهاى كوهستانى، بين شرق و غرب.
خداوند همه اسباب كار و پيروزى را در اختيارش قرار داده بود. او با لشگر مجهز و بيكرانى به سمت غرب حركت كرد، همه ناهموارىها در برابرش هموار شدند، و همه گردنكشان در برابرش تواضع كردند، او همچنان به فتوحات ادامه داد. شب و روز به پيش رفت تا به چشمه آبى رسيد، كه آب و گلش به هم آميخته بود، چنين به نظر مىرسيد كه خورشيد در آن غروب مىكند، و تصور مىكرد كه ديگر پس از آن، جنگ و فتح باقى نمانده است.
ولى در آن سرزمين قومى را ديد كه كفر و طغيان و ظلمشان موجب آزار مستضعفان مىشد و همه را به ستوه آورده بود، آن قوم به ستمگرى و قتل و غارت معروف بودند.
ذوالقرنين از درگاه خداوند خواست تا او را در هدايت و رهبرى مردم، يارى كند، و تكليفش را در مورد آن قوم وحشى و ستمگر روشن سازد.
خداوند ذوالقرنين را در ميان دو كار مخير ساخت:
1 - با شمشير آنها را كيفر و سركوب كند 2 - به دعوت و راهنمايى آنها بپردازد، مدتى به آنها مهلت دهد، شايد هدايت گردند، و از ستم و طغيان دست بردارند.
ذوالقرنين راه دوم را برگزيد و گفت: هر كه ستم كند، او را مجازات خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش باز خواهد گشت، و خدا او را به عذابى سخت دچار خواهد ساخت، ولى هر كس كه به حق بگرود و كار شايسته انجام دهد، براى او پاداش نيك خواهد بود، و ما به گشايش كارش اقدام مىكنيم.
ذوالقرنين مدتى در آن جا ماند، و از ستم ستمگران جلوگيرى نمود، و به نيكوكاران پاداش داد، و پايه عدالت و صلح را در آن جا پىريزى كرد و پرچم اصلاح را برافراشت.
📚پی نوشتها
1012 - و طبق پارهاى از روايات در دومة الجندل، منطقه مرزى شام و عراق.
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#داستان ذوالقرنین
#قسمت3⃣
لشگركشسى ذوالقرنين به شرق و شمال، و ساختن سد براى جلوگيرى از ستم قوم وحشى
پس از آن ذوالقرنين با تدبير و همت شجاعانه و اهداف مصلحانه به طرف شرق لشگر كشيد، به هر جا رسيد، همه را فتح كرد، و مردم در همه جا از او استقبال كردند و تسليم حكومت او شدند.
ذوالقرنين همچنان پيش مىرفت تا به آخرين سرزمينهاى آباد رسيد، در آن جا اقوامى را ديد كه آفتاب بر آنها مىتابد، خانه و سايبان و درخت و باغى ندارند، تا در سايهاش بيارامند، بلكه در كمال بيچارگى زندگى مىكنند، و در تاريكى جهل و نادانى دست و پا مىزنند.
ذوالقرنين براى نجات آنها، پرچم حكومتش را در آن جا برافراشت، و با نور علم و تدبير و راهنماييهايش، آن محيط تيره را روشن نمود.و خدمت شايانى به آنها كرد.
سپس ذوالقرنين با لشگرش به سوى شمال رهسپار شد، به هر جا رسيد همه را فتح كرد و همه گردنكشان در برابرش تسليم شدند و سر بر اطاعت او نهادند، تا به جايى رسيد ديد در آن جا قومى زندگى مىكنند كه زبانشان مفهوم نيست، ولى مجاور دو قوم وحشى و طغيانگر ياجوج و ماجوج هستند، اين دو قوم كه جمعيتشان زياد بود چون آتشى در نيزار خشك بودند، به هر جا مىرسيدند به غارت مىپرداختند. آن قوم وقتى كه سايه پر بركت ذوالقرنين را بر سر خود ديدند، و قدرت و شكوه و عظمت او را مشاهده كردند، از او تقاضا كردند كه آنها را در برابر دو قوم وحشى ياجوج و ماجوج يارى كند، و براى جلوگيرى از طغيان آنها سدى محكم و بلند (مثلاً مانند ديوار چين) در برابر آنها بسازد، تا از شر آنها محفوظ بمانند.
