شعری بسیار زیبا و پر معنا برای خدای مهربان💚❤️👌👌
(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم
(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم😍
(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم
(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم🙏
(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم
(ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم😔
(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم
(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم😒
(خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه هاکردم
(د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم💜
(ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم
(ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم❌
(ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم
(س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم🌸
(ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم
(ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم😍🌺
(ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم
(ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کرد💚
(ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم
(ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم✨🌹
(غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم
(ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم🌸
(ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم
(ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم🌹
(م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم
(ن) نرانی از درگهت یا رب که الله راصدا کردم✨💗
(و) ولی را من تو می دانم تورا هم مقتدا کردم
(ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم✨🌸
(ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم💚❤️
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅سلام عزیزان اون خانمی که مادر شدن و خانواده همسرش میگفتن زشته منم پسرم تازه به دنیا اومده بود برادر همسرم اومد بچه رو دید جلو همه گفت چقدر زشته قیافش منم گفتم زشته گفت آره خیلی منم گفتم همه میگن به تو رفته خودم ی دل سیر خندیدم
✅سلام یاسی جون دررابطه با سخن اون دوستمون که میگفتن بچه اشون سبزه هست میخواستم بگم خوشگل خانم خودت روناراحت نکن منم وقتی زایمان کردم قوم شوهر هی غرمیزدن من وهمسرم سبزه هستیم اما پسرم سفید بود هی میگفتن شمادوتا که سبزه اید این بچه به کی رفته اونقدر رواعصاب راه رفتن که آخر به همسرم گفتم اگه از من خیالت راحت نیست بریم آزمایش DNA بدیم 😔
که همسرم گفت من ازچشمام بیشتربه تو اعتماد دارم وبه خانوادش گفته بودکه هرچی که هست بچه منه لطفا زنم رو ناراحت نکنین واین بود که قضیه تمام شد شماهم فقط انرژیتو صرف نوزادت کن یه گوش رو در کن اونیکی رو دروازه. ندیده دوستتون دارم💋
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅سلام یاسی جون میخواستم در جواب اون خانمی که بچشون یک ماهه و سبزه رو هستن بگم که نگران نباش خواهر من اهمیتم نده منم خودم گندمیم شوهرمم گندمیه ولی پسرم وقتی به دنیا اومد خیلی سیاه بود و منم غصه میخوردم چرا سیاه شده بچه تا بزرگ بشه هر ماهش یه شکلی هست پسر من تو 6 ماهگی سفید سفید و تپل شد الانم 6 سالشه پوستش عین خودمه گندمی😍😍😘😘
✅سلام.در پاسخ به خانمی که گفتن نینی شون سبزه هست میگم،نگران حرف مردم نباشن. چون همیشه حرفی برای گفتن و شکستن دل آدما دارن.خدارو شکر کنن که بچه شون سالمه.منم بچه ام نوزاد بود از سبزه بودن گذشته بود و سیاه بود.الان دوسالشه و رنگ پوستش خیلی بازشده و گندمی هست.
دیشب برا خرید لباس یک مغازه رفته بودم ، و داشتم دنبال یه لباس میگشتم که رنگش به پوست پسرم بیاد.دیدم یه خانمی یه بچه ی خیلی سفید و موطلایی حدود سه چهار ماهه بغلشه ومیخواد براش لباس بخره.تو دلم گفتم هر رنگی بخره به بچه اش میاد چون سفید پوسته.یهوو چشمم افتاد به دستاش. هر دست بچه فقط دوتا انگشت داشت.انگشت شست و انگشت اشاره..
