eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه‌ی یاشاییش(زندگی) داستان جذاب و پر پیچ و خم یک مهربانو 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#یاشاییش 166 رفتم تو آشپزخونه تا شام بخورم و برم سرکارام که در مزون رو زدند نگاهی به ساعت انداختم ی
167 پشت سرش یه مرد دیگه که بعدا فهمیدم مهمونشون بوده اومد از پله ها بالا گفتم:کدوم گوری بودی!؟ مواظب باش فرار نکنه و از پله ها رفتم بالا پروانه کنار در نیمه باز مزون در حالیکه از ساعد و بازوی دست چپش خون میرفت با موهای پریشون و لباس تو خونه به در تکیه داد بود و ناله میکرد نگاهی به اطراف کردم جعبه ی دستمال رو برداشتم و چندتا شو کشیدمو گذاشتم رو بریدگی ساعدش چون خودش بریدگی بازوش رو گرفته بود نگاهی به صورت رنگ پریده اش که از گریه خیس بود کردمو گفتم:چه بلایی سرت اومده اشکاش همینجور میومد انگار یکی از عزیزانم به اون حال و روز افتاده بود خونریزیش جوری بود که دستمال کاغذی ها تو چند لحظه پر خون شد گفتم:باید برسونمت درمونگاه اما اونجوری نمیشد گفتم:باید زخمتو ببندم تا خون نریزه اشاره کرد به اتاق و بی حال گفت:از تو سبد پارچه بیار،،، پاشدم و رفتم تو اتاق و سبد تیکه پارچه ها رو آوردم همون موقع مادر نگهبان و یه زن دیگه هم رسیدند عصبانی بودم معلوم بود حواسشون رفته پی مهمون بازی؛ با لحن بدی گفتم:به پسرت بگو فقط دعا کنه بلایی سر این دختر نیاد زخماشو بستم اونا هم کمک کردند تا مانتشو بندازه رو شونه ا ش و شالشو سر کنه رفتم تو راه پله ها اون مرد رو بسته بودند به نرده ها زنگ زدم به صد و ده و آدرس دادم تا بیان رفتم کمک کنم تا پروانه رو ببرم بیمارستان دستشو تکیه داد و به زحمت از جا بلند شد اما تعادل نداشت وقت اجازه گرفتن نبود رفتم جلو و دست انداختم دور کمرش و کمک کردم تا بتونه راه بره با این حال توان ایستادن هم نداشت داد زدم نگهبان بیا در ماشین رو باز کن اونقد دستپاچه بودم که بفکرم نرسید زنگ بزنم اورژانس گرفتمش تو بغلم یه لحظه نگام به صورتش افتاد چشماش بسته بود، بردمش پایین نگهبان در ماشین رو باز کرد گذاتمش تو ماشین و داشتم سوار میشدم که صد و ده هم رسیدند، خیلی کوتاه گفتم چی شده،،، یکیشون گفت:نگفتید ضرب و حرج بوده !!با اورژانس تماس گرفتید؟؟ گفتم:نه خودم میبرمش یکی از بیمارستانهای نزدیک شماره تلفنمو دادمو قرار شد برای صورت جلسه بیان و با عجله راه افتادم ، از تو آئینه نگاهی به صندلی عقب کردم چشماش بسته بود و نامفهوم ناله میکرد، رسوندمش بیمارستان،،، پروانه رو بردند تا دکتر معاینه اش کنه نگران یه گوشه ایستاده بودم تو وجودم آشوب بود پرستار اومد و گفت:برید برای پذیرش اورژانس از بیمارستان هم خارج نشید ؛ زیر لب گفتم:پذیرش!! اما منکه غیر از اسمش چیز دیگه ای نمیدونستم،،، پذیرش وقتی اسم و فامیلشو پرسید بی اختیار گفتم:اسم پروانه رو با فامیل خودم دادم.... 🌼🌼🌼🌼
**🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ سلام یاس خانم عزیز . برای خواهر مشهدی که گقتن دخترشون بعد مصرف دارو کهیر میزنه ایشون باید کبدش پاکسازی بشه چون کهیر از غلظت خون و حرارت کبد به وجود میاد . دمنوش عناب آب انار یا رب انار سکنجبین بخوره از غذاهای گرم و خشک و ادویه های گرم پرهیز کنه . تو گوگل بزنه نمایندگی آیت اله تبریزیان تو مشهد پیدا کنه حتما ببره پیش ایشون تا اصلاح مزاج بشه اگر افسردگی داره ان شاءالله خوب میشه . سلام ما راهم به امام رضا جانم برسونه التماس دعا یاعلی 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 راه شکرگزاری ♻️ نعمت به تعداد همه بیماریهایی که نداریم... شکر نعمت عافیت به تعداد همه بلاهایی که سرمون نیومده... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ سلام عزیزم، خدا قوت من یه سوال داشتم لطفا توی کانال بذارید کسی تجربه داره راهنماییم کنه،،، همسر من چند ساله که دوتا انگشت پاش گوشت و ناخن میشد ، جوری که ناخن تا نصفه توی گوشت فرو میرفت الان یک هفته ست که جراحی کرده و ناخنها رو کشیده و هر انگشت ۵ تا بخیه خورده الان خیلی درد داره، پاهاش ورم کرده، کبود شده،،، خواستم بپرسم کسی تجربه داره؟ این ورم و کبودی طبیعی هست یا خدایی نکرده مشکلی پیش اومده؟ از همتون سپاسگزارم زنده باشید و پایدار 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ 🌸اعتدال در این امور🌸 1⃣ خوردن ✴️ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ﻭ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﻭ ﺑﻴﺎﺷﺎﻣﻴﺪ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻧﻜﻨﻴﺪ.(اعراف٣١) 2⃣انفاق ✴️ وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺪّ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﻣﻰ ﮔﺬﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺗﻨﮓ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ، ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺣﺪّ ﺍﻋﺘﺪﺍﻝ ﺍﺳﺖ .(فرقان٦٧) 3⃣صدا ✴️ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﻣﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ [ ﺻﺪﺍ ]ﺭﺍﻫﻲ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺑﺠﻮﻱ .(اسراء١١٠) 4⃣ اعتدال در تشریع ✴️ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا قِیَّمَا ﻫﻤﻪ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻫﺎ ﻭﻳﮋﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﻫﻴﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﻭ ﻛﮋﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺩو کتابی است استوار و معتدل.(کهف١و۲) 5⃣اعتدال در خلقت ✴️ الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﻣﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﻧﻴﻜﻮ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﻣﺘﻌﺎﺩﻝ ﻭ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ (انفطار٧) 6⃣ اعتدال در رفتار ✴️ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﺵ ، ﻭ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻳﺖ ﺑﻜﺎﻩ.(لقمان١٩) (اعتدال در راه رفتن، سخن گفتن و...) 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ ✅سلام خوبی یاس خانم عزیزخانمی که معقدشون به خاطر داروموبرزده بیرون بایدکمی عسل خالص تزریق کنند گوشت اضافه را اب میکنه به امید شفای اجل برای همه ی مریض ها 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 یک خاطره قدیمی ارسالی اعضا 🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#خاطره_قدیمی #قسمت_هجدهم سیمین با سینی چای اومد و پیشم نشست و گفت:حسین جان!!