👩❤️💋👨💫👩❤️👨💫👱🏻♀️💥💫☀️
📚خانواده
✨✨✨☀️☀️✨✨✨
*اهمیت ارتباط موثر*
🔅قسمت هفتم
📢ادامه عوامل اقتدار شکن:
❇️ ۵- 👇
*تذکر درجمع ممنوع*
وقتی پدر سر بچه داد میزند ومیخواد نقشی درتربیتش داشته باشد، مادر میاد جلو، با دخالتش اقتدار مرد را میشکند،این بچه دیگه از پدرش حساب نمیبره.
💢هر بچه ای که دیدی حرف شنوی از پدر نداره، تقصیر مادرشه به خاطر دلسوزیهای بیجا؛ وبرعکس..
❇️ ۶-👇
*عدم اطاعت پذیری خانم ازشوهر*
👱🏻♀️ انواع اطاعت:
*شرعی،اخلاقی،عرفی*
مرد صبح تا شب سرکار می ره، شب که میاد خونه خودش باید لباسش را بشوید؛
😂 مگر دیوانه بود زن بگیرد!!!
👱🏻♀️بالاخره خانم ازلحاظ عرفی و اخلاقی باید کارهای خانه را انجام دهد.
❇️ ۷- 👇
*مقایسه*
مقایسه یک عامل فراگیر خطر ناک است که هم میتواند اقتدار مرد را بشکند وهم اقتدار زن را.
فرقی نمیکند که درچه سنی باشندومقایسه شوند.
💥مقایسه انواع واقسام وعوارضی دارد که در جای خود بیان خواهد شد.
✍🏻 (در قسمت بعد عوامل عاطفه شکن، بیان میشود)
#خانواده
#اهمیت_ارتباط_موثر
#عوامل_اقتدار_شکن
#قسمت_هفتم
----------🦚🦚🦚----------------
👇👇👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/En1UmhphMDiIk2faJKKHxv
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61
📚 مهدویت(پیش ازظهور)
✍🏻 "فلسفه و سبب غیبت امام زمان(عج)"
-----------❇️🌴❇️________
👈 قسمت هفتم:
۵-۱ . ظهور نسل مومن از صلب کافر ومنافق:
🔰 طول غیبت، باعث میشود که در اصلاب فاسدان و منافقان وکافران، اگر مومنی باقی باشد، همه به دنیا بیایند؛
📗چنانچه شیوه امامان معصوم نیز چنین بوده و حتی پیش بینی هایی در مورد بعضی از افراد منافق وناصبی داشتند.
♻️بعد از مدتی نیز از صلب آنان، افرادی مومن و دوستدار اهل بیت(ع) به دنیا می آمدند.
💮ادامه در قسمت بعد....
#مهدویت
#فلسفه_غیبت
#قسمت_هفتم
📚منبع:مهدویت(پیش ازظهور):ص/۱۱۰
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
https://chat.whatsapp.com/En1UmhphMDiIk2faJKKHxv
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@maktabozeynab
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🥀 *شرح_نامه ۳۱*
♻️ قسمت ۷
📚 امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: 👇
✨وَأَيُّ سَبَب أَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَکَ وَبَيْنَ اللهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ
💠 "و کدام وسيله مى تواند ميان تو و خداوند مطمئن تر از حبل الله باشد اگر به آن چنگ زنى و دامان آن را بگيرى"
✍تعبير به حبل (ريسمان و طناب)
الهی؛
اشاره به اين است که چون انسان بدون تربيت الهى ،در قعر چاه طبيعت گرفتار است،
ريسمانى محکم لازم است که به آن چنگ زند و از آن چاه در آيد و اين ریسمان و طناب محکم، همان" قرآن و اسلام و عترت است."
📝ادامه دارد....
#نهج_البلاغه
#شرح_نامه_31
#قسمت_هفتم
https://chat.whatsapp.com/En1UmhphMDiIk2faJKKHxv
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
@maktabozeynab
💥💥💥💥💥💥
♨️سیاحت غرب♨️
📖ادامه..👇
چیزی نگذشت که احساس نمودم دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر (زشت چهره) در راست و چپ سرِ من نشستهاند. 😧
😩اعضای مرا از پا تا به سر، هر یک جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند مینویسند و نیز قوطیهایی کوچک و بزرگ آوردهاند و در آنها هم چیزهایی داخل میکنند و سر آنها را لاک میکنند و مهر میزنند.
و بعضی از اعضا را از قبیل دل و قوهی خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را مکرّر بو میکشند و با هم نجوا میکنند و به دقت و با تأمّل دوباره و سه باره بو میکشند، پس از آن مینویسند و در آن قوطیها مضبوط میسازند.
🤕و من حرکتی به خود نمیدادم که نفهمند من بیدارم؛ ولی در نهایتِ وحشت بودم از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات (اعمالی که از دست و پا و سایر اعضای انسان صادر میشود) و واردات (کارهایی که تحت تأثیر محیز، جامعه، دوستان و .. از ناحیه گوش و چشم و بینی و دهان بر انسان وارد میشود) من.
اجمالاً فهمیدم که زشتیها و زیباییهای مرا ثبت و ضبط مینمایند.
و آن خوش صورت، خیرخواه من بود چون در آن نجوا و گفتگویی که با هم داشتند، معلوم بود که آن خوش صورت نمیگذاشت بعضی از زشتیها ثبت شود به عذر آنکه توبه نموده و یا آنکه فلان عمل نیک، آن بدی را از بین برده و یا آن زشت را ـ همچون اکسیر که مس را طلا نماید ـ زیبا و نیکو کرده؛ و من از این جهت او را دوست داشتم.
