انگار همهمون این حس رو توی یک بازهای تجربه کردیم…!
همین که قبولش کنیم خیلییییه خدایی!
بعد هیچ کسی غیر خودمون که با این مواجه در خودش عمیق شده برای حلش راهی بلد نیست…
مثل این دوست گلمون❤️
#باهمدیگه
______________________________
@Mamaa_do
مشکل ما اینجاست که مثل مادر ِ زیادی دلسوز خودمان را صاحب داستانها میدانیم و میخواهیم به روای بگوییم چه بگوید، چه نگوید!
هر وقت راوی شخصیتِ مستقل شد و زبان در آورد میتواند حرف بزند!
نه اینکه بنویسد!
در واقع او برای ما حرف میزند و ما مینویسیم، این را در فیلم داستان آمریکایی هم دیدم، اما کی خودم یاد بگیرم، الله اعلم!🫥😎🤓
#حرکت_در_مه
________________________________
@Mamaa_do
این حرف درنیامده!
اینها را رخشنده سادات، همسر سیدعلی قاضی میگوید، یا بهتر است با توجه به پست قبل بگوییم نویسنده نوشته است!
چون زبان داستانی ندارد و به زور حرف در دهان رخشنده سادات گذاشته است!
البته این که ایشان در زندگی واقعی خودشان این حرف را زدند یا چگونه زدند بحث ما نیست.
مشکل اینجاست که نویسنده خواسته از رخشنده سادات زن امروزی با دغدغههای امروز درست کند که با قواعد قدیم به دنبال حل مشکل خودش است!
بلاخره روزی از سم ترکیب سنت و مدرنیته برای زنان راحت میشویم البته اگر این نویسندههای عزیز مرد اجازه بدهند!
#کهکشان_نیستی
________________________________
@Mamaa_do
Mohsen Chavoshi - Koocheye Akhar (320) 2.mp3
12.78M
__________________________________
این همه شادابی یه روزی حروم میشه!
کوچه هم تموم نشه عمرمون تموم میشه…
وسطِ این همه شادابی یادم میرود که عمرم تمام میشود و هنوز خیلی کار مانده که میخواهم بکنم یا یک کار را میخواهم بچسبم و درست جلو ببرم!
خلاصه که #چاووشی یادم داد حواسم به شادابیام باشد که حرام نشود، روی یک کار متمرکز شوم و تا عمرم تمام نشده، بساط این دنیا و آن دنیا را سر و سامان دهم!😅💁
#مواجه_با_اثر_هنری
#موسیقی
#محسن_چاووشی
____________________________
@Mamaa_do
امسال را روی حداقلِ خودم بستم.
به روزهای گذشته نگاه کردم و دیدم روزی ۲.۵ ساعت نشدنی بوده، نمیرسیدم و حالم بد شده. هدفم را آوردم تا ۱:۳۰ ساعت ولی به آن هم نرسیدم.
تیر خلاص را زدم، یک ساعت شدنی بود. حالا یک روز هم هیچی نمیخواندم روز بعد جبرانش سخت نبود. اینجوری میانگین مطالعه در هفته هم پایین نمیآمد و تیک رسیدن به هدف انرژیام را بیشتر میکرد و روزهای بعد توان بیشتری داشتم.
این کار واقعا راحت نبود، معمولا از خودم انتظار بالایی دارم و به آن نمیرسم.
امسال میخواهم خودم را بیشتر بشناسم و با این شناخت نم نم پیش بروم.
#روزانهنویسی
___________________________
@Mamaa_do
شیر کتری را باز میکنم، چشمهایم را میبندم، آب میریزد توی قوری، بوی هل و بهارنارنج بلند میشود، حتما او هم دوست دارد دمِ افطار چای دم کند و برای خانوادهاش سفره پهن کند. نفس سینهام را چنگ میزند و پایین میرود، دستم میسوزد، نفسم پرت میشود بیرون، تکه تکه با آخ بلند. شیر کتری را میبندم.
