🌀 آخوندی چه فایدهای دارد؟
📝 پاسخ مرحوم علی صفایی حائری به ناامیدان سیاهنما
🔻 هنگامی که من وارد حوزه شده بودم، افرادی که دلسوزی میکردند و استعداد مرا میشناختند، میگفتند: «پسرم! آخر آخوندی چه فایدهای دارد؟ اصلا آخوندی دورهاش گذشته»!
و گاهی میگفتند: «بين آخوندها چقدر بد هستند و چه کارها که نکردهاند!» و شروع میکردند دادِ سخن دادن در این زمینهها.
🔹 و هنگامی که خطابه طولانی آنها تمام میشد، میگفتم:
«این حرفها را قبول دارم و بهتر از شما هم میدانم و چون اینها را دانستهام مجبور شدم که در این راه بیایم. اگر به اندازه احتیاج، آخوند و روحانی داشتیم، که به من احتياج نبود. اما حالا شما هم باید بیایید تا این زمینه پر شود و به اندازه احتیاج و نیاز اجتماع، فقیه در دین تهیه شود و آنگاه به کارهای دیگر بپردازیم، چون اجتماعی که مغز و قلبش گرفتار است، فکر و روحش عليل است، نمیتوان برایش لباس قشنگ و وسایل قشنگ و مدرن و تکنیک پیشرفته درست کرد؛ چون این تکنیک پیشرفته با این فکر مسموم و قلب آلوده، جز به نابودی و هلاکت ما خدمت نمیکنند، جز تیغ دادن در کف زنگی مست نیست!»
🔻 و در اینجا بود که همان خطابهسرایان زبردست، با بیچارگی میگفتند: «آخر ما کار داریم و بار داریم و فلان داریم و بهمان داریم».
🔹 و من میگفتم: «وقتی که انسان کارهای زیادی پیش رو دارد، باید به ترتيب الأهم فالأهم شروع کند و با ملاک اهمیت جلو بیاید. مگر این تربیتها و آدمسازیها و درمان دردها، بیکاری است؟! این بزرگترین نیاز و بزرگترین احتياج و در نتیجه بالاترین کار است.»
«آخر آدمهایی که از درون پوک و فاسد شدهاند، طبیب و مهندس میخواهند چه کار؟! یا مربی میخواهند و یا جلّاد. و تازه اینقدر داوطلب در آن طرف هست که هر سال پشت دیوار کنکور روی هم کپک میزنند و گند میگیرند. پس برای این طرف هم باید کاری کرد و با این توجه شروع به کار کرد، که همه فاسد و بد هستند و همانطور که میگویید فلان و بهمان هستند.
🔻 و در اینجا بود که میگفتند: «آخر این کارها هم نتیجه ندارد. این همه آخوند، مگر چه کردهاند؟!»
🔹 و در اینجا بود که مشتشان باز میشد، میگفتم: «تا به حال میگفتید همه بد هستند و فلان و بیسار هستند. خب، از بدها چه توقع دارید و چه کاری میخواهید؟!»
و میگفتم: «بر فرض اینها کاری نکرده باشند، این وسیلهی تبرئهی شما نمیشود و دلیل نشدنِ کار نمی شود. شما دستها را بالا بزنید و مریضها را درمان کنید و از غرق شدهها دستگیری نمایید و لااقل دارو و درمان را در دسترس بگذارید تا هر کس بخواهد نجات بیابد و هرکس نخواست و از روی نخوت و عناد درمان نپذیرفت، با حجت تمام جان بکند و بمیرد.»
📗 روحانیت و حوزه، صص۱۷۵-۱۷۷
#عین_صاد
#فلسفه_طلبگی
@Manahejj
🌀 تو که پدرت روشنفکر بود، چرا گذاشت آخوند بشی؟!
📝 پاسخی به ناامیدان سیاهنمای حوزوی که دنبال بیانگیزه کردن طلاب هستند
🖋 مرحوم علی صفایی حائری
🔹 در حدود سال ۴۵ بود، من در صحن نو در یکی از مقبرهها درسی داشتم که حدود ساعت ده با یک استاد خصوصی می خواندم. من روبهروی مقبره، کنار میلههایی که بر سر قبرها میگذاشتند نشسته و منتظر بودم تا استاد بیاید و درسم را بگوید. آن طرفتر هم چند نفر از مردهخورها و مقبرهچیها نشسته بودند و کنار آفتاب گرم و مطبوع، صحبتشان گرم و سرد و گُم بود.
🔹 در این اثنا یک نفر پیرمرد آمد که به من اسمش رسیده بود و میگفتند خیلی حرّاف و متلکپران و خوشمزه است. از راه که آمد مقبرهچیها برایش بلند شدند و او هم کنارشان نشست و فاتحهای خواند و بعد شروع کرد به دیدزدن اطراف.
