eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 یک خاطره قدیمی ارسالی اعضا 🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#خاطره_قدیمی #قسمت_هجدهم سیمین با سینی چای اومد و پیشم نشست و گفت:حسین جان!!میخواهی لباس راحتی بدم ب
. پدر سیمین سوار ماشینش شد و رفت و سیمین نفس راحتی کشید و در حیاط رو بست و اومد داخل اتاق و بالافاصله گفت: حسین اقا!!باید یه فکر دیگه ایی بکنیم اینجوری نمیشه….امروز شانس اوردم و بابا نیومد داخل ….چه تضمینی هست که دفعه ی بعد نیاد داخل؟؟؟؟تا کی پشتمون بلرزه؟؟؟اصلا شاید یه روز صبح با مامان اینا اومد….بعد تورو ببینند نمیگند این اقا کیه؟؟؟؟ گفتم:حق با توعه……همین روزا یه فکر اساسی میکنم خانم!!!تو نگران نباش….. سیمین سرشو انداخت پایین و پکر نشست…..رفتم کنارش و گفتم:نگران نباش….اگه پاش بیفته به عالم و ادم اعلام میکنم که تو زن شرعی و قانونیه منی……………. سیمین با این حرفهام یه کم اروم شد….. اون روز موقع خداحافظی به سیمین گفتم:فعلا ۲-۳روز نمیام پیشت تا هم تو خیالت راحت باشه و هم یه فکر اساسی کنم………… اینجوری شد که ۲-۳روز نرفتم و خوب فکر کردم و در نهایت تصمیم گرفتم یه خونه اجاره کنم و دیدار منو سیمین توی اون خونه باشه تا مشکل رفت و امد نداشته باشیم…….. روز چهارم برای سیمین یه کادو خریدم و رفتم اونجا تا از تصمیمم مطلعش کنم….. سیمین مثل همیشه با روی خوش و لبخند در رو باز کرد و ازم استقبال کرد،….تا وارد اتاق شدم پیشنهادمو بهش گفتم…… سیمین گفت:صبر کن چایی بیارم بعد درموردش حرف بزنیم…… وقتی سینی چای رو گذاشت زمین دیدم گوشه ی سینی یه کاغذ هست……با تعجب کاغذ رو برداشتم و‌دیدم آزمایش بارداریه و جوابش هم مثبته……………. درست یکماه و ده روز بعداز ازدواجمون سیمین باردار شده بود…..از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم……زبونم بند اومده بود…. گفتم:وای سیمین!!!!یعنی من پدر میشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سیمین با لبخند گفت:یه فرشته ی کوچولو که بهت بابا میگه….. از خوشحالی میخواستم فریاد بکشم…..دیگه مشخص شد که من مشکلی ندارم …… با خوشحالی به سیمین گفتم:حاضر شو باید بریم جایی….. سیمین گفت:وای حسین!!!یه وقت کسی مارو میبینه….. مغرورانه گفتم:ببینه….ما زن و شوهریم ،،،تازه چند وقت دیگه بچه بدنیا بیاد اصلا نمیشه پنهانکاری کرد…..تا من ماشین رو استارت میزنم بیا بیرون………. سیمین رو بردم طلافروشی و چند تا از گرونترین سرویسها رو گذاشتم جلوی سیمین و گفتم:یکیشو انتخاب کن…… اما سیمین بقدری متین و سنگین بود که سرشو انداخت پایین و انتخاب رو بعهده ی من گذاشت و من هم سنگین ترین رو انتخاب کردم و براش خریدم و همونجا تقدیمش کردم…… بعد رفتم گلفروشی و شیرینی فروشی …..اونارو خریدم و بسمت خونه ی بابا اینا حرکت کردم……….. سیمین گفت:چیکار میکنی؟؟؟ گفتم:کاریت نباش و بیا…. رسیدیم و زنگ زدم…..صدای بابا اومد که گفت:کیه؟؟؟؟ گفتم:باز کن بابا….حسینم….. بابا که فکر میکرد منو معصومه پشت دریم با لبخند در رو باز کرد اما با دیدن یه خانم دیگه کنارم لبخند روی لباش خشکید و گفت:بیا تو بابا جان!!!!مهمون داری؟؟؟؟ گفتم:بریم داخل پیش مامان همه چی رو تعریف میکنم…… تا رسیدیم کنار حوض مامان هم اومد و اول گفت:پس معصومه کو؟؟؟؟ گفتم:سلام مامان….میگم….بشینید تا تعریف کنم….. مامان با سیمین سلام و احوالپرسی کرد و به من گفت:صبر کن برای مهمونت چایی بیارم بعد…………. خلاصه مشغول خوردن چایی شدیم و شروع کردم به حرف زدن….. 💚💚
05 - 05.mp3
455.8K
*🍃🍃🍃🌼🍃 خواهریا شبها قبل از خواب خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ 🍃🍃🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ تقویم نجومی 🗓 چهارشنبه 🔸 ۱۷ بهمن/ دلو ۱۴۰۳ 🔸 ۶ شعبان ۱۴۴۶ 🔸 ۵ فوریه ۲۰۲۵ 🌓 امروز قمر در « برج ثور» است. 💠 مناسب برای امور زیر است: امـور مربوط به حـرز دیـدار بـا دوســتـان مقـدمـات ازدواج رفتن به تفریح امور مشارکتی امـور تـجـاری ارسـال کالا خرید طلا درخـتـکاری خـریـد مـلـک شـکـار و صـیـد نقل و انتقالات اقـدامات قضـایی دیـدارهای سیاسی خرید وسیله سواری ⛔️ ممنوعات نوره مالیدن 👶 زایمان نوزاد مبارک و خوش‌قدم باشد. 🚘 مسافرت همراه صدقه باشد. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب چهارشنبه) خوب نیست و گروهی به دست این فرزند هلاک می‌شوند. 💞 مباشرت برای سلامتی مفید است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت خوب نیست. 🩸 حجامت، خون‌دادن و فصد موجب رعشه در اعضا می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن خوب نیست، موجب بدخلقی می‌گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است. کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان‌شاءالله 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۶ سوره مبارکه انعام است. ﴿﷽ ألَمْ یَروا کَمْ أهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِم﴾ خواب بیننده اندک آزردگی ببیند، صدقه بدهد تا رفع شود. ان شاءالله مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز چهارشنبه «یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین می‌گردد. ☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به: 💞 امام‌کاظم‌ علیه‌السلام 💞 امام‌رضا علیه‌السلام 💞 امام‌جواد علیه‌السلام 💞 امام‌هادی علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودت میدونی که.. هیچی همیشگی نیس🤍🫰🏻 شب بخیر 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#رسوایی آقا بهروز عمران را مخاطب قرار داد . -خب پسرم حرفاتو میزنی؟ چون دیگه من نمیخوام این دختر
الان نباید گذشته رو تکرار کنیم، باید هر چی خرابی بکنیم بندازیم دور و از نو بسازیم . یه طرف این ماجرا بهاره که بیشتر از همه اذیت شده و طرف دیگش برادر زاده ی منه که با همه ی کله خرابی هاش میخواد این زندگی رو حفظ کنه . چقدر خوب که سامان و مهسا بیرون رفته بود و شاهد این ماجرا نبودند . با تمام احترامی که برای این جمع قائل بودم، از جا بلند شدم و این برخاستنم توجه همه را جلب کرد . -می بخشید ولی من واقعا دیگه تحمل این حرف ها رو ندارم، شماها نه باهاش زندگی کردید و نه تو روزای سخت پیش من بودید که حالا دارید ازش تعریف و تمجید می کنید، من روی دیگه ش رو خیلی خوب دیدم و می دونم چجوریه اما خب من دیگه نمی تونم این حرف های تکراری رو تحمل کنم. عمران نه زورگوییاش و نه تعصبات الکیش رو کنار نمی ذاره. اون با شک و بددلی می خواد منو تو خونه حبس کنه و اجازه نده برای هیچ کدوم از کارام تصمیم بگیرم منم نمی خوام اینجوری زندگی کنم، شاید به خاطر گذشته بهش حق بدم و بگم بخاطر برادرام و پدرم خواست تاوان دل سوختش رو از من بی گناه بگیره اما اون الان یه فیلم دستشه که می تونه پخشش کنه و به همه ثابت کنه بابا محمودم قاتل بود منتها قاتلی که از عذاب وجدان تا صبح دووم نیاورد. ادامه ی این زندگی دیگه زیادی از حده اون خیلی راحت می تونه انتقامش رو بگیره ولی اصرارش برای برگردوندن خودم رو نمی دونم ! چرخیدم تا از جمع خارج شوم اما علی مخاطب قرارم داد . -تند میری بهار خانم، لجبازی می کنید و نمی دونید عاقبت این حرفا و کارا چقدر به ضررمونه ، من طرف برادرم رو نمی گیرم تا به امروزم سعی کردم حق رو به حق دارش بدم این عمرانی که همه ازش بد میگید تمام تلاشش رو کرده و داره می کنه حالا با هر روشی که هست. همین چند روز پیش جلوی در خونه ی حاج احمد داد و بیداد گذاشته بود و داشت گذشته ای رو بر ملا می کرد که خودش نقش آدم بده رو داشت اما گفت تا شاید بتونه یکم از اون عذاب درونش رو آروم کنه، آدما عوض میشن و برادر کله شق من هم با درک این که گند زده به زندگیش عاقل شده این سخت نیست . حرف از انتقام زدید خواستم بگم من، عمران و عماد هممون در پی انتقام پدرمون بودیم اما هر کدوم به نحوی گذشتیم . من به خاطر آرامش خودم، عماد برای این که عمران برادرش بمونه و عمران برای حفظ زندگیش و داشتن دوباره ی شما . روزهای بد و اتفاقات بدی رو گذروندیم اما بهتره تمومش کنیم، خودتون را آزار ندید لطفا . در طول مدتی که او صحبت می کرد نیم رخ ایستاده بودم و گوش می دادم. راستش خودم نیز خسته بودم اما راه چاره را گم کرده بودم . با حرف خان جون تکانی خوردم . ادامه دارد.... 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام علی آل یاسین😔 سلام مولای غریبمان 😔 التماس دعا از همه خواهران و برادرانم🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا