12.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
**🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
متاسفانه اينقدر زياد شده اينجور مسائل سحر و طلسم و اينا
و بازهم متاسفانه اينقدر مردم ساده هستن ك
خيلي از زندگي ها از اين رو ب اون رو شد سر اين مسائل
در حالي ك ب نظرم كاراي كوچك مثل همين سفارش هاي
ايت الله بهجت خيلي كمك ميكنه
فقط از من ي نصيحت داشته باشيد ب عنوان خواهر كوچكتر
فكرُ ذهنُ مالتون رو درگير اين مسايل جادو و فال و اينا نكنيد
كما اينك همين فال ها بارها و بارها ديدم ك نتيجه عكس ك داده هيچ
سنگيني عجيبي هم روي زندگي ها أنداخته...
دوست داشتيد بفرستيد براي دوستانتون♥️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#گلاب ۱۰۹ خندیدم و به زری گفتم _ نمیدونم تو چه مشکلی با ترنج داری؟ شونه ای بالا انداخت و گفت +
#گلاب
۱۱۰
همون چادر قدیمی روی سرش کشیده بود انگار از شناخته شدن می ترسید چادرشو برداشت سلامی زیرلب کرد. بتول از اتاق رفت بیرون منم بلند شدم و روبروی افسون وایستادم
+ دیروز نتونستم بفرستم دنبالت
اومد جلو و با لبخند گفت
_ زیباتر شدین
خودم نگاهی به سرتا پامو انداختم همون لباس قبل تنم بود لبخندی زدم و گفتم
+ مرسی افسون امروز باهات خیلی کار دارم باید خیلی کمکم کنی
نگاهم کرد و لبخندی زد
_ اتفاقی افتاده؟
سری به نشونه ی مثبت تکون دادم
+ آره. می خوام هر چیزی که بلدی رو بهم یاد بدی امشب هر طور که شده باید الوند بکشم به اتاق خودم
_ بتول بهم گفت که دیشب اومده اتاقتون پس امشبم میاد حتماً لازم نیست شما کاری بکنین
+ از کجا میدونی که میاد ترنج الان توی حیاط بود به من گفت که امشب الوند میکشونه سمت خودش من نمی خوام این اتفاق بیفته می خوام به همه ثابت کنم که از این به بعد الوند مال منه افسون لطفاً هر چی که بلدی و بهم یاد بده هر چقدر پول بخوای بهت میدم من فقط الوندو میخوام
+ الوند دیشب با میل خودش اومده به اتاق گلاب امشب هم میاد نگران هیچ چیز نباش فقط مثل دیشب برخورد کن آروم خونسرد سری به نشونه منفی تکون دادم
+ دیشب اصلا این اتفاق نیفتاد
افسون متعجب نگاهم کرد و گفت
_میشه بگی دیشب چی شد
قضیه دیشب خیلی خلاصه براش تعریف کردم که لبخند زد ..
یک گوشه نشستم که افسونم اومد و رو به روم نشست سری تکون داد و گفت
+ببین گلاب هر مردی یه جوریه یعنی یک اخلاق به خصوص خودش رو داره از تعریف هایی که تو برای من کردی میتونیم به این به این فکر کنیم که الوند از اون دسته مردهایی که دوست داره زنش باهاش حرف بزنه و بهش بگه که بهش نیاز داره بعضی مردها اصلاً اینطور نیستن گلاب اما بعضی مردهای دیگه دوست دارن که بشنوند، اگه تو دیشب بهش این حرفا رو زدی الوند هم جوابتو یطوری داده و امشب هم همین کار رو تکرار کن
متعجب گفتم
_یعنی مثل دیشب باهاش دعوا کنم؟
افسون خندید و سری به نشونه منفی تکون داد
+ نه گلاب مواظب باش که زیاده روی نکنی هر چی نباشه اون خان منظورم این بود که امشب اگه برای شام اومد به اتاقت باهاش حرف بزن و بهش بگو که دوست داری امشب توی اتاقت بمونه
صورتم رفت تو هم و گفتم
+ اما آخه..
افسون پرید تو حرفم و گفت
_اما آخه نداره گلاب اگه میخوای که اون برای تو باشه به من اعتماد کن
زانوهامو کشیدم تو بغلمو به صورت افسون نگاه کردم
+تو اینا رو از کجا یاد گرفتی
_ مادربزرگم بهم یاد داد اون توی شهر رقا *ص بود
+ رقصم بلدی؟؟
افسون سری به نشونه مثبت تکون داد..
💚💚
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
دوستان خود را به کانال📚فقه واحکام شرعی امامخامنهای📚دعوت کنید.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
سلام
در رابطه با خانمی که گفتن شوهرش اخلاقش عالیه ولی تقریبا بیکار ومستاجر هستن وافسرده شده توفکر طلاقه یاخودشو ازبین ببره ولی میگه نمی خوام دشمن شاد بشم
اولا خواهر من این چه طرز فکریه مهمترین چیز تو زندگی اخلاق شوهرته که میگی عالیه حال فکرش رو بکن وضع مالی تون عالی بود ولی ازترس اخلاق شوهرت یه آب راحت از گلو خودتو بچه هات پائین نمی رفت اون وقت عاشق زندگیت بودی ؟
یه کم سطح آگاهیتوببر بالا روی اخلاق دینیت کارکن که بتونی در کمبود ها بچه هاتو درست قانع کنی درضمن درهمه ی دوران اختلاف طبقاتی بوده پس بدان تنها نیستی شوهر تو ابتدائی به پسرم قول داد بامعدل بالا قبول شدی دوچرخه برات میخرم اما نتونست به قولش عمل کنه الان میگه مامان امسال لیسانسمو گرفتم ولی دوچرخه هنوز نخریدید البته به شوخی
میخوام بگم ما والدین دلمون میخواد همه چیز برا بچه ها تهیه کنیم ولی باید بشه اگر نشد لااقل باید بلد باشیم چطور رفتار کنیم که بچه هامون عقده ائی نشن
درضمن خواهر یه یاعلی بگو یه هنری یاد بگیر کمک خرج همسرت باش وگرنه پخت و پز همه بلدن
ببخشید طولانی شد
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
پیشنهاد دانلود
🥺🥺که دلتنگی دلیلِ بازگشتن های صدبارهست♥️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌
🌸 آیه الکرسی 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃
🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃
🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا
أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️
⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
❤️❤️
ملکـــــــღــــه
#رسوایی تا از آن دعوا خلاص شود و متوجه نبودنم شود، بهزاد خودش را می رساند. گفته بود هر جور شده م
.#رسوایی
دو سه قدمی پشت سر او که گام هایش بزرگ بود، رفتم که ایستاد و با چرخیدنش بی
اختیار جیغ کشیدم .
بی آن که حرکاتم او را عصبی کند، بِر و بِر تماشایم کرد و از میان سبیل های نامرتبش
لب هایش را تکان داد.
-این اطراف زیاد امن نیست تند تر بیا .
ترسم چندین برابر شد .
با آن حال داغان پشت سرش می دویدم. سگ سیاه و ترسناکش جلوتر از ما بود و پوزه
اش را روی زمین می کشید .
بعد از ربع ساعتی با دیدن مسیری که ساعت ها به دنبالش گشته بودم، نفس حبس شده
ام را رها کردم .
کنار جاده ی خاکی ایستاد و چوب دستی اش را به زمین تکیه داد، عادتش بود گویا...
شی باریکی را از جیب اوُرش بیرون کشید و میان لب هایش گذاشت و در آن دمید. مثل
یک سوت...
با دست بزرگش به انتهای راه اشاره کرد.
-همین و یه راست برو نه چپ نه راست... فقط برو .
لبی تر کردم و آب دهانم را به سختی قورت دادم .
در این ظلمات که تنهایی نمی توانستم بروم، به جهنم که پی به ضعفم می برد. پِی همه
چیز را با فرار احمقانه ام به تنم مالیده بودم. لعنت به ترس و حسی که از آن نشات گرفته بود و مانند خوره مغزم را سابیده بود و نتیجه اش حال الانم بود .
-م...میشه شما هم با من...با من بیاید؟ من می ترسم !
بی حس سری تکان داد و به جای آن که از راه هموار برود دوباره میان درختان بازگشت .
ناچار به دنبالش رفتم. موش آب کشیده شده بود و گل و لای به کفش هایم چسبیده
بود
و راه رفتنم را سخت کرده بود. با توقفش، من نیز ایستادم .
خیلی نمانده بود به ورودی روستا برسیم که عمران سد راهمان شده بود.
مردی نیز کنارش ایستاده ب ود .
-ایشونن؟
مردی با ریش های بلند و لباس نگهبانی کنارش ایستاده بود .
او را دیده بودم، صبح که برای ورود به جنگل او مشخصاتمان را ثبت کرده بود، همان
ریش های بلند و رنگ شده اش توجه ام را جلب کرده بود .
با صدای نفس های عصبی مردی که بوی عطرش هم در آن لحظه آرامم کرده بود،
سرم
را به سختی بالا آوردم .
رگ شقیقه هایش بیرون زده بود و با سر و وضعی نامناسب با چشمانش مرا می درید .
گامی جلو رفتم .
-م...من گم شدم عمران لب هایش را زیر دندان فشرد و با کمی مکث زبان باز کرد .
امان از آن لحن صدایش که وجودم را می لرزاند.
-دنبالت می گشتم بهار... نگرانت بودم .
نگران من؟! وای بر من که گند زده بودم .
وجود آن دو مرد شجاعتم را بیشتر کرد . در برابر غریبه ها که کاری به کارم نداشت .
-می خواستم برم...
دستم را گرفت و خودش فاصله ی میانمان را پر کرد .
-برادرت اومده بود دنبالت...
نفس در سینه ام حبس شد .
وایی ضعیف از میان لب هایم خارج شد و نطقم کور شد .
اگر بهزاد را دیده بود پس یقینا از اتفاقات باخبر بود، در آن پیامک کوفتی که از طرف
دوستش بود، فقط از کارگاه و چک های برگشتی اش نوشته شده بود، نه آن چیزهایی
که
بهزاد تک و توک گفته بود تا مجاب به گریختنم کند .
ناخودآگاه سست شده بودم و اگر چفت انگشتانش دور بازویم نبود یقینا پخش زمین می
شدم .
-دستت درد نکنه دلی خان.
مرد نگهبان بود که آن پیرمرد ژولیده و ترسناک را دلی صدا کرد
به قلم پاک #حدیث
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#پیشنهاد_معنوی_اعضا
سلام یاسی جون خسته نباشی خداقوت اون خانمی که میگن شوهرش عصبیه وکل خانما که میگن شوهرامان عصبیه یاهمش دعوامیکنیم یه آیه ای هست خیلی زود طرف مقابل آروم میشه آیه ۸سوره یاسین حفظ کنین ۷ مرتبه بخونین فوت کنین صورتش جوری باشه فوت کنه طرف نفهمه به آنی آرام میشه هروقت ناراحتن یا عصبی شدن فورا آیه روبخونین فوت کنین صورتش خیلی باید ایمانت قوی باشه .وجعلنا من بین ایدیهم سداومن خلفهم سدا واخشیناهم فهم لایبصرون.💓💓
برای آقاامام زمان صلوات❤❤❤
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88