eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 📕🍃در اصفهان مردی عصایی به زنش زد و زن به خاطر خوردن آن عصا درگذشت که قصدکشتن در آن بود، چون مرد از قبیله زن ترسید پیش کسی رفت و با او مشورت کرد 📘🍃وی گفت:علاجش در این است که جوان خوشگل و زیبارویی را به منزل ببری و به قتل رسانی و پیش همسرت بیندازی و بگویی که زوجه ام با این جوان زنا میکرد و من دیدم ،لذا هردو را به قتل رسانیدم، پس مرد ساده لوح کلام آن مرد را تصدیق نمود و رفت درخانه اش نشست دید جوان زیبایی از راه میگذرد او را طلبید با زور به خانه اش برد طعامش داد و ناغافل او را به قتل رسانید و پیش همسرش خوابانید، 📗🍃 قبیله زن چون این ماجرا شنیدند گفتند کارخوبی کردی که آنها را در این حال به قتل رساندی ... آن مردی که مورد مشورت بود رفت درب منزل مرد ساده لوح گفت: نصیحت مرا گوش کردی گفت: آری گفت:جوان را بیاور ببینم چگونه است؟ تاسر جوان را دید به سرش کوبید وای این جوان که فرزند من است 📕🍃 آنچه بر ما میرسد آن هم ز ماست. (مولوی). ❣از مکافـات عمل غافـل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
💞💞💞💞💞❤️💞💞 جدایی مهناز و محمد.... 💞💞❤️💞
ولی با اين همه اين مهمون كذايی اين قدر برايت مهم بود كه مثل بچه ها پشتتو به من بكنی ، نه؟ اگر قرار باشه يك مهمونی برای تو، حتی از خود منم مهم تر باشه ،حتما زندگی خوبی بعد ها خواهيم داشت مگه نه؟ .پريدم وسط حرفش: من فقط خواستم شوخی كنم اگه واقعا هم شوخی كردی ، نه شوخی بجايی بود نه درست. اين كه من عين همون كار رو باهات كردم هم، به خاطر .همين بود كه زشتی كارت رو بفهمی و از همه اين گذشته دوست دارم يك چيز برای هميشه يادت باشه در حالی كه موهايم را از روی پيشانی ام كنار می زد، با لحنی ملایم اما محكم گفت: با همه اين كه خودت می دونی چقدر دوستت دارم و با اين كه می دونی اشك هات رو نمی تونم ببينم، ولی چيزهايی هست كه برای من قابل تحمل نيست،بخصوص از سمت تو ، حتی اگه به قول تو به قيمت قهر بين ما تموم بشه، منظورمو می فهمی؟ پس از اشك هايت .هيچ وقت به عنوان سلاح استفاده نكن و از قهر برای به كرسی نشوندن حرفت دوباره بهم برخورد. حس كردم منظورش اين است كه من به دروغ گريه می كنم. رنجيدم و خودم را از آغوشش بيرون .كشيدم و گفتم: گريه كردن من دست خودم نيست، وقتی نمی تونم حرفامو بزنم بی اختيار گريه می كنم مهربانانه خنديد: ولی دوست ندارم اين جوری باشه، تو تصور كن با بچه مون بخوای حرف بزنی ، مادری كه به جای !جواب منطقی گريه تحويل بچه اش بده ، خنده دار نيست؟ راست می گفت ، خودم هم از تصور خودم در آن قيافه خنده ام می گرفت ولی جلوی خود را گرفتم و با لجبازی گفتم: به .خاطر اينم كه شده ديگه جلوی تو گريه نمی كنم .نه نشد، جلوی من ، نه ، جلوی هيچكس .نخير ، فقط جلوی تو ، كه ديگه فكر نكنی می خوام سرت كلاه بگذارم با لبخند گفت: من همچين حرفی نزدم . در ضمن منظورم اين نبود كه تو اصلا گريه نكنی . اون طوری تازه بدتر می شه كه . اون وقت همه فكر می كنن ، زن محمد يك دختر بچه لوسه ، مگه نه؟ رويم را برگرداندم و گفتم: خيلی بد جنسی چرا هميشه بايد حق با تو باشه؟ ادامه دارد... 🍃🍃🍂🍃