آن قوم در پايان قول دادند كه تا سرحد توان، ذوالقرنين را يارى كنند، و با هميارى و همكارى خود، كارهاى عادلانه و خداپسندانه او را به پايان برسانند.
ذوالقرنين كه انسانى مهربان و خيرخواه و دشمن ظلم بود، به تقاضاى آنها پاسخ مثبت داد، از گنجها و سيم و زر و امكانات بسيار ديگر كه خداوند در اختيارش گذاشته بود، استفاده كرد، و به ساختن سدى نيرومند اقدام جدى نمود، آن قوم نيز اسباب كار را فراهم كردند، آنها مقدار زيادى آهن و مس و چوب و زغال آماده كرده و تحت نظارت ذوالقرنين آهنهاى بزرگ و سنگين را بين دو كوه قرار دادند، و چوب و زغال در اطراف آن ريختند، آتش افروختند، و مسها را گداخته نموده و آهنها را به همديگر جوش دادند، تا به صورت سدى نيرومند در آمد كه دو قوم ياجوج و مأجوج قدرت عبور و نفوذ از آن را نداشتند، و هرگز نمىتوانستند آن را سوراخ يا ويران نمايند.
بعضى گفتهاند ارتفاع سد حدود صد متر، و عرض ديوار آن در حدود 25 متر بود(1013) و طول آن فاصله بين دو كوه را به هم متصل مىكرد.
وقتى كه ذوالقرنين از كار ساختن آن سد و سنگر بى نظير فارغ شد، بسيار خوشحال شد كه گامى راسخ براى نجات مستضعفان در برابر ستمگران برداشته است. او كه همه چيز را از الطاف الهى مىدانست، در اين مورد نيز از لطف و رحمت خدا ياد كرد و گفت:
هذَا رَحمَةً مِن رَبِّى؛ اين از رحمت پروردگار من است.(1014)
و آن چنان در برابر خدا و حقايق، متواضع و متوجه بود، كه ساختن چنان سدى هرگز او را مغرور نكرد كه مثلاً بگويد سدى براى شما ساختم كه تا ابد، شما را حفظ خواهد كرد، بلكه در عين حال از فناى دنيا سخن به ميان آورد و گفت: فَاذا جاءَ وَعدُ رَبِّى جَعلَهُ دكّاً وَ كانَ وَعدُ رَبِّى حَقاً؛
هرگاه فرمان پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مىكوبد، و به يك سرزمين صاف و هموار مبدل مىسازد، و وعده و فرمان پروردگارم حق است. (1015)
طبق بعضى از روايات حضرت خضر عليهالسلام در بعضى از موارد همراه ذوالقرنين بود، و كارهاى او را تاييد نموده و او را راهنمايى كرد،(1016) به همين مناسبت حافظ گويد:
قطع اين مرحله بى همرهى خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهى
اى سكندر بنشين و غم بيهوده مخور كه نبخشند تو را آب حيات از شاهى
سنگ عجيب و عبرت ذوالقرنين و گريه او براى سفر آخرت
آن چه در بالا ذكر شد، در قرآن آيه 83 تا 98 كهف، به آن اشاره شده است. ولى روايات متعددى پيرامون بعضى از حوادث زندگى ذوالقرنين نقل شده است. ما براى حُسن ختام، نظر شما را به فرازى از يكى از آن حوادث، كه جالب است جلب مىكنيم:
📚پی نوشتها
1013 - اقتباس از مجمع البيان، ج 6، ص 459؛ قصص قرآن بلاغى، ص 270 - 272.
1014 - كهف، 98.
1015 - همان.
1016 - تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 305 و ص 299.
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#داستان اصحاب رس
در قرآن در دو مورد سخن از اصحاب الرس به ميان آمده، نخست در آيه 12 سوره ق، كه از تكذيب آنها از پيامبرشان، سخن گفته شده، دوم در آيه 38 فرقان، كه بيانگر هلاكت و عذاب شديد اصحاب رس در رديف قوم عاد و ثمود است، كه همانند آنها بر اثر عذاب الهى ريشه كن و نابود شدند.
واژه رس(1019) اشاره به چاه آب يا نهر آب است كه در سرزمين اصحاب رس بود، درباره هويت اصحاب رس، و علت عذاب آنها در ميان مفسران اختلاف نظر است، ما از ذكر آنها در اين جا صرف نظر كرده، و به ذكر داستان آنها كه حضرت رضا عليهالسلام آن را از اميرمؤمنان على عليهالسلام نقل كرده مىپردازيم:
يافث پسر نوح عليهالسلام بعد از طوفان، در كناره چشمهاى نهال درخت صنوبرى را كاشت كه به آن درخت شاه درخت، و به آن چشمه دوشاب مىگفتند، اين قوم در مشرق زمين زندگى مىكردند، و داراى دوازده آبادى در امتداد رودخانهاى بودند كه به آن رودخانه، رس مىگفتند.(1020) نامهاى اين قريهها دوازدهگانه به اين نامهاى (ى دوازدهگانه ماههاى عجم) معروف بود، به اين ترتيب: آبان، آذر، دى، بهمن، اسفندار، فروردين، ارديبهشت، خرداد، مرداد، تير، مهر و شهريور، بزرگترين شهر آنها اسفندار نام داشت كه پايتخت شاهشان به نام تركوذبن غابور، نوه نمرود بود، درخت اصلى صنوبر و چشمه مذكور در اين شهر قرار داشت، از بذر همين درخت در هر يك از شهرهاى ديگر كاشته بودند و رشد كرده و بزرگ شده بود، آن قوم جاهل، آن درختهاى صنوبر را خداهاى خود مىدانستند، نوشيدن آب چشمه و رودخانه را بر خود و حيوانات، حرام كرده بودند، هر كس از آن آب مىنوشيد، او را اعدام مىنمودند و مىگفتند: اين آب مايه حيات خدايان ما است، و كسى حق استفاده از آن را ندارد!!
آنها در هر ماه از سال، يك روز را به عنوان عيد مىدانستند در آن روز به نوبت كنار يكى از آن درختان دوازدهگانه مىآمدند و گاو و گوسفند پاى آن درخت قربان مىنمودند و جشن وسيع مىگرفتند، و آتش روشن مىكردند، وقتى كه دود غليظ آتش مانع ديدن آسمان مىشد، در برابر درخت به خاك مىافتادند و آن را مىپرستيدند.
سپس گريه و زارى مىنمودند، و دست به دامن درخت مىشدند. وقتى كه حركت شاخههاى درخت، و صداى مخصوص آن درخت را (بر اثر باد شيطان) مىديدند و مىشنيدند مىگفتند؛ درخت مىگويد: اى بندگان من، من از شما راضى هستم. آن گاه غريو شادى سر مىدادند، شراب مىخوردند و به عيش و نوش و ساز و آواز و عياشى مىپرداختند، و در پايان به خانههاى خود باز مىگشتند...
اين قوم علاوه بر اين عقايد خرافى، در رفتار و كردار نيز فاسد و منحرف بودند، به طورى كه همجنس گرايى و همجنس بازى در بينشان رواج داشت.(1021)
خداوند پيامبرى از نوادگان يعقوب عليهالسلام را (كه طبق بعضى از روايات، حنظله نام داشت) براى هدايت آن قوم گمراه به سوى آنها فرستاد.
اين پيامبر، سالها در ميانشان ماند و هر چه آنها را به سوى خداى يكتا و بى همتا و دورى از بت پرستى دعوت كرد، گوش ندادند و به راه خرافى خود ادامه دادند.
سرانجام آن پيامبر، به خدا عرض كرد: پروردگارا! اين قوم لجوج دست از بت پرستى و درخت پرستى بر نمىدراند، و روز به روز بر كفر و گمراهى خود مىافزايند، و درختهايى را كه سود و زيان ندارند مىپرستند، همه آن درختها را خشك كن و قدرت خود را به آنها نشان بده، بلكه از درختپرستى منصرف شوند.
خداوند درختهاى آنها را خشكانيد.
آنها وقتى كه صبح از خانه بيرون آمدند در همه آن دوازده شهر ديدند كه درخت معبود، خشك شده است (اين حادثه مثل توپ در بينشان صدا كرد، هر كسى چيزى مىگفت) سرانجام آنها دو گروه شدند، يك گروه مىگفتند: جادوى اين شخصى كه ادعاى پيامبرى مىكند موجب خشك شدن درختها شده [يعنى درختها نخشكيده، بلكه سحر و جادوى او، چشمهاى ما را بسته به طورى كه ما چنين خيال مىكنيم] گروه ديگر مىگفتند: خدايان ما به اين صورت در آمدهاند تا خشم خود را نسبت به اين شخص (كه مدعى پيامبرى است) آشكار سازند تا ما نيز از خدايان خود دفاع كنيم و جلو او را بگيريم، (فرياد و شعارشان بر ضد آن پيامبر بلند بود و) سرانجام همه تصميم گرفتند تا آن پيامبر خدا را (با سختترين شكنجه) اعدام كنند.
