#برادرعیدَتمبارک
غدیر بود.
رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم:«برادر!عیدت مبارک» پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود!!!
به «ابن سکیت» گفتیم «علی». هیچ نگفت،نگاهمان کرد و گریست.
زبانش را بریده بودند!!
خواستیم دست های میثم را بگیریم و بگوییم «سپاس خدای را که ما را از متمسکین به ولایت امیرالمومنین قرار داد»
دست هایش را قطع کرده بودند!!
گفتیم :«یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم»سیّدی!کسی از بنی هاشم. جسدهاشان درز لای دیوار شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود!
زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران برپا، در کنج زندان نماز می خواندند.
فقط همین نبود که میان بیابان بایستد،رفتگان را بخواند که برگردند و صبرکند تا ماندگان برسند. فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا رود، صدایشان کند و دستش را بالا بگیرد، فقط جمله ی کوتاه «علی مولاست» نبود. کار اصلا اینقدرها ساده نبود.
فصل اتمام نعمت
فصل بلوغ رسالت
فصل سختی بود.
بیعت با علی «علیه السلام» مصافحه ای ساده نبود.مصافحه با همه ی رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژه ی سه حرفی باید کشید.
ایستادن پشت سر واژه ی سه حرفی که در حق ، سخت گیر بود.
این روز ها ولی همه چیز آسان شده است.
این روزها «علی مولاست» تکه کلامی معمولی و راحت است.....
پ.ن:اما از کنار بعضی روزها و ساعت ها نباید راحت و معمولی گذشت مثل غدیر
#تلنگرانه
#یهتیکهکتاب
#خداخانهدارد
#فاطمهشهیدی
#عیدغدیرخممبارک
https://eitaa.com/mamanemamooli