eitaa logo
🌟"کانال مکتب الزینب"🌟
421 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
35 فایل
معارف مهدویت ،تفسیر،،مهارت های بین زوجین جهت ایجاد شادی و نشاط در خانواده و فرزندپروری توسط مدرس تخصصی کودک و نوجوان و کارشناش حوزه و خانواده خ صالحی. و قرض الحسنه مکتب الزینب(س) ارتباط با مدیر کانال: @faribasalehi زی لینک : zil.ink/maktabozeynab
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍❤️‍💋‍👨💫👩‍❤️‍👨💫👱🏻‍♀️💥💫☀️ 📚خانواده ✨✨✨☀️☀️✨✨✨ *اهمیت ارتباط موثر* 🔅قسمت هفتم 📢ادامه عوامل اقتدار شکن: ❇️ ۵- 👇 *تذکر درجمع ممنوع* وقتی پدر سر بچه داد میزند ومیخواد نقشی درتربیتش داشته باشد، مادر میاد جلو، با دخالتش اقتدار مرد را میشکند،این بچه دیگه از پدرش حساب نمیبره. 💢هر بچه ای که دیدی حرف شنوی از پدر نداره، تقصیر مادرشه به خاطر دلسوزیهای بیجا؛ وبرعکس.. ❇️ ۶-👇 *عدم اطاعت پذیری خانم ازشوهر* 👱🏻‍♀️ انواع اطاعت: *شرعی،اخلاقی،عرفی* مرد صبح تا شب سرکار می ره، شب که میاد خونه خودش باید لباسش را بشوید؛ 😂 مگر دیوانه بود زن بگیرد!!! 👱🏻‍♀️بالاخره خانم ازلحاظ عرفی و اخلاقی باید کارهای خانه را انجام دهد. ❇️ ۷- 👇 *مقایسه* مقایسه یک عامل فراگیر خطر ناک است که هم میتواند اقتدار مرد را بشکند وهم اقتدار زن را. فرقی نمیکند که درچه سنی باشندومقایسه شوند. 💥مقایسه انواع واقسام وعوارضی دارد که در جای خود بیان خواهد شد. ✍🏻 (در قسمت بعد عوامل عاطفه شکن، بیان میشود) ----------🦚🦚🦚---------------- 👇👇👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/En1UmhphMDiIk2faJKKHxv ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61
📚 مهدویت(پیش ازظهور) ✍🏻 "فلسفه و سبب غیبت امام زمان(عج)" -----------❇️🌴❇️________ 👈 قسمت هفتم: ۵-۱ . ظهور نسل مومن از صلب کافر ومنافق: 🔰 طول غیبت، باعث میشود که در اصلاب فاسدان و منافقان وکافران، اگر مومنی باقی باشد، همه به دنیا بیایند؛ 📗چنانچه شیوه امامان معصوم نیز چنین بوده و حتی پیش بینی هایی در مورد بعضی از افراد منافق وناصبی داشتند. ♻️بعد از مدتی نیز از صلب آنان، افرادی مومن و دوستدار اهل بیت(ع) به دنیا می آمدند. 💮ادامه در قسمت بعد.... 📚منبع:مهدویت(پیش ازظهور):ص/۱۱۰ 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://chat.whatsapp.com/En1UmhphMDiIk2faJKKHxv 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @maktabozeynab 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🥀 *شرح_نامه ۳۱* ♻️ قسمت ۷ 📚 امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: 👇 ✨وَأَيُّ سَبَب أَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَکَ وَبَيْنَ اللهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ 💠 "و کدام وسيله مى تواند ميان تو و خداوند مطمئن تر از حبل الله باشد اگر به آن چنگ زنى و دامان آن را بگيرى" ✍تعبير به حبل (ريسمان و طناب) الهی؛ اشاره به اين است که چون انسان بدون تربيت الهى ،در قعر چاه طبيعت گرفتار است، ريسمانى محکم لازم است که به آن چنگ زند و از آن چاه در آيد و اين ریسمان و طناب محکم، همان" قرآن و اسلام و عترت است." 📝ادامه دارد.... https://chat.whatsapp.com/En1UmhphMDiIk2faJKKHxv ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ @maktabozeynab
💥💥💥💥💥💥 ♨️سیاحت غرب♨️ 📖ادامه..👇 چیزی نگذشت که احساس نمودم دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر (زشت چهره) در راست و چپ سرِ من نشسته‌اند. 😧 😩اعضای مرا از پا تا به سر، هر یک جداگانه بو می‌کشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می‌نویسند و نیز قوطی‌هایی کوچک و بزرگ آورده‌اند و در آنها هم چیزهایی داخل می‌کنند و سر آنها را لاک می‌کنند و مهر می‌زنند. و بعضی از اعضا را از قبیل دل و قوه‌ی خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را مکرّر بو می‌کشند و با هم نجوا می‌کنند و به دقت و با تأمّل دوباره و سه باره بو می‌کشند، پس از آن می‌نویسند و در آن قوطی‌ها مضبوط می‌سازند. 🤕و من حرکتی به خود نمی‌دادم که نفهمند من بیدارم؛ ولی در نهایتِ وحشت بودم از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات (اعمالی که از دست و پا و سایر اعضای انسان صادر می‌شود) و واردات (کارهایی که تحت تأثیر محیز، جامعه، دوستان و .. از ناحیه گوش و چشم و بینی و دهان بر انسان وارد می‌شود) من. اجمالاً فهمیدم که زشتی‌ها و زیبایی‌های مرا ثبت و ضبط می‌نمایند. و آن خوش صورت، خیرخواه من بود چون در آن نجوا و گفتگویی که با هم ‌داشتند، معلوم بود که آن خوش صورت نمی‌گذاشت بعضی از زشتی‌ها ثبت شود به عذر آن‌که توبه نموده و یا آنکه فلان عمل نیک، آن بدی را از بین برده و یا آن زشت را ـ همچون اکسیر که مس را طلا نماید ـ زیبا و نیکو کرده؛ و من از این جهت او را دوست داشتم. 