نگاهش که به من افتاد -با آن قیافه و با آن سن و با آن کتاب- چشمهایش را جمع کرد و دقت كرد و با تحقیر از مقبرهچیها پرسید: «این دیگه کیه؟»
❓یکی از آنها مرا میشناخت و پدرم را هم میشناخت، معرفی کرد و او با آشنایی نخوت زدهای رو به من کرد و گفت: «تو که پدرت روشنفکر بود، چرا گذاشت آخوند بشی؟!»
🔹 مقبرهچیها گوش بودند و بعضیهاشان لبخند میزدند و پیرمرد هم رویی ترش میکرد، سینهای صاف میکرد و منتظر جواب بود.
من هم خیلی آرام و بیتوجه مقداری نگاهش کردم و بعد با نیشخندی ازش پرسیدم: «مگر آخوندی چه عیبی داره؟!»
من این سؤال را طرح کردم تا حرفهایش را بزند و شکمش را خالی کند و او هم منتظر همین فرصت بود، ماشینش را روشن کرد وگاز داد، که «ای بابا اینکه دیگه مثل کفر ابلیس میمونه! حالا از من می پرسی چه عیبی دارد!»
و شروع کرد، که «شبش این طور است و روزش این طور و درسش این طور و بحثش این طور، طلبگیاش فلان و روضهخوانیاش بهمان و تبلیغش بیسار و آقاییاش چنین و مرجعیتش چنان!»
و به قدری مسلط بود که برای من هم تعجبآور بود. و بعد فهمیدم قبلا آخوند بوده و بیرون آمده و این تسلطش از همانجا آب میخورد و در نتیجه، تعجبم رفت.
🔹 آن روز در من حال عجیبی گذاشته بودند. او با طنز و شوخی و مسخره، حرف هایش را خوب قالب می کرد و شرح میداد و از حضار تحسین میطلبید و از من هم تسلیم.
اما من داشتم با مورچهها ور میرفتم و بیاعتنا به تمام خوشمزگیهایش گنجشکها را نگاه میکردم و اطراف را میپاییدم و اصلا به او نگاه هم نمیکردم.
و او که میدید مخاطبش این طور خودسر و بازیگوش و بیاعتناست، به دیگران میپرداخت و از آنها تصدیق میخواست و عاقبت نگاهش در چشم من افتاد و کنجکاو شد که حالم را بررسی کند. نگاه من تیز و مسخره بود.
🔹 خیلی آرام گفتم: «شما خوب بود از من میپرسیدید که برای چه آخوند شدهام، اگر میگفتم نون و آب و شب و روز و فلان و بهمان، خب، راهنماییام میکردید؛ که آقا بفرمایید اون طرف، این در بسته است و بازم که بشه، این خبرها نیست. باید شب چطور بخوابی و روز چطور راه بری و دنبال ... بیفتی و...». و شروع کردم حرفهایی را که زده بود با مسخرگی قطار کردن.
او کلافه شده بود و سرفه میکرد و گردنش را میخاراند و آخر طاقتش طاق شد و گفت: «بفرمایید شما ...آقا میخواهید چه کار کنید؟ چرا آخوند شدید؟!»
🔹 من هم با بیپرواییِ تندی که از چنان بچه آرامی بعید مینمود، گفتم: «من آخوند شدم تا یک مشت آدم احمق؛ مثل تو را که هنوز به نون و آب و ... و شکمشون فکر میکنند، بیارم بالا!» و ساکت شدم.
و اون بیچاره داشت سر میخورد و میگفت: «توی بچه میخواهی منو بالا بیاری؟! این همه آخوند هست، هرجا نگاه میکنی، خدا بده برکت».
🔹 و من با صلابت ماتم گرفتهای گفتم: «اگر یک غربال بزرگ بذارن توی این مدرسه و این آخوندها را که تو میگی، بریزن توش چقدرشون سالم میمونن؟!»
به آرامی طنز آلودی گفت: «پنج نفر». گفتم: «خر مصب! (مذهب) پنج تا برای این جمعیت قم، این استان مرکز، این ایران بسه، تا برسه بقیه جاها؟!»
✅ و بعد گفتم: «من آمدهام که ششمی آن پنج تا بشوم و تو هم باید هفتمی آنها باشی و پسرت هم و استعدادهایی که میشناسی، به ترتیب باید این نیاز را برآورند و این احتياج را جوابگو باشند، نه اینکه از گود بیایی بیرون و کناری بنشینی و توی آفتاب گردنت را بخارانی و همه را تخطئه کنی و شب و روز آنها را به چوب بگیری و مرا هم بیرون بفرستی».
✅ راستی چارهای جز این نیست که هرکس خود بار مسئولیت را به دوش بگیرد و به مقصد برساند.
📗 روحانیت و حوزه، صص۱۷۷-۱۸۰
〰〰〰〰〰
📌 بیشتر بخوانید:
https://eitaa.com/manahejj/3215
💬 پ.ن: طبعا فضای حوزه و روحانیت نسبت به قبل از انقلاب (سال ۴۵) بسیار رشد داشته است و انتشار این نوشتار، صرفا جنبه پاسخ به توطئه «بیانگیزه کردن طلاب» را دارد.
#عین_صاد
#فلسفه_طلبگی
@Manahejj