#قانون_کشف_حجاب
📣فرمان کشف حجاب به صورت رسمی در ۱۷ دی ۱۳۱۴ صادر شد. در این روز، 🎊#جشنی از طرف" علی اصغر حکمت" که خود نقش #فعال و مؤثری در این ماجرا داشت، در #دانشسرای مقدماتی و در حضور رضاشاه برپا شد.
🎊🎉 در این #جشن همسر و دختران شاه و جمعی از همسران وزیران و وکیلان #بدون_حجاب شرکت داشتند.(حکمت،سی خاطره از عصر فرخنده پهلوی/۱۳۵۵/ص۹۰)
👑 شاه طی نطقی همه زنان را به #عدم استفاده از #حجاب تشویق نمود و اعلام کرد که تاکنون نیمی از جمعیت کشور به حساب نمیآمدند؛ زیرا در پرده به سر میبردند.(تاریخ رضا شاه کبیر/ج۱/ص۶۲)
و ادامه داد که #نجابت و #عفت زن به #چادر مربوط نیست و زن #روحاً و #اخلاقاً میبایست #عفیف باشد.(تاریخ ۲۰ ساله ایران/ص۲۶۳_۲۵۸)
از این تاریخ به بعد، استفاده از #چادر یا هر #سرپوشی، به جز #کلاههای_اروپایی، 🚫ممنوع اعلام شد.
🧕زنان محجبه حق ورود به خیابانها یا استفاده از وسایط نقلیه را نداشتند.
کسبه نیز مجاز به فروش اجناس به زنان با حجاب نبودند.(تاریخ معاصرایران/ج۲/ص۷۲)
🍃آنهایی که جرئت میکردند در مقابل این #بیقانونی_خشونتبار ایستادگی کنند، با حمله و بیحرمتی مأموران شهربانی مواجه میشدند.(اقتصادسیاسی ایران/ص۱۷۶)
✍#فدایی_مولا
#مبلغه_م_پناهی
#متوسطه_اول_شهید_میثمی
#مناسبتی
باتشکر مدیریت مدارس امین
https://eitaa.com/mamin110
❌ خاطرهای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله !
👇👇
🍃 در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچهها برای دوشنبهي هفتهي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»
🍃 من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نميشد و خبري از نماز نبود.
🍃 روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه ميآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
🍃 فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
🍃 بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما میدهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
🍃 به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
🍃 من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
🍃 بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
🍃 اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
🍃 پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
🍃 خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
🍃 خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»
🍃 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
🍃 اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
🍃 وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
🍃 یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
🍃 حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي ميدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
خواهر کوچک شما ـ التماس دعا
#نماز
#جشن تکلیف
📚 کتاب پر پرواز ص 122
https://eitaa.com/mamin110
👌 #اندکی_تاْمل
✍ #ما_اهل_کوفه_نيستيم
🔷ما اهل کوفه نیستیم
🔹ولى چند نفر از ما #دعاى_ندبه روز #جمعه رو فراموش نميکنه⁉
.
🔷ما اهل کوفه نيستيم
🔹ولى تا حالا تو #عروسی هامون به فکر #مهمان_ويژه بوديم، به فکر #امام_زمان مان هم بوديم⁉
🔷ما اهل کوفه نيستيم
🔹ولى چند نفر از ما در #قنوت #نماز اَش #دعاى_فرج ميخواند⁉
.
🔷ما اهل کوفه نيستيم
🔹ولى چند نفر از ما ثواب قرائت #قرآن و #صدقه هايش رو براى سلامتى امام زمان #هديه مي کنه⁉
🔷ما اهل کوفه نيستيم
🔹ولى چند نفر از ما بعد از نماز هايش دعاى فرج ميخونه⁉
.
🔷ما اهل کوفه نيستيم
🔹ولى خدا وکيلى چندبار واسه #رضايت امام زمانمون از يک #گناه گذشتيم⁉
🔷ما اهل کوفه نيستيم
🔹ولى واسه خاطر #امام_زمان دست چند نفر رو گرفتيم و #گره از کارشون باز کرديم⁉
🔷ما اهل کوفه نيستيم
🔹ولى چقدر کسانى رو که داشتن واسه #جشن امام زمان پول جمع ميکردند رو مورد #نصيحت قرار داديم که :
👈 اين کار #ثواب داره ولى اى کاش به فقرا بيشتر برسيم❗
👈ولى وقتى عروسى #دختر و #پسر خودمون شد ، هيچ يک از #فقرا و اين سخنان به يادمون نيومد و چقدر بريز و بپاش کرديم⁉
و....
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
دهه فجر. ابراهیمی فرد.pdf
383.2K
#طرح_درس شاخصه نظام اسلامی
عنوان درس : #جشن انقلاب
مقطع: #اول
تدوین : سرکارخانم ابراهیمی فرد از مبلغات مدارس امین استان #گلستان
مدیریت مدارس امین
کانال و سایت مدارس امین
کانالی برای مبلغان و معلمان و مربیان و..
ارتباط با ادمین : 👇
@yaali2
لینک کانال 👇
https://eitaa.com/mamin110
لینک سایت http://amin.zitova.ir
🎼سرود های جدید 🎼
#جشن #تکلیف
دخترانه پسرانه
#سرود_همخوانی
📌به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110