محمدحسین میپرد توی آشپزخانه و میگوید: « چی شده؟ خوبی؟»
قوری را میگذارم روی گاز. دست میبرم زیر آب سرد. نگاهش میکنم. میخندم تا خیالش راحت شود. میخواهم قلبم را بکشم بیرون و زیر آب سرد بگیرم.
میآید دستم را نگاه میکند، حرفها سنگی شده ته گلویم. ما زنها امیدِ خانهایم. خدا نکند روزی بلایی سر ما بیاید یا بدتر بلایی سر ما بیاورند، آن هم جلوی چشم شوهرمان.
بعد آن دنیا تمام میشود ، جان که چیزی نیست!
#غزه
#داستانک
____________________________
@Mamaa_do
داستان ما هم میتواند “خواندنی” باشد، هم “بهیادماندنی”.
برای خواندنی شدن باید «ریتم، تمپو و کشمکش» را انقدر تمرین کنیم تا به خورد داستان برود.
ولی برای به یادماندنی شدن باید نیازهای اساسی انسان را بشناسیم بعد خودمان این نیازها را تجربه کرده باشیم از پایینترین سطح تا بالاترین سطح با تجربه زیسته!
و حالا برای رسیدن به بالاترین نیاز که شاید خودشکوفایی باشد با موانعی مرتبط با نیازهای پایینتر برخورد کنیم و این دو با هم در تضاد باشند و شخصیت نداند که کدام را انتخاب کند!
اینجا سطح کشمکش برای رسیدن به هدف خیلی بالا میرود و داستان ما به عمق جان خواننده مینشیند و از یادش نمیرود.
#حرکت_در_مه
_____________________________
@Mamaa_do
هدایت شده از |بهارنارنج|
🪴
🍃#گذار
هیچکس متوجه نمیشود که بعضی از افراد چه عذابی را تحمل میکنند تا آرام و خونسرد به نظر بیایند.
آلدوس هاکسلی
🔰@baahaarnaranj
اینجا زندگی بارتون فینک، نویسنده و نمایشنامهنویس را میبینیم.
حدود ۳۲سال پیش،۲ سال قبل از اینکه بهدنیا بیایم.
فیلم را دیدم برای ۲چیز:
- ببینم زندگی یک نویسنده آن موقع در نیویورک و بعد لندن چطور بوده؟
- کارگردان در ۳۲سال پیش دنبال نشان دادن چه چیزی از زندگی یک نویسنده بوده؟
سختیِ نوشتن، ایده پیدا کردن، عمیق شدن و زندگی کردن در ذهن برای بیرون کشیدن عمقِ معنا و نوشتن از آن خیلی خوب به تصویر آمده بود.
فینک یک آدم شل و وارفته بود، با قوز راه میرفت و دستهاش مثل ساقهای نازک در باد میرفت و میآمد. فک پایینش همیشه کج بود با چشمهایی گرد و متعجب.
به خودش و کارش مطمئن نبود. با اینکه به خاطر نمایشنامهاش معروف شده بود اما خوشحال نبود و میخواست کار جدیدی بکند. میخواست یک نمایشنامه از آدمهای معمولی بسازد و عمق درد آنها را نشان دهد، آدم کمالگرایی هم بود.
حالا این آدم در یک موسسه در هالیوود استخدام میشود تا فیلمنامهای راجع به کشتی بنویسد و در این میان چالشها و کشمکشهایی پیش میآید که نویسنده داستان به حقیقتهای عجیبی دربارهی هالیوود پی میبرد.
فرآیند نوشتنِ فینک برایم جالب بود، جاهایی پشیمان شدم که میخوام نویسنده شوم. جان تورتورو خیلی خوب از پس این نقش برآمده و به خاطرش نامزد اسکار هم شده.
خلاصه که این فیلم برای ما ارزش دیدن دارد…
#اسکار
#فیلمبینها
____________________________
@Mamaa_do
کتاب را اول هفته تمام کردم
تمام شدنش توی ذوقم خورد خیلی ناگهانی بود.
همینجور مات داشتم به صفحه اخر نگاه میکردم که دیدم همچین بدی هم تمام نشد.
