💥💥💥💥💥💥
♨️سیاحت غرب♨️
📖ادامه..👇
چیزی نگذشت که احساس نمودم دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر (زشت چهره) در راست و چپ سرِ من نشستهاند. 😧
😩اعضای مرا از پا تا به سر، هر یک جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند مینویسند و نیز قوطیهایی کوچک و بزرگ آوردهاند و در آنها هم چیزهایی داخل میکنند و سر آنها را لاک میکنند و مهر میزنند.
و بعضی از اعضا را از قبیل دل و قوهی خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را مکرّر بو میکشند و با هم نجوا میکنند و به دقت و با تأمّل دوباره و سه باره بو میکشند، پس از آن مینویسند و در آن قوطیها مضبوط میسازند.
🤕و من حرکتی به خود نمیدادم که نفهمند من بیدارم؛ ولی در نهایتِ وحشت بودم از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات (اعمالی که از دست و پا و سایر اعضای انسان صادر میشود) و واردات (کارهایی که تحت تأثیر محیز، جامعه، دوستان و .. از ناحیه گوش و چشم و بینی و دهان بر انسان وارد میشود) من.
اجمالاً فهمیدم که زشتیها و زیباییهای مرا ثبت و ضبط مینمایند.
و آن خوش صورت، خیرخواه من بود چون در آن نجوا و گفتگویی که با هم داشتند، معلوم بود که آن خوش صورت نمیگذاشت بعضی از زشتیها ثبت شود به عذر آنکه توبه نموده و یا آنکه فلان عمل نیک، آن بدی را از بین برده و یا آن زشت را ـ همچون اکسیر که مس را طلا نماید ـ زیبا و نیکو کرده؛ و من از این جهت او را دوست داشتم.
😰پس از [نوشتن و ثبت] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته شده را لوله کرده و طوق گردنم ساختند و آن قوطیهای سربسته را در میان توبره پشتی نمودند و به روی سرم گذاردند.
پس از آن قفسه آهنینی که گویا از هفت جوش و اندازه بدن من بود، آوردند و مرا میان آن جا دادند و پیچ و مهره و فنری که داشت پیچیدند.
کم کم آن قفسه تنگ میشد و به حدّی مرا در فشار انداخت که نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها به عجله تمام پیچ و مهرهها را میپیچیدند تا آن قفسه که گنجایش بدن مرا از اول داشت به قدر تنوره سماور کوچکی، باریک شد و استخوانهایم همگی خرد شد و در هم شکست و روغن من که به صورت نفت سیاه بود، از من گرفته شد و هوش از من رفت و نفهمیدم.😪
پس از هنگامی به هوش آمدم دیدم سرِ مرا «هادی» به زانو گرفته، گفتم هادی ببخش!
حالی ندارم که برخیزم و در این بیادبی معذورم! تمام اعضایم شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمیشود و سخنم بریده بریده بیرون میشود و صورتم ضعیف شده و اشکم نیز جاری بود، کأنّه از جدایی هادی گلهمند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم.
🤔هادی برای دلداری و تسلیت من گفت: این خطرات از لوازم منزل اول این عالم است و همه کس را گردنگیر است و اختصاص به تو ندارد و گفتهاند «البَلیّةُ اِذا عَمَّت طابَت؛ بلا وقتی فراگیر شود (و همه به آن مبتلا شوند)، تحمّل آن گوارا میشود» و هرچه بود گذشت، و امید است که بعد از این چنین پیش آمدی تو را نباشد.
👌دیگر آنکه خطرات این عالم از ناحیه خود شماست ...
#سیاحت_غرب
#آقا_نجفی_قوچانی
#قسمت_هفتم
@maktabozeynab
♦️فاطمه، فاطمه است♦️
✨فاطمه دستاس میکند، نان میپزد، در خانه کار میکند و بارها او را دیدهاند که از بیرون آب میآورد…
✨ و علی که جلال و عظمت فاطمه را میشناسد و گذشته از آن، او را به چندین مهر، دوست میدارد و میداند که سختیهای زندگی و آزارهایی که از کودکی دیده است او را ضعیف ساخته است
✨از این همه سختی و کاری که وی بر خود روا میدارد رنج میبرد.