😰پس از [نوشتن و ثبت] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته شده را لوله کرده و طوق گردنم ساختند و آن قوطیهای سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و به روی سرم گذاردند.
پس از آن قفسه آهنینی که گویا از هفت جوش و اندازه بدن من بود، آوردند و مرا میان آن جا دادند و پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند.
کم کم آن قفسه تنگ میشد و به حدّی مرا در فشار انداخت که نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها به عجله تمام پیچ و مهرهها را میپیچیدند تا آن قفسه که گنجایش بدن مرا از اول داشت به قدر تنوره سماور کوچکی، باریک شد و استخوانهایم همگی خرد شد و در هم شکست و روغن من که به صورت نفت سیاه بود، از من گرفته شد و هوش از من رفت و نفهمیدم.😪
پس از هنگامی به هوش آمدم دیدم سرِ مرا «هادی» به زانو گرفته، گفتم هادی ببخش!
حالی ندارم که برخیزم و در این بیادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمیشود و سخنم بریده بریده بیرون میشود و صورتم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گلهمند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم.
🤔هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اول این عالم است و همه کس را گردنگیر است و اختصاص به تو ندارد و گفتهاند «البَلیّةُ اِذا عَمَّت طابَت؛ بلا وقتی فراگیر شود (و همه به آن مبتلا شوند)، تحمّل آن گوارا میشود» و هرچه بود گذشت، و امید است که بعد از این چنین پیش آمدی تو را نباشد.
👌دیگر آنکه خطرات این عالم از ناحیه خود شماست ...
#سیاحت_غرب
#آقا_نجفی_قوچانی
#قسمت_هفتم
@maktabozeynab
🌟"کانال مکتب الزینب"🌟
🌟 📕سیاحت غرب 💦قسمت ششم ....و تقلید در گفتار بدون اعتقاد قلبی، مفید فایده نخواهد بود، چنانچه تو خو
💥💥💥💥💥💥
♨️سیاحت غرب♨️
📖ادامه..👇
چیزی نگذشت که احساس نمودم دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر (زشت چهره) در راست و چپ سرِ من نشستهاند. 😧
😩اعضای مرا از پا تا به سر، هر یک جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند مینویسند و نیز قوطیهایی کوچک و بزرگ آوردهاند و در آنها هم چیزهایی داخل میکنند و سر آنها را لاک میکنند و مهر میزنند.
و بعضی از اعضا را از قبیل دل و قوهی خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را مکرّر بو میکشند و با هم نجوا میکنند و به دقت و با تأمّل دوباره و سه باره بو میکشند، پس از آن مینویسند و در آن قوطیها مضبوط میسازند.
🤕و من حرکتی به خود نمیدادم که نفهمند من بیدارم؛ ولی در نهایتِ وحشت بودم از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات (اعمالی که از دست و پا و سایر اعضای انسان صادر میشود) و واردات (کارهایی که تحت تأثیر محیز، جامعه، دوستان و .. از ناحیه گوش و چشم و بینی و دهان بر انسان وارد میشود) من.
اجمالاً فهمیدم که زشتیها و زیباییهای مرا ثبت و ضبط مینمایند.
و آن خوش صورت، خیرخواه من بود چون در آن نجوا و گفتگویی که با هم داشتند، معلوم بود که آن خوش صورت نمیگذاشت بعضی از زشتیها ثبت شود به عذر آنکه توبه نموده و یا آنکه فلان عمل نیک، آن بدی را از بین برده و یا آن زشت را ـ همچون اکسیر که مس را طلا نماید ـ زیبا و نیکو کرده؛ و من از این جهت او را دوست داشتم.
😰پس از [نوشتن و ثبت] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته شده را لوله کرده و طوق گردنم ساختند و آن قوطیهای سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و به روی سرم گذاردند.
پس از آن قفسه آهنینی که گویا از هفت جوش و اندازه بدن من بود، آوردند و مرا میان آن جا دادند و پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند.
کم کم آن قفسه تنگ میشد و به حدّی مرا در فشار انداخت که نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها به عجله تمام پیچ و مهرهها را میپیچیدند تا آن قفسه که گنجایش بدن مرا از اول داشت به قدر تنوره سماور کوچکی، باریک شد و استخوانهایم همگی خرد شد و در هم شکست و روغن من که به صورت نفت سیاه بود، از من گرفته شد و هوش از من رفت و نفهمیدم.😪
پس از هنگامی به هوش آمدم دیدم سرِ مرا «هادی» به زانو گرفته، گفتم هادی ببخش!
حالی ندارم که برخیزم و در این بیادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمیشود و سخنم بریده بریده بیرون میشود و صورتم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گلهمند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم.
🤔هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اول این عالم است و همه کس را گردنگیر است و اختصاص به تو ندارد و گفتهاند «البَلیّةُ اِذا عَمَّت طابَت؛ بلا وقتی فراگیر شود (و همه به آن مبتلا شوند)، تحمّل آن گوارا میشود» و هرچه بود گذشت، و امید است که بعد از این چنین پیش آمدی تو را نباشد.
👌دیگر آنکه خطرات این عالم از ناحیه خود شماست ...
#سیاحت_غرب #معاد
#آقا_نجفی_قوچانی
#قسمت_هفتم #عالم_برزخ
#زندگی_پس_از_مرک
@maktabozeynab
https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61