🌻🌻👇👇
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#داستان عبرتانگيز مكافات باغداران و توبه آنان
در قرآن، در سوره قلم از آيه 16 تا 33، ماجراى سوختن باغى پربار بر اثر صاعقه مرگبار آسمانى سخن به ميان آمده، كه به عنوان مكافات عمل صاحبان باغ بود، از اين رو كه از دادن حق تهىدستان، خوددارى كردند، به اين مناسبت نظر شما را به اين داستان با استفاده از روايات و گفتار مفسران جلب مىكنيم:
در زمانهاى گذشته، قبل از اسلام، در سرزمين يمن، در حدود چهار فرسخى شهر صنعا، روستايى به نام صروان (يا: ضروان) وجود داشت، در اين روستا يك باغ بسيار عالى و پردرخت داراى ميوه، و محصولات غذايى وجود داشت، صاحب اين باغ جوانمردى سخاوتمند و خداشناس بود، و به قدرى به فقراء و نيازمندان توجه داشت، كه از محصول آن باغ به اندازه نياز خود بر مىداشت و بقيه را در بين نيازمندان تقسيم مىكرد(1024) نيازمندان همواره دعاگوى او بودند، و آن باغ سال به سال رونق بيشترى داشت، و مستمندان عادت كرده بودند كه در فصل چيدن محصول، به آن باغ بروند، و حق خود را از صاحبش بگيرند، صاحب باغ نيز با كمال خوشرويى دست خالىِ آنها را پر مىكرد.
اين مرد ربانى گهگاه كه فرصت به دست مىآمد، فرزندان خود را به گرد خود جمع مىكرد، و به آنها پند و اندرز مىداد و سفارشهاى شايستهاى مىكرد، به ويژه در مورد نيازمندان، سفارش زيادترى مىنمود كه: براى كسب رضاى خدا حتماً به آنها توجه كنيد و از محصول باغ و كشتزار به آنها به قدر نيازشان بدهيد. حتى در آخر عمر با وصيت خود، بيشتر تأكيد كرد كه مبادا مستمندان را محروم كنيد.
اما افسوس كه آنها گوش شنوا نداشتند، و غرور و غفلت، آنها را از شنيدن و عمل كردن به نصيحتهاى مهرانگيز پدر باز مىداشت.
بس وصيت كرد و تخم وعظ كاشت چون زمينشان شوريده بُد سودى نداشت
گر چه ناصح را بود صد داعيه بنده را ادنى ببايد واعيه(1025)
سرانجام اجل اين مرد خدا سر رسيد و از دنيا رفت، باغ به دست فرزندان او افتاد.
آن هانصيحتهاى پدر را به باد فراموشى سپردند، حتى با يكديگر هم سوگند شدند كه محصول باغ را براى خود ضبط كنند و چيزى به نيازمندان ندهند و به هم مىگفتند: ما عيالوار هستيم، و محصول باغ و كشتزار بايد براى هزينه زندگى خودمان باشد، به قدرى در اين تصميمشان جدى بودند كه حتى اءن شاء الله نگفتند.
هنگامى كه فصل چيدن محصول فرا رسيد، با هم پيمان بستند كه صبح زود دور از انظار نيازمندان ميوههاى باغ را بچينند.(1026)
نيازمندان طبق معمول عصرِ پدر آنها، به باغ سر مىزدند، به اميد آن كه حق آنها داده شود، ولى محروم بر مىگشتند.
خداوند بر آن باغداران بخيل و دنياپرست و مغرور غضب كرد، نيمههاى شب صاعقهاى مرگبار را به سوى آن باغ فرستاد، آن صاعقه چنان درختان آن باغ را سوزانيد كه آن باغ سرسبز و خرم را همچون شب سياه ظلمانى كرد، و چيزى از آن باغ، جز مشتى خاكستر باقى نماند.(1027)
باغداران از همه جا بى خبر، صبح زود همديگر را صدا زدند و براى چيدن محصول به سوى باغ روانه شدند، در مسير راه آهسته به همديگر مىگفتند: مواظب باشيد كه امروز حتى يك نفر فقير به طرف باغ نيايد. وقتى كه به باغ رسيدند، مشتى زغال و خاكستر ديدند، همه چيز را دگرگون شده يافتند، به قدرى كه گيج شدند و باور نمىكردند و گفتند: ما راه را گم كردهايم.
