eitaa logo
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
53 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
47 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت سالگرد ولادت رهبر عزیزمون کانال معطر به عکس رهبری میشه
اللهم احفظ قائدناالامام الخامنه ای
🌼🍃🌼🍃 به نام خدا سلام همراهان بزرگوار... ✅شهیده زینب کمایی،دختری بود که در سال61، منافقان او را با گره چادرش،به شهادت رساندند.. ✳️پیشنهاد و خواهش میکنیم زندگی سراسر نور این شهیده ی بزرگوار را مطالعه بفرمایید.. 🍃🌼🍃ان شاءالله خدا توفیق انس با این شهیده را به ما عطا بفرماید. 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼🍃🌼 ✅(زندگینامه) قسمت اول: ⬅️(به نقل از مادر شهیده) 🌷شهیده زینب کمایی در سال 1346، در آبادان متولد شد. 🌷نام میترا را برای او انتخاب کردیم. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. 🌷بارها میگفت من دوست دارم اسمم زینب باشد. من می‌خواهم مثل حضرت زینب (س) باشم.😍 🌷میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد. 🌷زینب در دوران کودکی دو بار بیماری سختی گرفت که در بیمارستان بستری شد و خدا زینب را دوباره به من داد. 🌷زینب بین بچه‌هایم (7 بچه، 4 دختر و 3 پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمی‌گرفت. 🌷زینب از همه بچه‌هایم به خودم شبیه‌تر بود. صبور اما فعال بود. 👌 🌹زینب اهل دل بود... از دوران بچه‌گی خوابهای عجیبی می‌دید. در چهار یا پنج سالگی خواب دید که همه ستاره‌ها در آسمان به یک ستاره تعظیم می‌کنند. 🌹💞🌹وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: من فهمیدم که آن ستاره پرنور که همه به او تعظیم می‌کردند کی بود؟ و آن حضرت فاطمه (س) بود.... ادامه دارد... 🌼🍃🌼🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼🍃🌼 #شهیده_زینب_کمایی ✅(زندگینامه) قسمت اول: ⬅️(به نقل از مادر شهیده) 🌷شهیده زینب کمایی در سال
🌼🍃🌼 (زندگینامه) ✅قسمت دوم: 🌹زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. 🌹 🌹💞🌹دوران دبستان به کلاسهای قرآن می‌رفت. زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد.  🌹💞🌹کلاس چهارم دبستان با حجاب شد. سه تا روسری برایش خریدم و زینب با روسری به مدرسه می‌رفت. در مدرسه او را مسخره می‌کردند و اُمّل صدایش می‌زدند. اما او اصلا از حجابش سرد نمیشد.👌 ❣از همان دوران روزه می‌گرفت با وجود گرمای زیاد و شرجی آبادان و لاغری جسمی که داشت. 🌹💞🌹اولین سالی که روزه گرفت ده روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه می‌گرفت. 🌹💞🌹زینب کوچکترین دخترم بود، در همه راهپیمایی‌های زمان انقلاب شرکت می‌کرد. 🌹💞🌹او فعالیتهای انقلابی‌اش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد. ✳️ادامه دارد..... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
عصر ان شاءالله ادامه زندگینامه شهید بارگزاری خواهد شد از صبوری شما ممنونیم 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼 #شهیده_زینب_کمایی(زندگینامه) ✅قسمت دوم: 🌹زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. 🌹 🌹💞🌹دوران د
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 (زندگینامه) 🌻قسمت سوم: 🌷زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره) هر هفته دوشنبه و پنج‌شنبه روزه بود و خیلی مقید به انجام برنامه‌های خودسازی بود. 🌷 بعد از انقلاب، تصمیم داشت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود و طلبه بشود. او می‌گفت «ما باید دین‌مان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.» 🌷 هنوز در حال و هوای انقلاب بودیم که ناغافل، جنگ بر سرمان خراب شد. مردم کم‌کم به دلیل بمباران و موشک از شهر خارج شدند ولی بچه‌های من مخالف بودند. 🌷زینب هم عاشق آبادان بود. دختران بزرگترم برای کمک به بیمارستان شرکت نفت رفتند. 🌷ولی زینب چون لاغر و ضعیف و هم کم سن و سال بود به جامعه معلمان که فعال بودند می‌رفت و کارهای فرهنگی انجام می‌داد.. ✨ادامه دارد 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#عاشق شوی...