خیلی ناراحت شدم و در عین حال خدارو شکر کردم که پسر پوست گندمی ،اما سالمی دارم
انشالله به حق علی اصفر امام حسین خدا به همه اولاد سالم عطا کنه
✅سلام میخواستم درباره این خانم بگم که اگه این دفعه گفتن بهشون بگید سفید رو اسم داره سبزه رو مزه.داره البته ما به ترکی میگیم (آقی آده وار قارانی داده)
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام یاس جون ❤️😍
من اومدم یه سوتی بگم با همسرم رفتیم تفریح
باغ کاهو پسر خاله بود
خلاصه همسرم کاهو زیاد خورد دستشوییش گرفت
گفتمش برو بین دوتا ماشین
گفت باشه یه خانواده دیگع هم اومده بودن
گفت رفتم وسط دوتا ماشین جیش کردم خودمو شستم تا بلند شدم دیدم یه زن تو ماشینه مات و مبهوت داره نگاهم میکنه
که این دیوانه است یا عاقله
وقتی اومد گفت زوتر جمع کن شرافتم ب باد رفت
من 😂😆😆😂😂😂
همسرم 😤😤😤🏃♂🏃
اون زنه😲😲😑😑
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #آرامش -چرا؟ پاسخم فقط نگاه خیره و خشمگینش بود. کف دستام رو روی پارکت ها گذاشته و به سختی ب
❤️❤️
#آرامش
-جگوار نرو. منو ول نکن اینجا تورو خدا نرو. مثل یک سنگ شده و فقط به مسیح و پارسا اشاره کرد وقتی هردو با شرمندگی دست دور بازوم انداخته و خواستن از عمارت بیرون
ببرن جیغ کشیدم:
-جگوار نرو. تورو خدا نرو. رو برگردوند و به سمت راه پله قدم برداشت که دست و پا زده و با تموم توانم فریاد کشیدم:
-تورو خدا تنهام نذار. بی انصاف اینجوری نرو. این حقم نیست. "منو ول نکن اینجا با یه بغض شک" نرو بی انصاف هق هق ام رو از سر گرفتم و با وجود درد توی کمرم دست و پا زدم. مسیح و پارسا نتونستن مقابلم بایستن و بالاخره وقتی بازوهام از دستشون آزاد شد با تموم توانم سمت پله ها حرکت کردم و با صدای بلندی
گفتم:
-جگوار. لنگان لنگان جلو رفته و مقابلش ایستادم و با زاری گفتم:
-میری؟چی شنیدی که داری اینجوری قلبمو می شکنی؟چه بلایی سرت اومده که انقدر زود تونستی دل بکنی؟ فقط نگاهم کرد و چشماش رو بست و از کنارم رد شد اما مچ دستش رو از روی کتش گرفتم و همون طور که هق هق می کردم گفتم:
-انقدر آسونه؟انقدر واست راحته که می تونی چشماتو روی من ببندی؟کسی که جلوت وایساده منم.آرامشم یادته گفتی آرامشتم؟ غرید و دستش رو از دستم بیرون کشید:
-تو دیگه برای من هیچی نیستی.
شکستم. واقعا شکستم. قدمی جلو برداشته و با چشمای پر گفتم:
-همین؟فقط همینو داری بهم میگی؟من لعنتی واست مهم نیستم؟من مهم نبودم؟منی که بخاطرت هر کاری می کنم و با تموم زخما بازم دوست داشتم ارزش نداره؟ بلند و با صدای سوزناکی گفتم:
-آخه لعنتی بگو داری تاوان چی رو از من پس می گیری؟
"بگو چی سرت اومد که به این زودی دل کندی داری چشماتو رو کی می بندی من که برای تو با هر کی بگی جنگیدم تاوان چی رو بگو دارم پس میدم؟"
سرد و پر از کینه گفت:
-تاوان قتل پدرتو. بازی تموم شد دختر همایون. کار سرنوشت بود و الان دیگه همه چیز بین ما تموم شد.
شکسته های قلبم اونقدر زیاد بود که نمی تونستم حتی جلوش رو بگیرم. جلوی چشماش باریدم. جلوی چشمای مردی که همه چیز رو تموم شده می دید. به جرم گناه بی گناهی. چقدر سنگدل بود. چقدر ظالم بود. چقدر راحت ازم گذشت. کار سرنوشت؟؟؟
کار دل بود احمق. این دل احمق.
اگه ما الان کنار همیم فقط بخاطر دله نامرد. چون من دل به دلت دادم و نمی تونم...
