eitaa logo
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
57 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
47 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 پیامکی از طرف 🌷 سلام 🔸امروز صبح 🌞 که از خواب بیدار شدی، نگاهت می‌کردم و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،😔 بایستی و به من بگویی: سلام؛ اما... ☹️ 🔸تمام روز با صبوری منتظرت بودم. اما انگار فرصتی 🕰 نداشتی که با من بزنی.😞 🔸وقتی از محل کارت به خانه برگشتی، تلویزیون 🖥 را روشن کردی. تو هر روز مدت زیادی از روزت را، جلوی آن می‌گذرانی و از برنامه‎هایش لذت می‎بری. ☺️ 🔸عصر برای 15 دقیقه هیچ کاری نداشتی. دیدم که از جا پریدی. گمان کردم که می‌خواهی با من صحبت کنی؛ اما به طرف موبایلت📱دویدی. 😯 🔸باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که در فضای مجازی می‎چرخیدی، شام خوردی و باز هم با من صحبت نکردی. 😔 🔸بعد از آنکه به اعضای خانواده‎ات شب به خیر گفتی، فوراً به خواب رفتی. فکر می‎کنم خیلی خسته بودی که من را یاد نکردی. 😌 🍃🍂🍁🍂🍃 🔸 خیلی است که یک مکالمه 📞یک طرفه داشته باشم. ☹️ اما من صبورم و آنقدر دوستت دارم 💞 که هر روز بی‌صبرانه هستم. منتظر یک ارتباط کلامی کوتاه، منتظر شنیدن خاطراتت، سختی‎هایت، آرزوهایت، رؤیاهایت، دردودل‎هایت و یا مشورت در چگونگی تصمیم‎گیری‎هایت، رفتارهایت و چگونه کردنت. 🌺 💐دوستدار تو: 💞 🆔 @Negah_madar ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
🍀جواني به نام "اِبنِ سِيرِين" كه در يك دكان بزازي، شاگردي مي‌كرد، مورد طمع زني هوسباز قرار گرفت. 🍀آن زن براي رسيدن به خواهش شيطاني ‌خود نقشه‌اي ريخت. روزي به دكان بزازي رفت و پارچه‌هاي زيادي خريد و به صاحب دكان گفت: "اگر ممكن است، اجازه بدهيد شاگرد شما مرا در حمل پارچه‌ها كمك كند". 🍀ابن سيرين پارچه‌ها را برداشت و به خانه زن رفت. زن ماجراي عشق خود را نسبت به او بازگو كرد و گفت: "اكنون هيچ محدوديتي براي تو وجود ندارد!" 🍀ابن سيرين در آغاز تحريك شد، اما لحظه‌اي انديشيد. نخست ‌در اين جهان را به ياد آورد و سپس ‎هاي سخت قيامت و ديگر اينكه از نعمت‌هاي بي‌كران بهشتي بي‎بهره مي‎شود و از همه غمناك‌تر، از او ناخشنود مي‌گردد. 🍀اين انديشه‌ها سبب گرديد تا خود را نگه‌ دارد و زن را نیز پند و اندرز داد. اما زن او را تهديد كرد كه اگر به خواسته من تن ندهي، با داد و فرياد همسايه‌ها را خبر مي‌كنم و به آنها مي‌گويم تو قصد بدي نسبت به من داشته‌اي! 🍀ابن سيرين كه خود را در يك دام خطرناك مي‌ديد، نقشه‌اي به ذهنش رسيد. سپس اظهار تمایل كرد و اجازه خواست که به دستشويي برود. 🍀او در دستشویی لباسش را با اندکی نجاست آلوده كرد و با همان حال به نزد زن بازگشت! زن با ديدن ‌اين صحنه از او بدش آمد و او را از خانه‌اش كرد. 🌸پس از ‌اين جريان بود كه خداوند به ابن‎سيرين علم تعبير خواب بخشيد و سپس يكي از و مشهور عصر خود شد. 📚برگرفته از داستان ابن سيرين در الكني و الالقاب، ج1، ص308 💞