eitaa logo
مکتب ذاکران فاطمی اراک
312 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
873 ویدیو
54 فایل
جلسات هفتگی مکتب ذاکران فاطمی، یکشنبه ها شماره کارت مکتب ذاکران فاطمی ،جهت کمک های ماهیانه دوستان به شرح ذیل است👇👇👇 5029081061650046 ارتباط با ادمین کانال و مدیرجلسات هفتگی @Maktabzakeran_admin @zakeranfatemi_admin @sjrafie
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷آثار دهگانه قرائتــ سوره یاسین: ✍پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: 💠ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است هر که آن را قرائت کند: ۱) اگر گرسنه باشد سیرگردد ۲) اگر تشنه باشد، سیراب گردد ۳) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد ۴) اگر عزب باشد، ازدواج کند ۵) اگر ترسان باشد، امنیت یابد ۶) اگر مریض باشد، عافیت یابد ۷) اگر زندانی باشد، نجات یابد ۸) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود ۹) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد ۱۰) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند 📚 ﻤﺼﺒﺎﺡ ﮐﻔﻌﻤﯽ، ﺹ۱۸۲ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
....🔰🌷 اطلاعیه و دعوتنامه 🌷🔰..... باطلیعه ماه ربیع الثانی وآرزوی پیروزی اسلام برکفرجهانی ونابودی صهیونیسم پلید و در آستانه ولادت نورانی جناب عبدالعظیم حسنی« ۴ ربیع الثانی» وحضرت امام حسن عسکری«۸ ربیع الثانی» علیهم السلام ششصدو چهل وششمین جلسه هفتگی مکتب ذاکران فاطمی، برگزار میگردد. ⏰ زمان : یکشنبه مورخ ۱۵ مهرماه ساعت۱۷ تا ۱۹:۳۰ 🕌 مکان: مسجدامام هادی ، خیابان محسنی 💢 موضوع توسل: (آزاد) مدح و منقبت ذوات مقدس اهل بیت علیهم السلام 🔰 سین برنامه🔰 🔹قرائت زیارت عاشورا 🔹تلاوت آیات نور 🔹کارگاه معرفت افزایی 🔹با افلاکیان« بیان خاطرات شهداء» 🔹اقامه نماز جماعت 🔹شعرخوانی شاعران و مداحی ذاکران ✅لطفا بنا بر محدودیت زمانی ، رأس ساعت مقرر در جلسه حضور یابید.👌 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزگاري حاکمي اعلام کرد: به هنرمندي که بتواند آرامش را در يک تابلو نقاشي بياورد، جايزه اي نفيس خواهد داد. بسياري از هنرمندان سعي کردند وحاکم همه تابلو هاي نقاشي را نگاه کرد و از ميان آنها دو تابلو را پسنديد و تصميم گرفت يکي از آنها را انتخاب کند. اولي نقاشي يک درياچه آرام بود؛ درياچه مانند آينه اي تصوير کوههاي اطرافش را نمايان ميساخت، بالاي درياچه آسماني آبي با ابرهاي زيبا و سفيدبود, هر کس اين نقاشي را ميديد حتما آرامش را در آن مي يافت. در دومي کوههايي بودناهموار و پر صخره؛ آسمان پر از ابر هاي تيره، باران ميباريد و رعد و برق ميزد، از کنار کوه آبشاري به پايين ميريخت، در اين نقاشي اصلا آرامش ديده نميشد. اما حاکم با دقت نگاه کرد وپشت آبشار بوته اي کوچک ديد که در شکاف سنگي روييده بود. در آن بوته پرنده اي لانه کرده بود ودر کنار آن آبشار خروشان وعصباني، پرنده اي در لانه اي با آرامش نشسته بود. حاکم نقاشي دوم را انتخاب کرد و گفت: "آرامش به معناي آن نيست که صدايي نباشد، مشکلي وجود نداشته باشد، يا کار سختي پيش رو نباشد، آرامش يعني درميان صدا، مشکل و کار سخت، دلی آرام وجود داشته باشد ... . ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام سنجر زندگی می کرد و او همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد. روزی حاکم به او گفت : قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود. من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند. 