خاصیت نوجوان بودن همین است دیگر، سریع و غیرقابل پیش بینی.
یادمه ناتوردشت هم همین جوری تمام شد.
بعد که باز کمی فکر کردمدیدمهمه آنهایی که در داستان با آنها آشنا شدمبه سرانجامی رسیدن و نویسنده توی هوا هم من را رها نکرده.
خلاصه که قرار بود تا کتاب تمام شد از ان بنویسم که نشد ونشد تا رسید به الان واین ساعت در این لحظه در خسته و داغون ترین حالت فقط یادممیآید کتاب و لحن راوی را خیلی دوست داشتم و خوشحالم که اینکتاب را خواندم❤️
اولین کتاب ۰۳🌈
#یک_از_بیست
#معرفی_کتاب
_______________________________
#Mamaa_do
از آنهایی بود که چند روز پیش آقای شهسواری برایم تعریف کرده بود، در کتاب حرکت در مه، جریان همان داستان بهیادماندنی که بالاتر گفتم.
یادتان هست؟
میدانم حالا حالاها این داستان از یادم نمیرود و در رفتار روزمرهام اثر میگذارد. واقعا کیف کردم و از زبان استارنونه دیدم چقدر خانواده اهمیت دارد. دیدم انقلاب جنسی در دهه ۶۰ تا ۸۰ میلادی چه بر سر جان، روح و روان این خانواده آورده.
داستان از زبان سه نفر تعریف میشود. زن، مرد و دختر خانواده، دربارهی احساسات و دیدگاههای آنها وقتی که مرد خانه به دنبال این انقلاب جنسی میخواهد نهادزدایی کند و خانوادهاش را ترک میکند. مرد به دنبال رسیدن به نیاز بالاتری که احساس کرده میرود. نیازی که جامعه آن روز برایش ساخته، نه یک نیاز واقعی، نیاز به عدالت و آزادی، دربند نبودن و رهایی از هر چیز دست و پا گیری مثل خانواده، آن موقع کسی مثل آلدو که در سن کم زن و دو بچه داشته امل بوده و او برای رهایی خود از این نسبت با دختری ۱۹ ساله وارد رابطه میشود.
مرد این رابطه را در مسیر خودشکوفایی خودش میبیند که حالا با نیاز پایینتر او در تضاد است و حالا او باید بین این دو یکی را انتخاب کند. تصمیم آلدو چالشها و کشمکشهای فراوانی برای همهی اعضای خانواده درست میکند و داستان را بهیادماندنی میکند.
این داستان را نشرچشمه چاپ کرده و کتاب صوتیاش در رادیوگوشه ضبط شده. حتما پیشنهاد بخوانید!
دومین کتاب 03🌈
#دو_از_بیست
#معرفی_کتاب
______________________________
@Mamaa_do
مادر امشب میخواهی اولین شب قدر عمرت را بچشی! دوتایی احیا بگیریم و برای تقدیر سال بعد دعا کنیم.
امشب دست روی دلم میگذارم. آیههای قرآن را بر سر میگذارم و به آیهی تو دلم میگویم:
« آیهجان خدا دعایت را رد نمیکند، مادر من تو را حمل میکنم و سختی این کار نفسم را بریده، بیا در عوضاش برای ما، برای دنیایی که همین حوالی میخواهی پا در آن بگذاری دعا کن. صاحب و مولای ما بیاید. غم دست از سر جهان بردارد. مادر تو که خبر داری دلم خون است. دیگر طاقت ندارم جان دادن مادران و کودکان غزه را ببینم. دعا کن مادر دعا کن…
میدانم الان و در آن جای تاریک وقتی صدای قلبم را میشنوی، لگد میزنی و برای ما دعا میکنی. خدا نوری در تاریکی وجودم میاندازد و دعای تو را خودش بالا میبرد. امشب از ته دلم خوشحالم که در دل من هستی🌱»
#روزانه_نویسی
#شب_قدر
_______________________________
@Mamaa_do