سپس گفتند: همه چيز از دست ما رفته و ما به طور كلى محروم شدهايم.
يكى از برادران كه از همه عاقلتر بود به آنها گفت: آيا من به شما نگفتم كه تسبيح خدا كنيد. آنها كه باد غرورشان خالى شده بود به تسبيح خدا پرداختند و خود را ظالم و مقصر خواندند و همديگر را سرزنش مىكردند و فرياد مىزدند: اى واى بر ما كه طغيانگر بوديم(1028) به گفته مولانا در مثنوى:
قصهى اصحاب ضروان خواندهاى پس چرا در حيلهجويى ماندهاي
حيله ميكردند كزدمنيش چند كه برند از روزى درويش چند
خفيه ميگفتند سرها آن بدان تا نبايد كه خدا در يابد آن(1029)
سرانجام به كيفر حيله و نيرنگ خود رسيدند و به مكافات سخت گرفتار شدند.
از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو زجو
ولى اين عذاب ناگهانى، باغداران را آن چنان تكان داد كه عبرت گرفتند به خصوص با نصيحت يكى از برادران كه عاقلتر بود آنها از خواب غفلت بيدار شدند و توبه كردند، و دل به خدا بستند و گفتند: اميدواريم كه خداوند بهتر از آن باغ را به ما عنايت فرمايد.(1030)
🌼👇👇👇🌼
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#كشتن 43 پيامبر، و 112 حامى پيامبران در يك روز
تاريخ يهود پر از جنايات و كشتار و بىرحمى است، آنها حتى در كشتن پيامبران و مناديان حق و عدالت، جسور بودند و باكى نداشتند، از جمله اين كه آنها براى حفظ منافع نامشروع خود، در آغاز يك روز، آشوب كردند، و 43 نفر از پيامبران بنى اسرائيل را كه همه شريعت موسى عليهالسلام را براى مردم بيان مىكردند كشتند.
در همان روز 112 نفر از عابدان و صالحان به دفاع از پيامبران شهيد برخاستند و به امر به معروف و نهى از منكر پرداختند.
عجيب اين كه يهوديان سنگدل، همه آن 112 نفر را در همان روز كشتند، و در نتيجه در يك روز 115 نفر را قتل عام كردند.
خداوند در آيه 21 و 22 آل عمران از آدمكشانى بى رحم ياد كرده، و به سه سرنوشت و عذاب شوم آنها اشاره مىكند و مىفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ - أُولَئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَ مَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ؛
همانا كسانى كه نسبت به آيات خدا كفران مىورزند، و پيامبران را به ناحق مىكشند، و (نيز) مردمى را كه امر به عدالت مىكنند به قتل مىرسانند، آنان را به كيفر و عذاب دردناك مژده بده - آنها كسانى هستند كه اعمال نيكشان، به خاطر اين گناهان بزرگ در دنيا و آخرت تباه شده و پوچ شده، و مددكار و شفاعت كنندهاى ندارند. (1051)
به اين ترتيب سه كيفر سخت در كمين آنها است: 1 - عذاب دردناك 2 - پوچى اعمال نيك 3 - نداشتن شفاعت.
📚پی نوشتها
1050 - تفسير مجمع البيان، ج 9ص 265؛ بحار، ج 14، ص 487.
1051 - مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 423.
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#داستان اصحاب فیل
#قسمت4⃣
سرانجام فلاكت بار ابرهه
سنگى از سوى آن پرندگان به بدن ابرهه اصابت كرد و او مجروح شد، اطرافيانش او را كمك كردند و از صحنه خارج ساختند، ولى زخم بدن او آن چنان توليد مثل كرد، كه جزء جزء و بندبند بدنش از او جدا مىشد و به زمين مىريخت، و سراسر بدنش به چرك و خون آلوده شده بود. او را با اين وضع وارد صنعاء كردند (شايد زنده ماندن او تا آن وقت، براى اين بود كه بيچارگى و ذلت او مايه عبرت ديگران شود) او را ديدند همانند جوجه پرنده، ضعيف و ناتوان شده با اين كه قبلا بلندقامت و چاق بود. او همچنان در ميان درد و رنج مىناليد، و در حالى كه بر اثر سرايت زخم، سينهاش به طرف قلبش سوراخ شده بود چشم از اين جهان فرو بست.