نتونستم ازت دل بکنم.
لعنت به دلم که هنوزم دوست داره.
تو هیچکس من بودی لعنتی!!!
نگاهش توی صورتم چرخی خورد و با تموم نامردی گفت:
-اگه یک بار دیگه جلوم قرار بگیری پاهاتو میشکنم. با دستش کنارم زد و
با خرناس گفت:
-ببریدش.
فقط تونستم لب باز کنم و با صدای اشک آلودی بگم: مگه این حس از دلم پاک ميشه جگوار؟ حرکت کرد و به منی که شکسته بودم توجه نکرد و من دست روی قلبم گذاشتم و گفتم:
-تورو اینجا جا دادم این لعنتی مگه زبون میفهمه. اینجا اومدی پس انقدر به دلم زخم نزن نامرد. برنگشت صاف از پله ها بالا رفت و فقط منی بودم که بازوهام اسیر دست های مردونه ای شد و از عمارت بیرون کشیده شدم.
**داریوس
نعره کشید سعی کردم کلامی به لب نیارم اما تشویشی که از اون پیام بهم منتقل شده بود همه آرامشم رو محو میکرد. سر بلند کرد و نگاه سرخش رو به من دوخت و با حرص گفت:
-قرار بود بیاریش. تو بی عرضه گفتی همه چیز طبق برنامه داره پیش میره و میاریش اینجا. شرمنده بودم و سکوت کردم. با اون چشم های سبز وحشیش نگاهم کرد و فریاد زد:
-تو گفتی صحیح و سالم میاریش اینجا. پس الان دختر من دست اون حیوون چه غلطی می کنه؟چه جوری باید ازش پس بگیرم وقتی پیام فرستاده تا آخر ماه سرشو برام می فرسته من بی همه چیز الان باید چه جوری دخترمو ازش پس بگیرم؟
پاسخی نداشتم و فقط سر به زیر انداختم. همایون عربده کشید و هر چیزی که مقابلش بود رو با خشم به زمین می کوبید. تموم افرادش سکوت کرده و کسی کلامی به لب نمی آورد. کاملا دیوانه شده بود. مثل من. مثل جگوار و مثل خود آرامش که مطمئن بودم بعد از شنیدن این خبر نابود شده بود. وقتی همه چیز رو فهمیدم و برای اطمینان تست دی ان ای گرفتم دنیا سرم خراب شد. باورم نمی شد دخترکی که جگوار در آغوش داره همون گمشده همایون باشه. باید هر طوری می شد آرامش رو بدون اينکه بلایی سرش بیاد از عمارت بیرون می کشیدم. تصمیم کمی بی عقلی بود اما میدونستم همایون در به در دنبال پسر گمشده اش میگرده غافل از اینکه گمشده اش،پسر نیست و یه دختره.وقتی مخفیانه پیشش رفتم و ماجرا رو تعریف کردم اول خندید و حتی اسلحه اش رو سمتم نشونه گرفت اما وقتی هر چی دیده و شنیده بودم رو گفتم و جواب آزمايش رو نشونش دادم با تموم جبروتش مقابل پام به زمین افتاد. باورش نمی شد. باورش نمی شد.