🔹سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد. او به سربازان سپرد که کسی را با شمشیر و نیزه و خنجر به قصر راه ندهند. اما تازه واردان هیچ اسلحه ای همراه خود نداشتند. کاروان پادشاه کشور همسایه بدون هیچ مشکلی وارد قصر حاکم شد. درست وقتی که فرستاده ی پادشاه کشور همسایه، پشت در اتاق حاکم منتظر ایستاده بود تا نامه ی صلح و هدایا را با او تقدیم کند. سنجر از راه رسید. رو به آن ها کرد و گفت : 🔸حاکم سرزمین ما منتظر ورود شما مهمانان عزیز است؛ اما من به عنوان رئیس تشریفات از شما می خواهم که چکمه هایتان را قبل از ورود به اتاق حاکم درآورید. با شنیدن این حرف، افراد تازه وارد و سردسته ی آنان به همدیگر نگاهی انداختند. رنگ صورتشان سرخ سرخ شد. یکی از آن ها بهانه آورد : ولی قربان! این لباس رسمی ماست. ما نمی توانیم بدون آن به حضور حاکم برسیم. 🔹سنجر گفت : اما این قانون حاکم و قصر اوست. کسی نمی تواند آن را زیر پا بگذارد. حالا چکمه هایتان را درآورید. آن چند نفر وقتی اصرار خود را بی فایده دیدند، ناگهان خم شدند و خنجرهای کوچک زهرآگین را از چکمه های خود بیرون آوردند. آن ها با سنجر درگیر شدند. سنجر که از قبل حیله ی آن ها را فهمیده بود و آمادگی جنگ را داشت، باشجاعت با آن ها جنگید و همه را دست بسته به ماموران کاخ تحویل داد. 🔸حاکم به هوش و درایت سنجر آفرین گفت و به او هدیه داد. از آن روز به بعد به افرادی که در ظاهر خطرناک نیستند ولی در سرشان پر از نقشه است می گویند : حتماً ریگی به کفشش دارد! ️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم_الله_الرحمن_الرحیم اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ﷽؛ ✧ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ 🏷 بـا آنـان بـجنگيـد! 🔅 : ✓ «با آنان بجنگيد، پيش از آن كه با شما بجنگند، كه به خدا سوگند، هيچ ملتى درون خانه‌‏هاى خود با دشمن نجنگيدند، مگر آن كه خوار شدند». ⁙ « اُغزوهُم قَبلَ أن يَغزوكُم، فَوَاللّهِ، ما غُزِيَ قَومٌ قَطُّ في عُقرِ دارِهِم إلاّ ذَلّوا». 📚 نهج البلاغه: خطبه۲۷ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 خاطره ای بسیار شنیدنی💢 در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال برگشت به ایران، دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند. 🔹حاجی اولی: بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم. 🔶حاجی دومی: از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم. بنده دکتر سعید ، پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم. بعدِ سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که برای دریافتِ  پس اندازم به بخش مالی مراجعه کردم ،همانجا با مادرِ یکی از بیمارانم که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان این بود که به خاطر اخراجِ شوهرش از کار ، دیگر توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند. پیشِ مدیرِ بیمارستان رفتم  و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ آن  طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای من جواب رد داد و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست، نه  بنیاد خیریه. با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت میسوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد. برای چند لحظه ، به فکر فرو رفتم که این پول کی و کجا هزینه شود بهتر است؟ بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم: 🌷بار الها! خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را میدانی، هیچ چیزی برایم از رفتنِ حج و زیارت خانه ات و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم محبوب تر نیست و اینرا نیز میدانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیدم. 🌷بار الها! من مشکلِ این زنِ نا امید، وشوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر میل باطنی ام ، که همانا  زیارتِ خانه ی توست ترجیح می دهم. 🌷👌خدایا ازمن بپذیرکه امید بی پناهانی. خدایا مرا ازفضل و کرمت بی نصیب مگردان! مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا تحویل دادم وگفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه ی درمان طفلِ مریضِ و معلول . و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفاً تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه ی بستر و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه ی بیمارِ شمارا متقبل شده است . به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه ی خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی وجودم را فرا گرفته بود  و ازینکه خداوند مرا وسیله قرار داد  تا مشکلِ آن بیمار بر طرف شود، احساس خوبی داشتم. آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که حال طوافِ خانه ی خدا هستم، و مردم به من سلام می کنند و میگویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید، میگفتند بشارت باد بر شما، قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، و از من التماس دعای خیر داشتند. از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را فراگرفته بود . خدا را شکرگزاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم. چند دقیقه ای از بیدار شدنم نگذشته بود که زنگِ تلفنم به صدا در آمد ، مدیرِ بیمارستان بود. بعدِ احوال پرسی مختصر گفت:
صاحبِ بیمارستان امسال هم عازم حج هستند و ایشان هیچ وقت بدونِ پزشک خصوصی خودشان حج نمیروند، اما متاسفانه اینبار پزشکِ خصوصی ایشان به دلیلِ بارداری خانمش و نزدیک شدن وضعِ حمل، نمی تواند صاحبِ بیمارستان را در این سفر همراهی کند،  خواهشی از شما دارم که امسال زحمتِ همراهی ایشان را در سفرِ حج شما عهده دار شوید. اشک شوق از چشمانم جاری شد، فوراً سجده شکر بجا آوردم و همانطور که حالا می بینید خداوند حج و زیارتِ خانه خودش را بدونِ پرداختِ هیچ هزینه ای، نصیبم گردانیده. الحمدلله نه تنها که هزینه ای بابت این سفرِ پرداخت نکردم، بلکه به دلیلِ رضایت از همراهی و خدماتم  ، هدایای زیاد و هزینه ی قابلِ ملاحظه ای نیز برایم پرداخت نمودند. در طول سفرِ حج فرصتی دست داد تا این داستان برای صاحبِ بیمارستان تعریف کنم. ایشان هم گفتند که به محضِ برگشت از سفر ، دستورخواهند داد تا فرزندِ مریضِ آن خانواده الی بهبودی کامل از حساب خاصِ بیمارستان درمان شود، همچنان دستورِ خواهند داد صندوقِ خاصی برای  پاسخگویی مواردِ مشابه و درمان فقرا در بیمارستان را تاسیس گردد. و  یک دستور دیگری که خیلی خوشحال کننده بود قول دادند که  شوهر آن زن  را در یکی از شرکت هایش استخدام کنند. و  تمام پولی که بابتِ معالجه ی مریض معلول پرداخت نموده بودم دوباره به حساب ام واریز گردد. آیا، تا حالا فضل و کرمی بالا تر از فضل و کرمِ پروردگارِ عالمیان دیده اید؟!!! حاجی اولی که با اشتیاق تمام به سخنانِ دکتر سعید گوش می داد، غرقِ در اشکِ شرمندگی شده بود، پیشانی حاج سعید را بوسید و گفت : به خدا سوگند هیچ وقت همانندِ امروز احساسِ حقارت و بیچاره گی نکرده بودم، هرسال پشتِ سر هم حج می رفتم و با خود فکر می کردم جایگاهم در نزد خدا.....