#سرگذشت_واقعی
یه زمانی همسایه دیوار به دیوارمون بود
از شیعیان و سادات تاجیکستان،سن و سالی نداشت اما رنج های روزگار خیلی شکسته اش کرده بود،
آروم و صبور و مظلوم با سه بچه قد و نیم قد،
همسرش کشور دیگه ای کار میکرد و پول براشون میفرستاد
دندون هاش خیلی خراب و مشکل دار بود و جویدن براش سخت بود،
حسرت لذت واقعی بردن از غذا و میوه ها خیلی وقت بود به دلش مونده بود
بخاطر دندون های کم و خرابش هرکس بار اول میدیدش فکر نمی کرد سی و چند ساله باشه
تا بالاخره
#ادامه_داره
✍️#زهرازینی_وند(مشاورکودک و خانواده)
https://eitaa.com/joinchat/930349260C148c63801b