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#پوست_خشک
حرفهای مهسایی جونم
🍀سلام یاسی جونم
من پوستم خیلی حساسه اصلا هیچ کرمی با پوستم سازگاری نداره
البته من پوستم سفید و صافه و نیازی ب کرم ندارم ولی در کل بعضی وقتا ک میخوام واس عروسی از کرم استفاده کنم ک رنگ پوستمو کمی تغیر بدم متاسفانه بعد از استفاده از اون کرم صورتم جوش میزنه ن تنها با استفاده از کرم صورتم جوش میزنه بلکه حتی نمیتونم از کانسیلر یا رژ گونه استفاده کنم از انواع کرم و کانسلر و رژگونه ارزون و گرونم استفاده کردم ولی متاسفانه هیچ کدوم جوابگو نبودن خواهشم از دوستای مهربونم اینه ک کرمای فاقد چربی رو ک استفاده کردن میدونن با پوستایی مث من سازگاری داررو معرفی کنن
و خودمم ی کرم نرم کننده میخوام معرفی کنم
کرم نرم کننده bossom من از رایحه انارش استفاده میکنم واقعا عالیه ن تنها این کرم نرم کنندس بلکه باعث شفافیتم میشه کافیه ب ی دستون بزنین و تفاوتشو با اون یکی دستون مقایسه کنید دیگ هرچی از این کرم بگم کمه من قیمت اف خوردشو خریدم
عزیزم تیرگی و جوش نداشتم بعدازمصرف؛ خیلی خوبه چون من پوستمم نازکه و خیلی حساسه ولی این اولین کرم نرم کننده ای ک بهم ساخته
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#نکته_زیبایی_اعضا
سلام یاسی جون عزیزم🤚من یه تجربه برای اون دوستان که پوستشون بعد ارایش بد میشه دارم که خودم جواب گرفتم
یه ارایشگر به خواهرم گفت حتما از روشو(سفیداب)ماهی یکبار در حمام استفاده کن
بهترین لایه برداره
اول کل صورت روسفیداب بمالید بعداز کیسه کشی تن در اخر صورت رو به ارامی بادست 🤚کیسه کشی کنیدوبعد باصابون بشورید. بعد از بیرون امدن کرم مرطوب کننده استفاده کنید
خودتون احساس خوبشو حس میکنین. فوق العاده است
#ایده_قدیمی_مادرامون
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تقویم نجومی اسلامی
✴️ چهارشنبه 👈2 خرداد/ جوزا 1403
👈13 ذی القعده 1445 👈22 می 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
📛تقارن نحسین و عقرب.
📛اول صبح صدقه فراموش نگردد.
📛معاملات کلان و امور ازدواجی انجام نشود.
📛در تعاملات با یکدیگر بر اعصاب و روان خود کنترل کامل داشته باشید.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
👶مناسب زایمان نیست.
🚖مسافرت: سفر اکیدا مکروه و امکان حادثه دارد و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و قرائت ایه الکرسی باشد. عزیزان احتیاط کنید.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر خوب است:
✳️خرید زمین کشاورزی و مزرعه و باغ.
✳️آبیاری.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️حفریات کندن کانال چاه و آبراه.
✳️جراحی چشم.
✳️ختنه نوزاد.
✳️کشیدن دندان.
✳️خارج ساختن خال و زگیل و زوائد بدن.
✳️و درختکاری نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل ازدواج خوب نیست.
🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) ، از مباشرت به قصد فرزند آوری اجتناب گردد.
💉حجامت.
خون دادن و فصد سلامت آفرین است ولی احتیاط شود انجام نگردد.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت خوب نیست.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 14 سوره مبارکه " ابراهیم علیه السلام است" است.
و لنسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و مفهوم آن این است که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
⭐پروردگارا همان طور که شب
🌸را مایه آرامش قرار دادی
⭐قرار دلهاے بیقرار ما باش
🌸فراوانے را در زندگے ما جارے کن
⭐وجودمان را لبریز آرامش کن
🌸و شناختمان را فزونے بخش
⭐شبتون بخیر ، حال دلتون خوب🌙
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #رسوایی زنه اومده زده زیرگوشش و میگه مقصر خ ...ابی دختر من خواهر شماست . بهنام ابرویی بالا
❤️❤️
#رسوایی
عقربه ی ساعت شماطه دار روی نه و نیم شب ایستاده بود و هنوز از بهزاد و بهنام خبری نبود .
کانال های تلویزیون را مدام عوض می کردم تا بالاخره روی شبکه ی مستند مکث
کردم هیچ چیز نشان نمی داد !
به روی شکم برگشتم و صورتم را به پرزهای قالی چسباندم. سه روز دیگر به ماه
رمضان مانده بود و من امروز کلاس قرآن را نرفته بودم .
با صورت سرخی که داشتم شرمم می شد از خانه خارج شوم .
