eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
جانباز هفتاد درصد و #کوچکترین آزاده دفاع مقدس برادر #قنبرعلی_بهارستانی به خیل یاران شهیدش پیوست... مراسم تشییع پیکر پاک آن شهید بعد از ظهر دیروز دوشنبه ۲۷ خرداد در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد. ✨کتاب #بزرگ_مرد_کوچک خاطرات شفاهی آن شهید ازدوران #اسارت وی میباشد. #شهید_قنبرعلی_بهارستانی متولدسال ۱۳۴۸-آبادان 🌷وی که فقط ۱۱ سال داشت، در روزهای نخستین دفاع مقدس در جاده ماهشهر ـ آبادان همراه پدرش به اسارت نیروهای عراقی درآمد و به اردوگاه موصل منتقل شد. 🌷مدتی بعد پس از انتقال تعدادی از اسرا از اردوگاه رمادی به موصل، متوجه حضور #برادر_دیگر خود در آن اردوگاه شد و با درخواست‌های مکرر، برادر دیگر نیز به اردوگاه موصل منتقل شد. 🌷بهارستانی چهار سال بعد در بهمن ماه سال ۶۳ به خاطر سن کم خودش و کهولت سن پدرش با اسرای عراقی مبادله و آزاد شد و پس از بازگشت به میهن متوجه شد #دو_برادر دیگرش در درگیری با دشمن به خیل #شهیدان پیوسته‌اند. 🌷وی پس از این اتفاقات دوره‌های رزمی و امدادگری را طی کرد و به عنوان #امدادگر رزمی راهی #جبهه شد. پس از ۶ ماه حضور در جبهه، در منطقه فاو و خور عبدالله به شدت مجروح و به مقام #جانبازی رسید... "یالیتنا کنا معکم" شادی روحش صلوات اللهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
.... 🌷پس از مدتی که مهدی باکری به جبهه می آید و رشادتها از خود نشان می دهد، برادرش حمید هم به دنبال او می آید. حمید بلافاصله پس از ورود، به ستاد فرماندهی می رود، جایی که آقا مهدی در آنجا مستقر است. پس از سلام و احوالپرسی، آقا مهدی از حمید می خواهد که به کارگزینی پیش آقای روزبهانی برود و مدارکش را تحویل بدهد وکارهای مقدماتی را پشت سر بگذارد. 🌷حمید نزد آقای روزبهانی می رود و متوجه می شود معرفی نامه ای که لازم بوده است از سپاه تبریز بگیرد، ندارد. آقای روزبهانی به او اطمینان می دهد که با تأیید فرمانده این مشکل حل است. وقتی حمید مجدداً نزد آقا مهدی می آید و جریان را به او می گوید، آقا مهدی با همان لبخند ملیح همیشگی، چشم در چشمان حمید می دوزد و پس از مکثی نسبتاً طولانی مى گويد:... 🌷....مى گوید: حتماً تو نمی خواهی که من کار غیر قانونی انجام دهم. خدا راضی تر است که به تبریز بروی، سری به خانواده بزنی، سلام ما را هم برسانی و بعد با مدارک کامل پیش ما بیایی. سپس دستان برادرش حمید را به گرمی می فشرد، صورتش را می بوسد و او را تا دم در بدرقه می کند. 🌹خاطره اى به ياد برادران شهيد، فرماندهان مهـدى و حميد باكرى ❌ دو برادر اقتدا كردن به مولاشون على (ع) ❌❌ دو برادرم هستن كه....