دارم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. خب همونطور کـه آیــت اللــه حائــری (ره) فرمودند دعا مثل چک میمونه و تا وقـتی اعتـبار حـسـابـتـون پــیـش خـدا پـر نـباشــه دعاهایی که میکـنیـد مـمـکنـه پـاس نـشـه حالا میخوام یه راه یادتون بدم که خیلـی سریع و راحت اعتبار حسابـتون رو پـیـش خدا پر کنید و خیلی زود مستجاب‌الدعوه بشید. خیلی بادقت بخونیداین راهی هست که خودم ازش نتیجه گرفتم ومیخوام قضیه ای رو براتون تعریف کنـم تـا کامـلا بهش ایمان بیارید. 16 سال پیش بـود کـه سـال سـوم حـوزه بودم یک روز اسـتـاد عـقـائـدمـون از قـول استادشون آیت‌الله مظاهری(حفظه الله) بهمـون وعــده ای داد و اون هــم ایــنـکــه هرکس تا یک سال نمازهـای روزانـه اش رو اول وقت بخونه چـشـم بـرزخـیـش بـاز میشه و خیلی از حقائق عالم روبا چشـم دل مشاهده میکنه. اسـتادمـون مـیـگـفــت مـن خـواسـتـم این مطلب رو امتحان کنم. مدتی (فکـر کـنـم فرمودند 7ماه)موفق شدم تمام نمازهام رو اول وقت بخونم اما یک اتفاقی افـتـاد و یـک روز نمـاز ظـهـرم بـه تـاخـیر افـتـاد و نتونستم یک سال رو کـامـل کـنـم. امـا در هـمـیـن مـدت هـم یـک اثـر عجیب از نماز اول وقت دیـدم و اون هـم ایـنـکـه بـعـد از چهل پنجاه روزبه شدت مستجاب الدعوه شده بودم به نحوی که هردعـایی میکردم خیلی زود اجابت میشد. بعد ایشان یه مثال برامون زد.میگفـت در فصل زمستان بااتوبوس میرفته تبلیغ که در بـیـن راه وقــت اذان مــیشــه.ایشــان از راننده اتوبوس درخواست میکنه که بــرای نماز اول وقت دروسط بیابان مدتی توقف کنه اما راننده قبول نمیکنه وبه استادمون میگه صبر کنه تا چـند ســاعــت دیــگــه بـه مقصد برسن و هـمونجـا نمازش رو بخونه ولـی اسـتـاد ما قـبول نـمیـکـنـه و از رانـنـده مــیـــخــواد کـــه اون رو پــیــاده کــنـه و بــره. اسـتـادمــون وسـط بـیابـون پیاده میـشـه و نماز اول وقتش رو میخونه.بـعد از نمازبـه خدا میگه: خدایا! من بخاطـر تو نمــاز اول وقتـم رو تــرک نکـردم حــالا از تـو میخــوام من رو هم رایگان و هم زودتر از اتوبـوس به مقصد برسونی!! همون لحظـه یـه پـژو 405 از راه میـرسه و از اســـتـــادمــون مــیـپــرســه کــــجـا مـیــری؟ استادمون مـقـصــدش رو بـــهـش مـیـگــه و اونم سوارش میـکنه. اسـتادمون میـگـفــت هرچی اصرار کردم حاضـر نشـد ازم کــرایـه بـگــیـره و پـنـج دقــیـقـه بــعـد از اینـکه تـوی میـــدان شــهـر پـیــاده شـدم اتـوبــوس وارد میـدان شـد و بـا دیـدن مـن هــم رانـنــده و هم مسافران اتوبوس تعجب کردن. بعد استادمون به ما توصـیـه کـرد کــه این کار رو امتحان کنیم. اگر تونسـتیم تـا یـک سال نمازهامون رو اول وقت بخونیم آیت الله مظاهری (حفـظـه الله) قــول دادن که چشم برزخیــمون باز مـیـشـه و اگـرم نـشـد استادمون قول داد طـبـق تـجـربـه خـودش بعد از چهل پنجاه روز به شدت مسـتجاب الدعوه میشیم. من این کار رو تست کردم و واقعا بعد یه مـدت کـوتـاه بـه شـدت مـسـتـجاب الـدعوه شده بودم. هر دعـایی میـکـردم احـسـاس مــیـکـردم خــیـلـی ســریـع اجــابـت مــیـشـه. داستان های زیادی دارم که نـقل کنــم اما چون ممکنه حمل بر ریاء و... بشه ترجیح میدم بجاش قضایای یکی ازرفقام که اون هم این قضیه روتست کردو نـتیجه گرفت رو تعریف کنم. ادامه دارد ... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ششصدوچهل وششمین جلسه هفتگی مکتب ذاکران فاطمی اراک یکشنبه ۱۵مهرماه۱۴۰۳ مسجدامام هادی علیه السلام ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠‌ مکتب ذاکران فاطمی اراک 🆔 @maktabzakeran