هنگامى كه پرندگان از طرف درياى سرخ به سوى لشگر ابرهه هجوم آوردند، حضرت عبدالله فرزند عبدالمطلب بر فراز كوه ابوقُبيس آنها را ديد، نزد پدر آمد و گفت: پدر! ابرى سياه از ناحيه دريا ديده مىشود كه به سوى سرزمين ما مىآيد.
عبدالمطلب خرسند شد و صدا زد: اى گروه قريش به خانههاى خود بازگرديد كه نصرت الهى به سراغ شما آمد.
اين حادثه عجيب در همان سال تولد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم رخ داد، و به قدرى مهم بود كه صداى آن در همه جا پيچيد، و اعراب آن سال را عام الفيل (سال فيل) ناميدند.
پس از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خداوند اين ماجرا را به صورت فشرده با نزول سوره فيل (صد و پنجمين سوره قرآن) در مكه نازل كرد:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ - اَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِى تَضْلِيلٍ - وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ - تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ - فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ؛
آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران (لشكر ابرهه) چه كرد؟ آيا نقشه آنها را در تباهى قرار نداد؟ و بر سر آنها پرندگان را گروه گروه فرستاد، كه با سنگهاى ريز سجيل (سنگى كه نه همچون گِل، سست است و نه همچون سنگ، سخت است) آنها را هدف قرارمىدادند، به طورى كه سرانجام آنها را همچون كاه خوردهشده (و متلاشى) قرار داد.
اين بود سرنوشت كسى كه نعره مغرورانهاش گوش فلك را كر كرده بود، آن چنان او و لشگرش متلاشى شدند كه در تاريخ بى نظير بود، به تعبير قرآن مانند عَصْف مَأكُول (كاه خورده شده) گشتند.
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
منتخب_برنامه صد و هفتاد و هشتم.mp3
9.49M
#سوره_آل_عمران آیات ۹۹ - ۹۸
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
« رضاشاه و کشف حجاب »
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
منتخب_برنامه صد و شصت و هشتم.mp3
9.46M
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
▪️شهادت مظلومانه امام مهربونمون امام حسن مجتبی علیه السلام رو به همه شما عزیزان تسلیت عرض می کنم.
#سوره_آل_عمران آیات ۷۶ - ۷۵
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
(قصهی صلح امام حسن علیه السلام )
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
منتخب_برنامه هشتادم.mp3
9.79M
#لالایی_خدا ۸۰
#سوره_بقره آیات ۲۰۲ - ۲۰۰
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
(خاطرات یکی از فرماندهان دفاع مقدس)
✅ ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
قصه ای از تولد رسول خدا.mp3
6.05M
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
🎊 ایام ولادت پیامبر رحمت و مهربانی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم را به همه مسلمانان جهان تبریک عرض می کنم.
#لالایی_خدا
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
قصه ای از تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله
✅ ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
0304Nesa 95-96.mp3
15.87M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✨میلاد سراسر نور امام مهربانی ها، امام حسن عسکری علیه السلام بر همه شما عزیزان مبارک باد✨
#لالایی_خدا ۳۰۴
#سوره_نساء آيه ۹۶ - ۹۵
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
قسمت چهل و نهم
(#ایلیا_و_حیفیا ۳)
📣📣دوستای خوب لالایی خدا
♨️ امشب عمو عباسی براتون یه شگفتانه دارن😉
حتماحتما ویژه برنامه امشب رو گوش بدید😍
♨️ برای همدردی با آرتین حتما در پویش #برای_آرتین شرکت کنید.
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
0310Nesa 108-109.mp3
14.35M
🏴صلی الله عليك يا فاطمة الزهرا
▪️ایام شهادت مادر خوبی ها، حضرت زهرا سلام الله علیها رو به همه عاشقان اون حضرت تسلیت عرض میکنیم.
#لالایی_خدا ۳۱۰
#سوره_نساء آیه ۱۰۹ - ۱۰۸
#محسن_عباسی_ولدی
#فاطمیه
#قصه
#ایلیا_حیفیا۳
(قسمت پنجاه و پنج)
🌹ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
0251Nesa 09.mp3
10.6M
🏴صلی الله عليك يا فاطمة الزهرا
▪️ایام شهادت مادر خوبی ها، حضرت زهرا سلام الله علیها رو به همه عاشقان اون حضرت تسلیت عرض میکنیم.