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 #شهیده_زینب_کمایی(زندگینامه) 🌻قسمت سوم: 🌷زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 (زندگینامه) 🌻قسمت چهارم: 🌷بعد از اینکه امام جمعه آبادان (مرحوم حجت‌الاسلام جمی) دستور تخلیه آبادان را دادند ما به اصفهان رفتیم.🚌 🌷البته دو تا از دختران در بسیج و بیمارستان فعالیت داشتند ماندند، ولی زینب که سوم راهنمایی بود و من خیلی به او وابسته بودم به او گفتم که به تو احتیاج دارم، راضی به رفتن به اصفهان با من شد. 🌷در اصفهان زینب که این مدت (6 ماه) از درس عقب مانده بود به مدرسه راهنمایی نجمه رفت. مدیر مدرسه همیشه از زینب تعریف می‌کرد و می‌گفت دخترت خیلی مؤمن است، زینب علاقه زیادی به شهدا داشت.یک روز وقتی برای زیارت شهدا به تکیه شهدا در اصفهان رفتیم، مرا سر قبر زهره بنیانیان(یکی از شهدای انقلاب) برد و گفت مامان، نگاه کن، فقط مردها شهید نمی‌شوند. "زن‌ها هم شهید می‌شوند".»....😍😢 زینب همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان می‌نشست و قرآن می‌خواند. ✨ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 #شهیده_زینب_کمایی(زندگینامه) 🌻قسمت چهارم: 🌷بعد از اینکه امام جمعه آبادان (مرحوم حجت‌الا
🌼🍃🌼🍃🌼 (زندگینامه) 🌷قسمت پنجم: 🌻بعد از مدتی از محله دستگرد اصفهان به شاهین‌شهر رفتیم.زینب اول دبیرستان بود و تصمیم گرفت به رشته علوم انسانی برود و سپس قصد داشت در آینده به قم برود و درس حوزه علمیه را برای طلبه شدن بخواند. 🌻 او در شاهین‌شهر فعالیتهای فرهنگی می‌کرد. و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به جامعه زنان و بسیج می‌رفت. در دبیرستان گروه سرود و گروه تئاتر به نام «گروه سرود و تئاتر زینب» تشکیل می‌داد.🌹 🌻دبیرستان او از خانه ما فاصله داشت.من هر ماه پولی بابت کرایه ماشین به او می‌دادم که با تاکسی رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه می‌رفت، و با پولش کتاب برای مجروحین می‌خرید و هفته‌ای یکی دوبار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا می‌رفت و کتاب‌ها را به مجروحین هدیه می‌کرد. 🌻چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف برای دانش‌آموزان پخش می‌کرد. 🌻تا آنجا بفهمند و بشنوند که مجروحین از آن ها چه توقعی دارند،مخصوصا سفارش مجروحین را درباره ی حجاب پخش میکرد... ادامه دارد..... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
یک شب بطلب سر به ضریحت بگذارم
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼🍃🌼 #شهیده_زینب_کمایی(زندگینامه) 🌷قسمت پنجم: 🌻بعد از مدتی از محله دستگرد اصفهان به شاهین‌شه
🌼🍃🌼🍃🌼 (زندگینامه) 🌷قسمت ششم: 🌻در زمستان اصفهان که وسیله گرم‌کننده درست و حسابی نداشتیم و همگی در یک اتاق که با یک تکه موکت فرش شده بود می‌خوابیدیم.. 🌻 یک شب که هوا خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده. آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است. بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد. دلش نمی‌خواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم. در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد.😍 🌻یک شب سر نماز، سجده‌اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟» با چشم‌های مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود. گفت: 🌻 "مامان، برای امام خمینی گریه می‌کنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار می‌آید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه می‌خورد."🌹😢 ادامه دارد... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼🍃🌼 #شهیده_زینب_کمایی(زندگینامه) 🌷قسمت ششم: 🌻در زمستان اصفهان که وسیله گرم‌کننده درست و حسابی
🌼🍃🌼 (زندگینامه) 🌻قسمت هفتم: 🌙تفسیر دعای نور🌙 🌻قبلا گفته بودم زینب اهل دل بود و از همان بچگی خواب های ویژه ای میدید..🌟 یکی دیگر از آن موارد خوابی بود که زینب درست شب همان روزی که دعای نور را حفظ کرد ، دیده بود.🌜 خواب عجیبی دیده: «یک زن سیاه‌پوش در کنارش می‌نشیند و دعای نور را برای او تفسیر می‌کند. آن قدر زیبا تفسیر را می‌گوید که زینب در خواب گریه می‌کند.😭زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد می‌گیرد، به یک گروه کودک تفسیر را یاد می‌دهد.زینب دعا را می‌خواند، رودخانه و زمین و کوه هم گریه می‌کردند.»🌼💚 زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی را شنیده و صحنه‌هایی را دیده بود که خبر از یک عالم دیگری می‌داد.❄️ او به خواهرش شهلا که این خواب را برای او تعریف می‌کند سفارش می‌کند که خوابش را برای هیچ کس تعریف نکند. ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مواظب باشید ایمان تان سقوط نکند...
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼 #شهیده_زینب_کمایی(زندگینامه) 🌻قسمت هفتم: 🌙تفسیر دعای نور🌙 🌻قبلا گفته بودم زینب اهل دل بود و
🌼🍃🌼🍃🌼 (زندگینامه) 🌻قسمت هشتم: 🌻از زبان خواهر بزرگوار شهیده: 🌱زینب همیشه در وسایلش مقداری تربت شهدا و هفت عد کاج نگه میداشت..بعد از شهادتش متوجه شدیم که شش تا از کاج ها، از درختان مختلفی هستند که در گلزار شهدا وجود دارد، هفتمین کاج، از همان درختی است که بالای مزار مطهر زینب قرار دارد....🌲🍃 🌻یک بار زینب به من گفت: غسل شهادت کرده ای؟ گفتم: غسل شهادت دیگه چیه؟ گفت: هر مسلمانی باید همیشه غسل شهادت داشته باشه..🌷 🌹زینب عزیزم ، راه باغ کاج های بهشتی از کدام طرف است؟🛤 ما در این جاده ها گم شده ایم... آه زینب عزیزم..ای که مرا خوانده ای..راه نشانم بده..✨✨✨ 🌼🍃🌼🍃🌼🍃ادامه دارد....
#گره افتاده به کارت ؟ بلند بگو : خدا بزرگه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
🌼🍃🌼🍃🌼 #شهیده_زینب_کمایی(زندگینامه) 🌻قسمت هشتم: 🌻از زبان خواهر بزرگوار شهیده: 🌱زینب همیشه در و
🌷💞🌷 (زندگینامه) 💞🌷قسمت نهم: 💞🌷💞آخرین نماز🌹 🌷اولین روز فروردین سال 1361 ، زینب از مادرش اجازه میگیرد تا برای نماز مغرب و عشاء به مسجد برود... 🌷این آخرین باری بود که مسجد شاهین شهر ، میزبان نماز گزار آسمانی خود ، زینب کمایی بود....💫 🌷در بین راه بازگشت زینب از مسجد به خانه ، منافقین کور دل ایشان را میربایند و با گره چادرش خفه میکنند..💥 ....و زینب به "شهادت"میرسد..❣ آری به راستی تو بودی مصداق عملی آنکه گفت:سر میکنم چادرم را به یاد چادری که سوخت..اما از سر زهرا (س) نیفتاد... "زینب جان،خواهر آسمانی ام شهادتت مبارک..." هم شهید میشوند شرمنده ایم 😢😢😢😢 🌷💞🌷💞🌷💞🌷💞