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین روضه شهید عادل رضایی😭 او مداح گلزار شهدای کرمان بود که ساعاتی بعد از مداحی به شهادت رسید شادی روح همه ی شهدا امام شهدا ومخصوصا شهدای حادثه ی تروریستی وهمه اموات از مومنین ومومنات صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم خدایا آخر عاقبت همه ی ما را ختم به شهادت قرار بده ‎‌‌‌‌‌‌‌🍭 ‌ ‎‌‌‌‌‌‌
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 روایت وفا.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
سعید هیچ وقت نتونسته بود به روژان علاقه مند بشه و همیشه اون رو یه دختر بچه لوس و بلند پرواز می دید ا
با انگشت به لباس سبز حریر دکلته اشاره کرد و گفت: -اگه خودتون هم خوشتون بیاد فکر کنم همین خوب باشه سعید هم گفت -اره خیلی قشنگه چمدون وفا و ساک رو زمین گذاشت و گفت: -پس شما چند لحظه پیش وسایل ها بمونین تا من اون لباس رو بخرم و برگردم -باشه من هستم شما بفرمایید وفا اون قدر حوصله اش سر رفته و خسته شده بود که دیگه نمی تونست قدم از قدم برداره . کنار نرده های فلزی ایستاد و به ان تکیه داد و گفت -وای من خسته شدم دیگه نمیتونم راه برم . من این جا می مونم . شما برین . اگه چیز دیگه ای می خواین بگیرین و زود برگردین سعید هم مثل او خسته شده بود گفت -اتفاقا منم خیلی خسته شدم . انتهای همین مسیر یه رستوران شیک داره که غذاها ش عالیه . ساعت یک و نیمه بهتره بریم ناهار بخوریم به سختی اون چند قدم رو طی کرد و با راهنمایی سعید شت میزی نشست . جای دنج و خلوتی بود . کولر های مجهز و شیک هوای اون جا رو خیلی خنک کرده بود وفا دست هایش را تکیه گاه صورتش کرد . چرا هیچ وقت نمی تونست احساس شادی بکنه ؟ یاد گذشته اش افتاد . پدر و مادرش . زندگی خودش . دوباره با یادآوری غم و غصه هاش چشم های زیبا و افسون گرش بارونی شد بود و دلش می خواست که اشک بریزه . نفس عمیقی کشید تا بتونه جلوی ریزش اشک هاش رو بگیره سعید سفارش غذا رو داد بعد برگشت . پیش وفا انگار متوجه حال نامساعد او شده بود با تعجب گفت -خوبین ؟ -بله فقط جایی هست که بشه دست هام رو بشورم می خواست بشینه که با حرف وفا دوباره از روی صندلی بلند شد و گفت -بله . بلند شین همراه من بیاین -شما نمی خواد تو زحمت بیفتین . اگه راه را نشون بدین من خودم می رم سعید از اون همه حساسیتی که نسبت به اونشون می داد زیاد راضی نبود و خیلی هم تعجب می کرد گفت -نه زحمتی نیست با من بیاین برای این که جلوی اصرار او رو برای تنها رفتنش بگیره . جلوتر از اون به راه افتاد . کنار دستشویی ایستاد و گفت : -من همین جا هستم تا شما برگردین وفا وارد شد بعد از این دستش رو شست شال سفیدش رو روی سرش مرتب کرد و خارج شد . سعید به دیوار تکیه داده بود صدا زد و گفت : -ببخشید منتظر موندین سعید لبخند زیبایی زد و گفت ادامه دارد.... 🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام و منم یه ایده داشتم واسه پیدا شدن اشیا که ردخور نداره.🤩ذکریاسریع المسائل.وقتی این ذکروپشت سرهم تکرار کنید یا جلو چشمتون ظاهر میشه به چشمتون میخوره یا یادتون میفته کجاس یاکجاگذاشتین.💐 🍃 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دختری در روستای غم ها...۶ 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
عنوان داستان #دختری_در_روستای_غم_ها_5 🪶 قسمت پنجم دیگه کلا دلم از #مادرم سرد شده بود اصلا نمیگفتم
