مامان مشاور
این کلیپ رو ببینید تا قشنگ با رسم شکل براتون روشن بشه وقتی میگیم رسانه، بچه ها رو از دنیای واقعی د
در مورد نوجوان یه نکته تکمیلی این بحث داره که ان شالله تا شب براتون مینویسم
مامان مشاور
در مورد نوجوان یه نکته تکمیلی این بحث داره که ان شالله تا شب براتون مینویسم
#گزارش_کار😁🙈
با توجه به قاعده فقهی المومنون عند شروطهم(یعنی مومنان بایدپای قول و قرارهاشون وایسن)
بر خودم لازم میدونم بهتون اطلاع بدم چون امروز و دیروز توفیق میزبانی زوار حضرت معصومه و امام رضا جان روداشتیم،
بخاطر پاره ای از کارهای رتق و فتق امورات منزل این مطلب رو نمیرسم تا شب آماده کنم(خداییش زووود شب میشه خووو😅🙈🥴🥵)
اما ان شالله بعد از خواب بچه ها یا به محض فراغ بال براتون مینویسم و
الانم در حین کارام مدام بهش فکر میکنم و داره خیس میخوره تو ذهنم،(شاید بصورت چند تا سلسله مطلب امروز و فردا براتون بنویسم که خسته نشید)
شما هم تو این فاصله بقیه مامانا رو خبر کنید
خاله ببینه و خوشحال بشه😅
بسم الله
این قسمت:
#نوجوونی
#بخش_اول
میدونید چیه؟من حس میکنم مشکل ما مامان ها با نوجوونامون از اونجایی شروع شد که نوجوونی خودمون یادمون رفت،
در حالی که شاید خاطرات کودکی مون خیلی واضح تو ذهن مون نباشه اما قطعا هرچقدر سن مون بالا باشه باز تصویر و خاطرات نوجوونی برامون دور و کمرنگ نیست و با کمی تلاش خاطرات پررنگی زیادی ازش، برامون تداعی و یادآوری میشه🤔
و قطعا یادمون میاد که چه برخوردهایی از سمت والدین مون باعث دلخوری و عصبانیت مون میشد😠
کجا بابت رفتارشون حس تنهایی یا دلخوری داشتیم💔
کجا میدونستیم دوستمون دارن اما گاهی خلاف نظرشون عمل می کردیم تا بزرگ شدن خودمون رو به رخ شون بکشیم🙄
یا کجاها برعکس چون نمیخواستیم دلشون بشکنه، و از دست مون دلخور بشن،
یا چون میدونستیم کاری که تو سرمونه،🤯
مورد رضایت والدین مون نیست حتی اگر یه بار وسوسه میشدیم و انجامش می دادیم، از شدت شرم و محبت دیگه سمتش نمی رفتیم.😰
یا وقتایی که اشتباه می کردیم اما به رومون نمی آوردن یا یه بار سرسری به گوش مون میرسوندند که خبر دار شدند اما دیگه مدام و به هر بهانه ای عین پتک به سرمون نمیزدند و ما به حرمت بزرگتری و احترام،
خودمونو جمع و جور می کردیم و به سر خط برمیگشتیم.🤫
یا نوار کاست و آهنگای پاپ و رمان های عشقولانه ای که میدونستیم باب دل مامان اینا نیست رویواشکی و دور از چشم شون می شنیدیم و می خوندیم🙈
یا خیلی خیلی از آزمون و خطاهای دیگه که اکثرشون نموندند و یه موج و کفی بودند و بعد مدتی فرو نشستند🤯😵.....
این از فراموشی نوجوونی خودمون به عنوان عامل اول نگرانی و چالش های ما با نوجوونا و جوونامون
اما عامل بعدی تبدیل نوجوانی به عنوان یک بحران و مرحله عجیب و غریب و خطرناک و مبهم و ترسناک توسط بعضی از همکاران خودمه که توی مطلب بعدی(فردا ان شالله) مفصل در موردش میگم
#ادامه_داره
✍️#زهرازینی_وند(مشاور کودک و خانواده)
@zahrazeynivand
به جمع ما بپیوندید
👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/930349260C148c63801b
🙏ممنون که مطالب رو با ذکر منبع منتشر میکنید🌷
#روزمرگی
#خواهر_برادری
#زندگی_واقعی
ظهر امیر حسن خسته و بیقرار و خوابالو بغلم بود و تو اون وضعیت میخواستم براش شیر جوشیده شده بریزم تو لیوان
معصومه هم تا منو در حال شیر ریختن دید،
گفت :منم شیر کاکائو میخوام
گفتم:فعلا دستم بنده نمیتونم برات آماده کنم، اول بذار داداش رو آروم کنم،
کمی قیافش تو هم رفت😔
باباش توضیح داد که الان داداش چون کوچولوعه و اذیته،
باید کار اون رو مامان انجام بده و گرنه خواسته شما هم مهمه😘(همسرمم دستش بند بود اون لحظه)
والبته که من موافق اینجور توضیحاتی در اینچنین مواقعی نیستم،چون بنظرم بچه خودش متوجه میشه و البته تر اینکه همسرم بعنوان پدر حق داره که به روشی که درست میدونه عمل کنه و منم دخالت و تذکری نداشتم،
اما یهو با این حرفای باباش،برگشتم و به دخترم گفتم:
امیر حسن همیشه اینقدری نمی مونه،یه روزی اندازه دایی عطا میشه و همونجور که دایی چه وقتی پلدختریم
،چه وقتی میاد خونمون،
حواسش به من و چیزایی که دوست دارم هست و هی میپرسه چی دوست داری برات بخرم؟چی میخوری؟یا هوس چی کردی؟،
همینجور حواسش به تو هست.🥺
و دیدم که معصوم چطور از فکر آینده ذوق کرد و چشماش قلبی قلبی شد و حالش عوض شد،😃🤩🥰
چون محبت برادرمو دیده و فهمیده بود،
البته که من با هر دو تا داداشام که اتفاقا هر دو هم ازم کوچیکترند، اینقدر در صلح نیستم،🙄
اون یکی داداشم که هشت نه سالی ازم کوچیکتره ازهمون عنفوان کودکی تا حالا آب مون باهم توی یه جوب نمیره که نمیره🙃🤯🤬🥵💯💥
و بقول بابام،وقتی کنار همیم جوری عین کارد و پنیر باهم کل کل میکنیم که هر کی دور و برمونه،فکر میکنه دیگههه تموم شد و کاااات،💔❌
اما خودمون داریم کیف میکنیم از این سوهان روح همدیگه بودن و جز اوقات فراغتمون حساب میشه😅
والبته با وجود تفاوت در ایدئولوژی و جهت گیری سیاسی و کمالات 🤪 و اینکه از اذیت کردنش بطور عجیبی کیییف میکنم
امااااا
همین لحظه اگر پاش بیافته حاضرم برا هر دوشون بمیرم و اگر خدایی نکرده گره ای به کار شون بیافته ،
خودمو به آب و آتیش میزنم برای کمک بهشون،تا جایی که خیالم راحت بشه،وظیفه خودمو انجام دادم
و خلاصه خیلی عالم عجیبی این خواهر و برادری و ببخشید که بر خلاف انتظارتون متن با نکات تربیتی تموم نشد😅😁
دیگه خدا منم اینجور آفریده🙈
✍️#زهرازینی_وند(مشاور کودک و خانواده)
@zahrazeynivand
#دلنوشته
دلم میخواست الان خواب باشم
چون حقیقتا چند روز و شبه خوابم در پایین ترین کیفیت و کمیت
اما بایدبرای محتوایی که فردا در مورد نوجوون میذارم دنبال چند تا چرایی میگشتم
و البته ذهنم بابت چند تا از مراجعینم که برخلاف بقیه ،درمانشو طول کشیده، درگیر بود و به مادرا پیام دادم و حال بچه ها رو پرسیدم و کم و بیش گزارشات امیدوار کننده و مثبت دریافت کردم
و حالا میتونم سرمو زمین بذارم...
گفته بودم که بچه های مراجعینم مثل بچه خودم اند و مادراشون مثل خواهرام،
برام عزیزند و همونجور خواهرانه شورشون رو میزنم و براشون تقلا میکنم و وقتی رو به راه اند،خستگیام یادم میره.
چند هفته پیش، وسط کشیدن شله زرد همکلاسیای معصوم(همون شله زرد معروف😅🙈)
عین کاراگاهی که به جواب معماش رسیده🕵️
،ریشه گره خوردن کلاف درمان یکیشون به ذهنم رسید و بهش پیام دادم باید حرف بزنیم،
و واقعا به برکت حضرت زهرا،
رزق اون شبش بود و الحمدالله از همون گفت و گوی نیم ساعته به نتایج خوبی رسیدیم و امشبم خبرای خوبی بهم داد🤩😍
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر❤️
وقتی خیلی احساساتی میشم نمیتونم فارسی منظورمو برسونم
پس به زبون لری و از ته قلبم براتون مینویسم
:
خدا و دیار سرتو بااا (خدا پشت و پناه تون باشه)✋
✍️#زهرازینی_وند(مشاورکودک و خانواده)
🆔@zahrazeynivand
سلااااام
صبحتون بخیر و خوشی
من عااااشق اون وقتایی ام که برا حل یه مسئله ای صد خودتو وسط میذاری
اما نمیشه که نمیشه
و دقیقا اون جایی که میگی شاید این امتحان منه و خدا میخواد باهاش رشدم بده و بذار پس سربلند ازش بیرون بیام و بپذیرمش و صبار شکور(صبور شکرگزار) باشم و از دل این تراژدی،زندگی رو بیرون بکشم،ورق برمیگرده....
انگار خدا میخواد سماجت تو رو برا حلش ببینه
چون خدا عاشق بچه پر رو هاست
و وقتی با همه سماجتت میری میگی
تسلیییم🙌
من نتونستم🙇
نشد🙍
دقیقا همون وقتا که کنار کشیدی و فرمونو دست خدا دادی،
میبینی که خدا چطور خدایی رودر حق ات تموم میکنه و به که خودت میای متوجه میشی که عه،دیگه خیلی درد نداره
عه انگار رابطه (با مادر/مادرشوهر/ همسر/بچه/کارفرما، خودم) داره آروم میشه و حالت بهتره
بقول مولانای بزرگ:
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
✍️#زهرازینی_وند(مشاورکودک و خانواده)
🆔@zahrazeynivand
اخر هفته است و خیلیا سفرند
نظر موافق تون چیه🤪
یه تور مجازی رایگان کوتاه تو گالری ام داشته باشیم😅🤩
بالاخره وصف العیش،نصف العیش😁
بععععلهههه میبینم که هممممه تون موافقید
پس جمع کنید بریم🧎🚶🏃⛷️🚣🏊🪂🏂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا میشد الان مثل خونواده خواهرم و داداشم مشهد و کنار امام رضا جان می بودیم🥺
✍️#زهرازینی_وند(مشاورکودک و خانواده)
🆔@zahrazeynivand