#لالایی_خدا
#سوره_نساء آیه ۹
#محسن_عباسی_ولدی
#فاطمیه #قصه
(خاطرات حاج قاسم )
📚منبع قصه: از چیزی نمی ترسیدم؛ خاطرات خودنوشت شهید #حاج_قاسم_سلیمانی.
🌹ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
0312Nesa 113.mp3
11.76M
🌸✨🌸✨✨🌸✨🌸✨🌸
میلاد مادر خوبیها، بانویِ آب و آیینه، سیده زنان عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر همه عاشقان آن حضرت مبارک باد.
بچههای خوب لالایی خدا📣📣📣
انتظارها به پایان رسید🤩
عموعباسی دوباره برگشتن با یه ویژه برنامه تووووپ😍
#لالایی_خدا ۳۱۲
#سوره_نساء آيه ۱۱۳
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
قسمت پنجاه و هفتم
(#ایلیا_و_حیفیا ۳)
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
منتخب_برنامه صد و هشتاد و ششم.mp3
11.98M
#لالایی_خدا ۱۸۶ (منتخب)
#سوره_آل_عمران آیه ۱۱۰
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
«داستانی از زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها»
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
منبع قصّه این برنامه👇
📚برگرفته از کتب «قطره ای از دریای فضائل اهل بیت علیهم السلام، جلد ۲، صفحه ۴۲۰» اثر آیت الله سید احمد مستنبط.
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
0315Nesa 116.mp3
12.02M
🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉
🎊 ولادت امام محمّد تقی، علیه السلام مظهر جود و سخاوت بر تمام شیعیان مبارک باد.
🇮🇷 دهه پر فروغ فجر مبارک باد 🇮🇷
#لالایی_خدا ۳۱۵
#سوره_نساء آیه ۱۱۶
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
قسمت شصتم
(#ایلیا_حیفیا ۳)
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
منتخب_برنامه دویست و شصت و ششم.mp3
17.5M
🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸
🎊 اعیاد شعبانیه پیشاپیش بر همه شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام مبارک.
#لالایی_خدا ۲۶۶ (منتخب)
#سوره_نساء آيه ۳۶
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
قسمت یازدهم( #ایلیا_و_حیفیا ۳)
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
منتخب_برنامه صد و نود و هفتم.mp3
24.25M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎊میلاد سید الساجدین امام زین العابدین بر همه عاشقان و شیعیان آنحضرت مبارک باد.
#لالایی_خدا ۱۹۷
#سوره_آل_عمران آیات ۱۳۴ - ۱۳۳
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
آبادی ایلیا و حیفیا ۲
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
be emamat residane emam zman 0085.mp3
8.53M
🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸
🔸به امامت رسیدن امام زمان علیه السلام
#لالایی_خدا
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#میلاد_امام_زمان_علیه_السلام
#نیمه_شعبان
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
1_4540408202.mp3
9.07M
#لالایی_خدا ۲۰۶
#سوره_آل_عمران آیات ۱۴۳ - ۱۴۲
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
(داستان شهادت حمزه علیه السلام)
منبع قصه این برنامه👇
📚برگرفته از کتاب «حمزه سید الشهدا علیه السلام» اثر محمد صادق نجمی
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
منتخب_برنامه دویست و هشتاد و سوم.mp3
10.5M
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
▪️رحلت بنیان گذار انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی رحمه الله علیه را به همه شما عزیزان تسلیت عرض می کنیم.
#لالایی_خدا ۲۸۳
#سوره_نساء آيه ۶۷ -۶۶
#رحلت_امام_خمینی رحمة الله عليه
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
🌹ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
1_5127456513.mp3
14.22M
منتخب #لالایی_خدا ۲۸۴
#سوره_نساء آيات٧٠ - ٦٩
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
منتخب_برنامه دویست و نود و چهارم.mp3
16.39M
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🎊 دهه ولایت و امامت بر همه شما عاشقان امیرالمومنین علی علیه السلام مبارک🎊
#لالایی_خدا ۲۹۴
#سوره_نساء آيه ۸۳
#محسن_عباسی_ولدی
#عید_غدیر
#نمایشنامه
#قصه
قسمت سی و نه
(#ایلیا_و_حیفیا)
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