😰پس از [نوشتن و ثبت] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته شده را لوله کرده و طوق گردنم ساختند و آن قوطی‌های سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و به روی سرم گذاردند. پس از آن قفسه آهنینی که گویا از هفت جوش و اندازه بدن من بود، آوردند و مرا میان آن جا دادند و پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند. کم کم آن قفسه تنگ می‌شد و به حدّی مرا در فشار انداخت که نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها به عجله تمام پیچ و مهره‌ها را می‌پیچیدند تا آن قفسه که گنجایش بدن مرا از اول داشت به قدر تنوره سماور کوچکی، باریک شد و استخوانهایم همگی خرد شد و در هم شکست و روغن من که به صورت نفت سیاه بود، از من گرفته شد و هوش از من رفت و نفهمیدم.😪 پس از هنگامی به هوش آمدم دیدم سرِ مرا «هادی» به زانو گرفته، گفتم هادی ببخش! حالی ندارم که برخیزم و در این بی‌ادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمی‌شود و سخنم بریده بریده بیرون می‌شود و صورتم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گله‌مند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم. 🤔هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اول این عالم است و همه کس را گردن‌گیر است و اختصاص به تو ندارد و گفته‌اند «البَلیّةُ اِذا عَمَّت طابَت؛ بلا وقتی فراگیر شود (و همه به آن مبتلا شوند)، تحمّل آن گوارا می‌شود» و هرچه بود گذشت، و امید است که بعد از این چنین پیش آمدی تو را نباشد. 👌دیگر آنکه خطرات این عالم از ناحیه خود شماست ... @maktabozeynab
🌟"کانال مکتب الزینب"🌟
🌟 📕سیاحت غرب 💦قسمت ششم ....و تقلید در گفتار بدون اعتقاد قلبی، مفید فایده نخواهد بود، چنانچه تو خو
💥💥💥💥💥💥 ♨️سیاحت غرب♨️ 📖ادامه..👇 چیزی نگذشت که احساس نمودم دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر (زشت چهره) در راست و چپ سرِ من نشسته‌اند. 😧 😩اعضای مرا از پا تا به سر، هر یک جداگانه بو می‌کشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می‌نویسند و نیز قوطی‌هایی کوچک و بزرگ آورده‌اند و در آنها هم چیزهایی داخل می‌کنند و سر آنها را لاک می‌کنند و مهر می‌زنند. و بعضی از اعضا را از قبیل دل و قوه‌ی خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را مکرّر بو می‌کشند و با هم نجوا می‌کنند و به دقت و با تأمّل دوباره و سه باره بو می‌کشند، پس از آن می‌نویسند و در آن قوطی‌ها مضبوط می‌سازند. 🤕و من حرکتی به خود نمی‌دادم که نفهمند من بیدارم؛ ولی در نهایتِ وحشت بودم از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات (اعمالی که از دست و پا و سایر اعضای انسان صادر می‌شود) و واردات (کارهایی که تحت تأثیر محیز، جامعه، دوستان و .. از ناحیه گوش و چشم و بینی و دهان بر انسان وارد می‌شود) من. اجمالاً فهمیدم که زشتی‌ها و زیبایی‌های مرا ثبت و ضبط می‌نمایند. و آن خوش صورت، خیرخواه من بود چون در آن نجوا و گفتگویی که با هم ‌داشتند، معلوم بود که آن خوش صورت نمی‌گذاشت بعضی از زشتی‌ها ثبت شود به عذر آن‌که توبه نموده و یا آنکه فلان عمل نیک، آن بدی را از بین برده و یا آن زشت را ـ همچون اکسیر که مس را طلا نماید ـ زیبا و نیکو کرده؛ و من از این جهت او را دوست داشتم. 😰پس از [نوشتن و ثبت] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته شده را لوله کرده و طوق گردنم ساختند و آن قوطی‌های سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و به روی سرم گذاردند. پس از آن قفسه آهنینی که گویا از هفت جوش و اندازه بدن من بود، آوردند و مرا میان آن جا دادند و پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند. کم کم آن قفسه تنگ می‌شد و به حدّی مرا در فشار انداخت که نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها به عجله تمام پیچ و مهره‌ها را می‌پیچیدند تا آن قفسه که گنجایش بدن مرا از اول داشت به قدر تنوره سماور کوچکی، باریک شد و استخوانهایم همگی خرد شد و در هم شکست و روغن من که به صورت نفت سیاه بود، از من گرفته شد و هوش از من رفت و نفهمیدم.😪 پس از هنگامی به هوش آمدم دیدم سرِ مرا «هادی» به زانو گرفته، گفتم هادی ببخش! حالی ندارم که برخیزم و در این بی‌ادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمی‌شود و سخنم بریده بریده بیرون می‌شود و صورتم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گله‌مند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم. 🤔هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اول این عالم است و همه کس را گردن‌گیر است و اختصاص به تو ندارد و گفته‌اند «البَلیّةُ اِذا عَمَّت طابَت؛ بلا وقتی فراگیر شود (و همه به آن مبتلا شوند)، تحمّل آن گوارا می‌شود» و هرچه بود گذشت، و امید است که بعد از این چنین پیش آمدی تو را نباشد. 👌دیگر آنکه خطرات این عالم از ناحیه خود شماست ... @maktabozeynab https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61