میخواهی لباس راحتی بدم ب
. پدر سیمین سوار ماشینش شد و رفت و سیمین نفس راحتی کشید و در حیاط رو بست و اومد داخل اتاق و بالافاصله گفت: حسین اقا!!باید یه فکر دیگه ایی بکنیم اینجوری نمیشه….امروز شانس اوردم و بابا نیومد داخل ….چه تضمینی هست که دفعه ی بعد نیاد داخل؟؟؟؟تا کی پشتمون بلرزه؟؟؟اصلا شاید یه روز صبح با مامان اینا اومد….بعد تورو ببینند نمیگند این اقا کیه؟؟؟؟ گفتم:حق با توعه……همین روزا یه فکر اساسی میکنم خانم!!!تو نگران نباش….. سیمین سرشو انداخت پایین و پکر نشست…..رفتم کنارش و گفتم:نگران نباش….اگه پاش بیفته به عالم و ادم اعلام میکنم که تو زن شرعی و قانونیه منی……………. سیمین با این حرفهام یه کم اروم شد….. اون روز موقع خداحافظی به سیمین گفتم:فعلا ۲-۳روز نمیام پیشت تا هم تو خیالت راحت باشه و هم یه فکر اساسی کنم………… اینجوری شد که ۲-۳روز نرفتم و خوب فکر کردم و در نهایت تصمیم گرفتم یه خونه اجاره کنم و دیدار منو سیمین توی اون خونه باشه تا مشکل رفت و امد نداشته باشیم…….. روز چهارم برای سیمین یه کادو خریدم و رفتم اونجا تا از تصمیمم مطلعش کنم….. سیمین مثل همیشه با روی خوش و لبخند در رو باز کرد و ازم استقبال کرد،….تا وارد اتاق شدم پیشنهادمو بهش گفتم…… سیمین گفت:صبر کن چایی بیارم بعد درموردش حرف بزنیم…… وقتی سینی چای رو گذاشت زمین دیدم گوشه ی سینی یه کاغذ هست……با تعجب کاغذ رو برداشتم و‌دیدم آزمایش بارداریه و جوابش هم مثبته……………. درست یکماه و ده روز بعداز ازدواجمون سیمین باردار شده بود…..از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم……زبونم بند اومده بود…. گفتم:وای سیمین!!!!یعنی من پدر میشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سیمین با لبخند گفت:یه فرشته ی کوچولو که بهت بابا میگه….. از خوشحالی میخواستم فریاد بکشم…..دیگه مشخص شد که من مشکلی ندارم …… با خوشحالی به سیمین گفتم:حاضر شو باید بریم جایی….. سیمین گفت:وای حسین!!!یه وقت کسی مارو میبینه….. مغرورانه گفتم:ببینه….ما زن و شوهریم ،،،تازه چند وقت دیگه بچه بدنیا بیاد اصلا نمیشه پنهانکاری کرد…..تا من ماشین رو استارت میزنم بیا بیرون………. سیمین رو بردم طلافروشی و چند تا از گرونترین سرویسها رو گذاشتم جلوی سیمین و گفتم:یکیشو انتخاب کن…… اما سیمین بقدری متین و سنگین بود که سرشو انداخت پایین و انتخاب رو بعهده ی من گذاشت و من هم سنگین ترین رو انتخاب کردم و براش خریدم و همونجا تقدیمش کردم…… بعد رفتم گلفروشی و شیرینی فروشی …..اونارو خریدم و بسمت خونه ی بابا اینا حرکت کردم……….. سیمین گفت:چیکار میکنی؟؟؟ گفتم:کاریت نباش و بیا…. رسیدیم و زنگ زدم…..صدای بابا اومد که گفت:کیه؟؟؟؟ گفتم:باز کن بابا….حسینم….. بابا که فکر میکرد منو معصومه پشت دریم با لبخند در رو باز کرد اما با دیدن یه خانم دیگه کنارم لبخند روی لباش خشکید و گفت:بیا تو بابا جان!!!!مهمون داری؟؟؟؟ گفتم:بریم داخل پیش مامان همه چی رو تعریف میکنم…… تا رسیدیم کنار حوض مامان هم اومد و اول گفت:پس معصومه کو؟؟؟؟ گفتم:سلام مامان….میگم….بشینید تا تعریف کنم….. مامان با سیمین سلام و احوالپرسی کرد و به من گفت:صبر کن برای مهمونت چایی بیارم بعد…………. خلاصه مشغول خوردن چایی شدیم و شروع کردم به حرف زدن….. 💚💚
05 - 05.mp3
455.8K
*🍃🍃🍃🌼🍃 خواهریا شبها قبل از خواب خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ 🍃🍃🍃🌼🍃