✳️ ز شیب تواضع به بالا رسی!
🔻 امام کاظم علیه السلام میفرمایند: «وَاعلَم إنّ اللّهَ لَم يَرفَعِ المُتَواضِعينَ بقَدرِ تَواضُعِهِم، و لكنْ رَفَعَهُم بِقَدرِ عَظَمَتِهِ و مَجدِهِ» این خیلی قشنگ است. میفرماید: خدای تعالی متواضعین را به اندازهٔ تواضعشان بالا نمیبرد؛ دو درجه تواضع کردند، دو درجه مقامشان را بالا ببرد؛ سه درجه تواضع کردند، سه درجه مقامشان را بالا ببرد. خدا به اندازهٔ مجد و عظمت خودش افراد متواضع را بالا میبرد! یعنی اینقدر خدا تواضع را دوست دارد، نمیگوید به اندازهای که تواضع کردی تو را بالا میبرم؛ میگوید به اندازهٔ عظمت و رفعت خودم؛ همانطور که گاهی ما در دعاهایمان میگوییم خدایا مثلا به عملکرد یا لیاقت من نگاه نکن، به کرم و جود خودت به من نگاه کن.
👤 #استاد_محمد_عینیزاده_موحد
🎙 #جلسه_قرآن ۹ مهر ۱۴۰۳
#⃣ #سلوک #اخلاق
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran
🌷آثار دهگانه قرائتــ سوره یاسین:
✍پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
💠ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر
است هر که آن را قرائت کند:
۱) اگر گرسنه باشد سیرگردد
۲) اگر تشنه باشد، سیراب گردد
۳) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد
۴) اگر عزب باشد، ازدواج کند
۵) اگر ترسان باشد، امنیت یابد
۶) اگر مریض باشد، عافیت یابد
۷) اگر زندانی باشد، نجات یابد
۸) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود
۹) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا
بر او آسان گیرد
۱۰) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند
📚 ﻤﺼﺒﺎﺡ ﮐﻔﻌﻤﯽ، ﺹ۱۸۲
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran
....🔰🌷 اطلاعیه و دعوتنامه 🌷🔰.....
باطلیعه ماه ربیع الثانی وآرزوی پیروزی اسلام برکفرجهانی ونابودی صهیونیسم پلید و در آستانه ولادت نورانی جناب عبدالعظیم حسنی« ۴ ربیع الثانی» وحضرت امام حسن عسکری«۸ ربیع الثانی» علیهم السلام ششصدو چهل وششمین جلسه هفتگی مکتب ذاکران فاطمی، برگزار میگردد.
⏰ زمان : یکشنبه مورخ ۱۵ مهرماه ساعت۱۷ تا ۱۹:۳۰
🕌 مکان: مسجدامام هادی ، خیابان محسنی
💢 موضوع توسل: (آزاد) مدح و منقبت ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام
#جلسه_۶۴۶_مکتب
🔰 سین برنامه🔰
🔹قرائت زیارت عاشورا
🔹تلاوت آیات نور
🔹کارگاه معرفت افزایی
🔹با افلاکیان« بیان خاطرات شهداء»
🔹اقامه نماز جماعت
🔹شعرخوانی شاعران و مداحی ذاکران
✅لطفا بنا بر محدودیت زمانی ، رأس ساعت مقرر در جلسه حضور یابید.👌
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran
روزگاري حاکمي اعلام کرد:
به هنرمندي که بتواند آرامش را در يک تابلو نقاشي بياورد، جايزه اي نفيس خواهد داد.
بسياري از هنرمندان سعي کردند وحاکم همه تابلو هاي نقاشي را نگاه کرد و از ميان آنها دو تابلو را پسنديد و تصميم گرفت يکي از آنها را انتخاب کند.
اولي نقاشي يک درياچه آرام بود؛
درياچه مانند آينه اي تصوير کوههاي اطرافش را نمايان ميساخت، بالاي درياچه آسماني آبي با ابرهاي زيبا و سفيدبود, هر کس اين نقاشي را ميديد حتما آرامش را در آن مي يافت.
در دومي کوههايي بودناهموار و پر صخره؛
آسمان پر از ابر هاي تيره، باران ميباريد و رعد و برق ميزد، از کنار کوه آبشاري به پايين ميريخت، در اين نقاشي اصلا آرامش ديده نميشد.
اما حاکم با دقت نگاه کرد وپشت آبشار بوته اي کوچک ديد که در شکاف سنگي روييده بود.
در آن بوته پرنده اي لانه کرده بود ودر کنار آن آبشار خروشان وعصباني، پرنده اي در لانه اي با آرامش نشسته بود.
حاکم نقاشي دوم را انتخاب کرد و گفت: "آرامش به معناي آن نيست که صدايي نباشد، مشکلي وجود نداشته باشد، يا کار سختي پيش رو نباشد،
آرامش يعني درميان صدا، مشکل و کار سخت، دلی آرام وجود داشته باشد ... .
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran
🔸روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام سنجر زندگی می کرد و او همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد.
روزی حاکم به او گفت :
قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود.
من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند.
🔹سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد. او به سربازان سپرد که کسی را با شمشیر و نیزه و خنجر به قصر راه ندهند.
اما تازه واردان هیچ اسلحه ای همراه خود نداشتند. کاروان پادشاه کشور همسایه بدون هیچ مشکلی وارد قصر حاکم شد.
درست وقتی که فرستاده ی پادشاه کشور همسایه، پشت در اتاق حاکم منتظر ایستاده بود تا نامه ی صلح و هدایا را با او تقدیم کند.
سنجر از راه رسید. رو به آن ها کرد و گفت :
🔸حاکم سرزمین ما منتظر ورود شما مهمانان عزیز است؛ اما من به عنوان رئیس تشریفات از شما می خواهم که چکمه هایتان را قبل از ورود به اتاق حاکم درآورید.
با شنیدن این حرف، افراد تازه وارد و سردسته ی آنان به همدیگر نگاهی انداختند. رنگ صورتشان سرخ سرخ شد.
یکی از آن ها بهانه آورد : ولی قربان!
این لباس رسمی ماست. ما نمی توانیم بدون آن به حضور حاکم برسیم.
🔹سنجر گفت :
اما این قانون حاکم و قصر اوست. کسی نمی تواند آن را زیر پا بگذارد. حالا چکمه هایتان را درآورید.
آن چند نفر وقتی اصرار خود را بی فایده دیدند، ناگهان خم شدند و خنجرهای کوچک زهرآگین را از چکمه های خود بیرون آوردند. آن ها با سنجر درگیر شدند.
سنجر که از قبل حیله ی آن ها را فهمیده بود و آمادگی جنگ را داشت، باشجاعت با آن ها جنگید و همه را دست بسته به ماموران کاخ تحویل داد.
🔸حاکم به هوش و درایت سنجر آفرین گفت و به او هدیه داد.
از آن روز به بعد به افرادی که در ظاهر خطرناک نیستند ولی در سرشان پر از نقشه است می گویند :
حتماً ریگی به کفشش دارد!
️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran