💠🔹امیرالمؤمنین علی علیهالسلام⇩
《اَلذِّكرُ يونِسُ اللُّبَّ
وَ يُنيرُ القَلبَ و َيَستَنزِلُ الرَّحمَةَ》
ياد خدا
عقل را آرامش میدهد
دل را روشن میکند
و رحمت او را فرود میآورد
↲غررالحکم و دررالکلم، صفحه۱۸۹
🍃مکتب ذاکران فاطمی اراک
@maktabzakeran
بسم الله الرحمن الرحیم
➖➖➖➖➖➖➖
#غزل (امام زمان)
#حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)
یاصاحب الزمان (عج)
آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است
چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است
جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه
دلها به یاد غصه ی او پر ز آذر است
افتاده است بی کس و تنها ، غریب وار
مردی که با تمامی خلقت برابر است
مرثیه خوان حضرت کاظم خود خداست
بانی روضه ،حضرت زهرای اطهر است
زندان نگو که گرم مناجات با خداست
غار حرای حضرت موسی بن جعفر است
مرغی که در قفس ، نفسش تنگ آمده
از وی به جای مانده فقط یک بغل پر است
از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر
ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است
باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس
لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است
ای من فدای شال عزای شما شوم
آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است
#شاعر:میلاد_یعقوبی_ا
🍃مکتب ذاکران فاطمی اراک
@maktabzakeran
بسم الله الرحمن الرحیم
➖➖➖➖➖➖➖
#قصیده
#حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)
یاباب الحوائج
آن زمانی که دل مهیا شد
دفتر غم مقابلم وا شد
تا که آنرا ورق زدم دیدم
نهمین صفحه نام موسی شد
حضرت کاظم از عنایت خویش
نظری کرد و سینه غوغا شد
در تکاپوی گفتن شعری
طبع سردم چو گل شکوفا شد
نفسی زد به آن دم قدسی
روح مرده دوباره احیا شد
تک نگاهی نمود و از پس آن
همه ی درد من مداوا شد
فقط از او زنم دمادم دم
نفسم چونکه وقف مولا شد
ذکر او بوده ذکر هر روزش
پور مریم اگر مسیحا شد
سینه ام پر شراره از غصه
ناله هایم به غم هم آوا شد
دل من از گنه زمین گیر است
آمدم تو نگو دگر دیر است
ای کلیمی که صد چو موسایی
عالمی بنده و تو مولایی
در مدیحه گلی به مثل شما
من چه گویم که پور زهرایی
پادشاهان چو ریزه خوار درت
بر همه آفرینش آقایی
آن رضایی که جان و دل از اوست
تو به شمس الشموس بابایی
آفتابی ستاره ای ، ماهی
تو زمین ، آسمان نه دریایی
آنقدر گفته اند و می گویند
که شما روز حشر با مایی
آنکسی که گدایتان باشد
فخر می کند به حاتم طایی
تا که مانده حریم پر مهرت
چه کسی می رود دگر جایی
در عزایت اگر اجازه دهی
هر دو چشمم کنند سقایی
من کجا و نوشتن از کرمت
جان مولا مرا رسان حرمت
تو که با غصه ها هم آغوشی
فقط از جرعه های غم نوشی
شمع عمرت به گوشه زندان
رفته دیگر به حال خاموشی
ذکرتان بوده ذکر خلصنی
بهر رفتن چقد رمی کوشی
از جسارت به ساحت مادر
در تب غیرتت چه می جوشی
خلوت تو چه دیدنی باشد
روز و شب از خدا تو مدهوشی
جسمت افتاده بی رمق دیگر
از غل آهنیین تو بیهوشی
نکند موقع پریدن هست
جامه ای از کفن چرا پوشی؟
سپری می شود ز غمهایت
روز و شب های من به چاووشی
مثل هر شیعه ای تو هم مولا
عاشق آن ضریح شش گوشی
من پریشان غصه هات هستم
عاشق قبر باصفات هستم
#شاعر:میلاد_یعقوبی