از شنیدن صدای قدم هایشان، هراسان بلند شدم و به سمت خان جون رفتم و کنارش
نشستم. با ورودشان آرام زمزمه کردم
: سلام .
بهنام سری تکان داد و به سمت آشپزخانه رفت، اما ابروهای در هم گره خورده ی بهزاد
به این سادگی ها باز نمی شد. نگاهی به چهره ی غرق در خواب خان جون انداخت و
راه آمده را دوباره بازگشت و به سمت اتاقشان که پایین پله ها بود راهی شد .
-دخترک پاشو شام بیار گشنمه .
صدای مهربان و پر انرژی بهنام، باز هم پرو بالم داد .
سفره را پهن کردم و خان جون هم بهزاد را برای خوردن شام صدا کرد. هنوز هم قیافه
اش در هم و وارفته بود. بی اهمیت سالاد شیرازی را در جلوی بهنام گذاشتم .
-امروز کسی به خونه تلفن نزد؟
مرا خطاب می کرد اما نگاهش به بشقاب غذایش بود. بی حواس گفتم: یه پسره زنگادامه ی حرفم را قورت دادم. دوباره اخم هایش در هم تنیده شد که از ترس خودم را
به سمت خان جون کشیدم. هیچ کس حرفی نزد .
بهزاد نیز بدون حرفی غذایش را خورد اما بهنام دور از چشم شان سری از روی تاسف
برایم تکان داد. تا آخر غذا هیچ نفهمیدم و با هر حرکت بهزاد، نفس هایم به شماره
افتاد .
-تو می دونستی گیج تر از خودت بازم خودتی !
ظرف های شسته شده را در قفسه ی کابینت جاسازی کردم و همان طور که مشغول
باز کردن پیش بند از روی لباسم بودم، گفتم: آخه خب من حواسم نشد .
به کابینت تکیه زد و گفت: بهار حواست به رفتارات باشه ها، بهزاد خیلی روی تو زوم
کرده...
دستمالی که ظرف های شام را بعد شستن با آن خشک کرده بودم را لبه ی پنجره
پهن کردم و مانند بهنام به کابینت روبه رویی تکیه دادم .
سیب را نشُسته از کیسه پلاستیکی بیرون آورد و تا می خواست گاز بزند، از دستش-
من که کاری نمی کنم، اون همش به من گیر میده .
گرفتم .
-میل خودته من دوست دارم و چیزی بهت نمی گم اما توام کار درستی نمی کنی .
سیب را شستم و به دستش دادم .
-داداش من کار اشتباهی نکردم، مریم با شنیدن اسمش، اخمی کرد و به من فهماند که اصلاً دوست ندارد نامش را به زبان
بیاورم .
-دیگه اسم اون دختره بی خانواده رو از زبونت نشنوم. از این به بعد بیرون رفتن بدون
خان جون یا من و بهنام ممنوع، اون کلاس قرآن الکیی هم که می رفتی !
تعطیل....
چشمان درشت شده ام را به بهزاد که نمی دانم کی آمده و حالا در درگاه آشپزخانه
ایستاده، دوختم و گفتم: یعنی چی؟
دست هایش را در سینه قالب کرد .
-کجاشو نفهمیدی؟
نمی دانم بغض چه زمانی مانند کنه دور گلویم پیچید اما تا خواستم حرف بزنم،
صدایم لرزید و کلمات تکه تکه از دهانم بیرون آمد .
-من تک...تک و تن..تنها تو خونه ...چی...کار کنم؟ !
بهنام تا خواست زبان باز کند، بهزاد پیش قدم شد .
-بهتره بمونی تو خونه تا آدم بشی .
می دونی اون بیرون چیا که نمی گن؟ میگن نوه ی کدخدا ولی، دختر محمودخان رو
تو پارک با یه پسره گرفتن .
جلوتر آمد .
-اینا یعنی بی آبرویی من و بهنام، اینا یعنی رو سیاهی خا ن جون که از بچگی بزرگت....
#ادامهدارد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88