📚 بریده ای از کتاب فاطمه فاطمه است.
💐 نوشته دکتر علی شریعتی
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
@maktabozeynab
🌱"اَلأيّامُ صَحائِفُ آجالِكُم ،
فَخَلِّدُوها أحسَنَ أعمالِكُم؛🌱
🍃روزها، دفتر عمرهاى شماست؛
آنهارابانيكوترينكردارهايتانجاويدسازيد.
📚غررالحكمودررالكلم،۲۰۴۹
#کلام_ناب
@maktabozeynab
🔱 قبر🔱
🔰قسمت پنجم:〽️❗️حکایت❗️
📗از کتاب "حبل المتین" نقل است که:
🖌میر معین الدین اشرف که یکی از صلحای خدام روضه رضوی بوده نقل کرده که:
📝در خواب دیدم که در کشیک خانه هستم و بیرون آمدم از آنجا برای وضو گرفتن، دیدم جماعت زیادی در صحن مطهر جمع شدند، در جلوی آنان شخص نورانی، خوش صورت عظیم الشانی بود؛ و در دست افراد کلنگ بود.
وقتی به وسط صحن مقدس رسیدند، آن بزرگ نورانی، به آنها فرمود بشکافید این قبر را و بیرون بیاورید این خبیث را؛ پس شروع کردند به کندن قبر،
💦من پرسیدم این شخص بزرگوار کیست؟ گفتند امیر المومنین علیه السلام است.
🖍پس در این حال دیدم که امام هشتم از روضه مبارک بیرون آمد وبه حضرت علی(ع) عرض کرد: ای جداه! از شما مسئلت و خواهش میکنم که او را عفو بفرمائید واو رابه خاطر من ببخشید.
🔶فرمود : می دانی این فاسق فاجر، شرابخواری می کرد؟ عرض کرد بله. ولی وصیت کرده در وقت مرگ خویش که او را در جوار من دفن کنند، پس شما عفو بفرمائید. فرمود به خاطر شما از تقصیراتش گذشتم.
🔵 پس تشریف برد ومن از وحشت بیدار شدم و خدام را بیدار کردم و آمدیم به همان مکان که در خواب دیدم؛ دیدیم قبر تازه ای است که مقداری از خاک آن بیرون ریخته.پس پرسیدم که: 💠صاحب این قبر کیست؟ ⁉️
گفتند مردی از اتراک است که دیروز در اینجا دفن شده است.
🔷و اینگونه است که علی بن موسی الرضا علیه السلام امام رئوفی هستند که ضامن گنهکاران شیعه میشوند.🔷
📚منازل الاخره، شیخ عباس قمی
#منازل_الآخره
#زندگی_پس_از_مرگ
#معاد
@maktabozeynab
♦️بحث محبت در مهدویت♦️
🌟قسمت چهارم🌟
📘آیت الله مطهری میفرماید:
📌آیا می دانید توصیه های اسلام راجع به محبت اولیا برای چیست⁉️
🔆آیا این شرک نیست⁉️
🔰اگر ما ماموریم خدا را پرستش کنیم، پس محبت به علی (ع) گرچه عالی ترین انسانهاست، دیگر چرا؟⁉️
❇️ پاسخ این است محبت به هر انسان کاملی، بزرگترین عامل اصلاح و تربیت انسان است.محبت به معصومین علیهم السلام نیز وسیله رسیدن به خداست واز عوامل مهم تربیت و اصلاح است.
✅ در زیارت امین الله می گوییم: هم می خواهم محب باشم وهم محبوب. اما چه کسی را دوست بدارم؟⁉️
💠برگزیدگان اولیای خدا.....💠
🌐 در اصلاح نفس تفاوت تاثیر محبت اولیا با تاثیر تفکر و محاسبه نفس ، مثل تفاوت جمع آوری براده های آهن در میان خاک با آهن ربا و با دست می باشد. با تکیه بر تفکر و تذکر و محاسبه و مراقبه و...البته می شود اصلاح شد، اما اگر کسی شیفته انسان کاملی شد ره چند ساله را یک روزه می رود.
📚 انسان بر آستان دین/خلاصه آثار شهید مطهری/ص ۷۴
#مهدویت
#بحث_محبت
@maktabozeynab