عنوان داستان 🪶قسمت ششم شوهرم برام یه گوشی گرفت تازه واتس اپ و تلگرام اومده بود تو یکی از گروه های مذهبی واتس اپ عضو شدم مطالب مذهبی برام بودن 😍 از خدا و دین و پیامبر..درسته نماز میخوندم ولی دینی ام کاملا صفر بود خوندم که دست دادن به نامحرم چقدر گناهه😭 😍 خیلی چیز ها یاد گرفتم ...اما باز هم حرف زدن های ما باهم ادامه داشت رفته بودیم منو شوهرم روستا یکمی اخلاقش بهتر شده بودولی دیگه خونه عمه ام به هیچ عنوان منو نمیبرد ... دیگه نمیزد زیاد هم گیر نمی‌داد تو روستا اونا یه مسجد بود که خواهرش روزهای جمعه می‌رفت مسجد جارو میکرد کلیدها مسجد بود بمن گفت اگه میری بیا بریم منم باهاش رفتم و مسجد جارو کردیم و اومدیم خونه و جمعه هفته بعدی شد بازم باهاش رفتم اصلا جارو کردن مسجد یه خوبی داشت مسجد که رفتم پسرعمه ام برام زنگ زد دیگه نمیشد جلو خواهر شوهرم بحرفم براش پیام دادم بعدش یهو به خودم اومدم تو مسجد چرا اینکارا میکنی😭باخودم میگفتم از خدا بترس درسته داری اما دیگه فایدش چیه میخواست منو هدایت کنه تا اینقد باهاش حرف نزنم و سر قرار باهاش نرم درسته فقط اما اگه کسی مارو باهم میدید چی فکر میکرد و می‌رفت😨 الحمدلله که هیچ وقت اون بزرگ انجام ندادیم و الله را اما تو این مدت خواست الله یا بگم الله بمن بود که هیچ کس مارو باهم ندید و از حرف زدنمون هم کسی خبر دار نشد. الحمدلله من تو بودم که انگار قلبم لرزید🥺 با خودم گفتم چرا من دارم با خودم و اون این کارا رو میکنم آخرش این کار عاقبت نداره جز آبرو ریزی😞 اونروز تو مسجد که بودم با خودم گفتم بیا کن بس کن تا کی میخایی گناه کنی اگه بمیری جواب رو چی میدی واقعا منو دوست داشت که نظرش از من برنگشت الله هرکه را که بخواد می‌کنه برا پسرعمه ام پیام دادم بهش گفتم هرچی بین ما بود تموم شده دیگه این کارا هم فایده نداره هرچند از وقتی کرده بود رابطه ام باهاش کم کرده بودم نمیخاستم سر بار زندگی کسی دیگه باشم و تو زندگی یکی دیگه!! ولی گاهی خبرشو می‌گرفتم ... اونم گفت فقط میخاد من خوشبخت باشم اونروزرفتم نماز خوندم تو مسجد و از ته دلم دعا کردم که الله من و اون ببخشه دقیقا روز بود روزی که باید برای می‌فرستادم😓 و اما من جز کار دیگه ای نمی‌کردم کلا از قرآن و نماز دور شده بودم ...دیگه سعی کردم به شوهرم عادت کنم و دوستش داشته باشم هرچند من رو حرفش چیزی نمیگفتم ولی خواستم بهتر بشم ...ولی هنوزم های ول کنم نبود دوری از اون بازم میداد سخت بود ک ازش دل بکنم ولی هرجور بود یه چند ماهی گذشت و من هیچ خبری ازش نداشتم دیگه سعی میکردم فراموشش کنم ...اون وقت بود ک فهمیدم واقعا یه چیزی تو زندگی کم دارم اگه داشته باشم حداقل با اون سرگرم میشم اما دیگه شده بودم 😰همه بهم میگفتن چرا بچه نداری ها شروع شد از گرفته تا غریبه به خودم اومدم گفتم من ک از خدا خاستم بهم بچه نده چقدر بودم باید میرفتم توبه میکردم اما توفیق توبه نصیبم نشد... بعد از ۵سالی ک از ازدواج من گذشته بود و من هم بچه دار نمی‌شدم تنها پسر خانواده شوهر من بود یعنی تک پسر بود منم که بدتر ازون اصلا نه دکتر میرفتم نه هیچی ولی دلم میخواست بچه داشته باشم دیگه قرار شد شوهرم منو ببره دکتر ...قرار بود که بریم که یه مشکلی برا خانوادش پیش اومد مجبور بودیم بریم روستا و رفتیم روستای پدری اش ..شوهرم با اون زنه هنوز داشت ولی خب دیگه جوری رفتار میکرد که باهاش قطع رابطه کرده ن جلو من حرف میزد ن هیچی ...یه چند روزی اونجا که بودیم یه چند نفری بهش گفته بودن که چرا زنت بچه و ازین حرفا و از طرف من بهش دروغ گفته بودن و تهمت زده بودن بهش که من این حرف ها را پشت سر شوهرم گفتم ولی منم از دنیا بی خبر اصلا حرفی نزده بودم دیدم اخلاقش کلا عوض شد وقتی بود همش سرش تو گوشیش بود و معلوم بود ک با یکی چت می‌کنه و نمیگرف بهش شک کردم کلا مشخص بود داره بامن لج می‌کنه درسته با اون زنه حرف میزد ولی همیشه بدور از من ولی این بار چرا اینجوری می‌کنه فهمیدم با یکی دوست شده روز بعدش دعوا کردم گفتم دردت چیه چرا اینجوری میکنی من چه کوتاهی در حقت کردم گفت هیچ کوتاهی نکردی فقط تو بچه نداری😓 منم زن بگیرم که برام بچه بیاره دوست داری بمون دوست ام نداری برو خونه پدرت و اما....😔 🪶..... 🍃🍃🍃🍂🍃
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 مرغ سوخاری با قارچ و پنیر🧀🍗 مواد لازم : سینه مرغ تخم مرغ پودر پانکو پنیر پیتزا جعفری قارچ شیر کره آرد 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام به شما عزیز دل و همه اعضای عزیز😍🌹❤️ حالا که روش غذا درست کردن رو دوستان گفتن منم بگم که برای کتلت سیب زمینی رو رنده ریز میزنم و ابشو کاملا میگیرم ولی...ولی..برا اینکه سیاه نشه از سرکه سفید یا آبلیمواستفاده میکنم به اندازه یه قاشق میزنم کف دستم و تمام سیب زمینی رنده شده رو آغشته به سرکه یا آبلیمو میکنم اینطوری اصلا سیاه نمیشه ..تردتر میشه و روغن کمتری به خودش میگیره و حتی وقتی مثلا میخوام برا شام درست کنم از ظهر مواد رو اماده میکنم میذارم تو یخچال فقط تخم مرغ و نمک رو میذارم وقتی که خواستم درست کنم گلپر و ترخون یا مرزه خشک هم میزنم جاتون خالی عالی میشه 😍🌹🌹🌹 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سپیده جون میگه همیشه گفتیم بگذریم... اما بیا این بار نگذریم بیا برای یکبار هم که شده نگذریم از... از حرف هایی که گاهی لا به لای بغض هایمان فرو می بریم! از نگاه هایی که شاید پشت آینه ی چشم هایمان خاکش می کنیم! از درد هایی که بیشتر اوقات بدون هیچ سروصدایی روی دیوار قلب هایمان ترک های دائمی به یادگار می گذارند و می روند! از دوست داشتن ها و نداشتن هایی که حالمان را عوض می کنند! و از خیلی از خیلی های این زندگی بیا نگذریم! اصلا بیا هرروز  صبح که بیدار می شویم بنشینیم رو به روی خستگی های همدیگر و خیلی راحت احساسمان را به هم تعارف کنیم! می دانی؟! تلخ و شیرین زندگی را از فنجان نگاه یکدیگر اگر سر بکشیم قطعا معجزه ی ادراک را با چشم های باز در گلدان های محبت لمس خواهیم کرد!!! پس بیا یک بار هم که شده نگذریم! 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاس جونم♥️یه گله از خانمای گل داشتم اگه صلاح دونستی بذار کانال دوست جونیای عزیزم😘لطفا لطفا اگه از آقایی یا کسی ضربه میخورید دعا نکنید که عین اون بلا یا ضربه سر خواهر، دختر یا زنش بیاد چون واقعا اونا هیچ گناهی نکردن که چوب ندونم کاری کس دیگه ای رو بخورن دوستتون دارم شلوار گل گلیای خوبم❤️ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88