eitaa logo
مناهج 🇵🇸🇮🇷
21.2هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
189 فایل
﷽ 🌀 نگرش‌ها و دغدغه‌های حوزه و روحانیت 🌐 Manahejj.ir 📠 ارتباط با سردبیر: 🆔 @Manahejj_Admin 📻 رادیو مناهج: 🎧 @Manahejj_Radio 💳 جهت حمایت مالی از مناهج: به ادمین پیام بدهید... ⛔️ تبلیغ و تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 عشق و معرفت 📝 عنایت امام رضا علیه‌السلام به مرحوم آیت‌الله بهجت قدس سره 🔹 حجت‌الاسلام‌ و‌ المسلمین شیخ علی بهجت (فرزند مرحوم آیت‌الله ره): روزی مرحوم آیت الله فهری (که برای سالیان متمادی نماینده امام خمینی ره و مقام معظم رهبری دام‌ظله در کشورهای مختلف عربی بود) خدمت آیت‌الله بهجت ره رسیدند و به ایشان گفتند که بنده و شما از جوانی با هم رفیق بودیم اما من در جوانی یک سید جوان خام بودم و عقلم نمی‌رسید که چگونه باید طی طریق کنم اما شما در آن زمان با بزرگان نشستید و عقلتان رسید که باید چه کار کنید اما بنده از شما گله‌مند هستم که حق رفاقت را به جا نیاوردید و دست من را نگرفتید و اکنون هم که کار از کار گذشته چون پیر شدم و توانی برای حرکت ندارم. 🔹️ اما اکنون مهمان شما هستم و از خانه‌تان نمی‌روم تا یکی از عنایات خاصی که حضرت امام رضا علیه السلام به شما کرده است را بگویید.   🔹️وی با بیان اینکه مرحوم آیت الله بهجت با شنیدن این مطلب به شدت منفعل شده بود در پاسخ آیت الله فهری گفت:‌ یک مرتبه که خدمت امام رضا علیه‌السلام مشرف شده بودم؛ امام رضا علیه‌السلام ده مطلب را به من فرمود که یکی از آنها را به شما عرض می‌کنم. امام رضا علیه‌السلام فرمودند که «مگر امکان دارد که شخصی به ما پناه بیاورد و ما او را پناه ندهیم». ✅ بعد منزل نبود در سفر روحانی... 📗 yjc.ir/00Ow6I @Manahejj
🌀 عشق و معرفت 📝 عنایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به علامه امینی ره 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🔸 حجت‌الاسلام شیخ آصفی از حجت‌الاسلام شیخ محمد نوری که در کتابخانه نجف اشرف ملازم علامه امینی بود، نقل می‌کند: 🔹️ علامه امینی می‌فرمود: یک شب جمعه زائر حرم حضرت امیر المؤمنین علیه‌السلام شدم، مشغول زیارت و دعا بودم و از خدا می‌خواستم به خاطر حضرت علی علیه‌السلام کتاب «درر السمطین» که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب الغدیر نیاز داشتم را برایم مهیا کند. 🔹️ در این زمان یک عرب دهاتی برای زیارت حضرت مشرف شد و از حضرت می‌خواست که حاجت او را برآورده کند و گاوش را که مریض بود شفا دهد. یک هفته گذشت و من کتاب را پیدا نکردم، بعد از یک هفته دوباره برای زیارت مشرف شدم. از حُسن اتفاق، وقتی که مشغول زیارت بودم، دیدم همان مرد دهاتی به حرم مشرف شد و از حضرت تشکر می‌نمود که حاجت او را برآورده کرده. وقتی من کلام آن مرد را شنیدم محزون شدم چون دیدم امام علیه‌السلام حاجت او را برآورده کرده بود ولی حاجت مرا برآورده نکرده است. 🔹️ خطاب به حضرت گفتم: جواب این مرد دهاتی را دادی و حاجتش را برآورده کردی! و من مدتی است متوسل می‌شوم به خدا و شما را شفیع قرار می‌دهم که آن کتاب را برای من مهیا کنید ولی آن کتاب مهیا نشده آیا من کتاب را برای خودم می‌خواهم؟ یا به خاطر کتاب شما الغدیر؟ گریه کردم، از حرم بیرون آمدم آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم. 🔹️ در عالم خواب دیدم به خدمت حضرت امیر(ع) مشرف شده‌ام، حضرت به من فرمود: آن مرد ضعیف الایمان بود و نمی‌توانست صبر کند... از خواب بیدار شدم و صبح سر سفره بودم که در زده شد. در را باز کردم، دیدم همسایه‌ای که شغلش بنایی بود داخل شد و سلام کرد، ‌سپس گفت: من خانه جدیدی خریده‌ام که بزرگتر از این خانه است و بیشتر اساس خانه را به آنجا انتقال داده‌ام، این کتاب را در گوشه خانه پیدا کردم، همسرم گفت: این کتاب به درد شما نمی‌خورد و شما آن را نمی‌خوانی آن را به همسایه‌مان شیخ عبدالحسین امینی هدیه کن شاید او استفاده کند. 🔹️ کتاب را گرفتم و غبارش را پاک کردم، دیدم همان کتاب خطی «درر السمطین» است که دنبالش بودم. 📗 مهدی، لطفی، علامه امینی جرعه نوش الغدیر، ص،۷۵ @Manahejj
🌀 عشق و معرفت 📝 عنایت حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به بادیه‌نشین بامعرفت 🔹️جَاءَ أَعْرَابِيٌّ وَ قَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنِّي مَأْخُوذٌ بِثَلاَثِ عِلَلٍ عِلَّةِ اَلنَّفْسِ وَ عِلَّةِ اَلْفَقْرِ وَ عِلَّةِ اَلْجَهْلِ فَأَجَابَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ يَا أَخَا اَلْعَرَبِ عِلَّةُ اَلنَّفْسِ تُعْرَضُ عَلَى اَلطَّبِيبِ وَ عِلَّةُ اَلْجَهْلِ تُعْرَضُ عَلَى اَلْعَالِمِ وَ عِلَّةُ اَلْفَقْرِ تُعْرَضُ عَلَى اَلْكَرِيمِ. 🔹️ فَقَالَ اَلْأَعْرَابِيُّ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ اَلْكَرِيمُ وَ أَنْتَ اَلْعَالِمُ وَ أَنْتَ اَلطَّبِيبُ 🔹️ فَأَمَرَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِأَنْ يُعْطَى لَهُ مِنْ بَيْتِ اَلْمَالِ ثَلاَثَةَ آلاَفِ دِرْهَمٍ وَ قَالَ تُنْفِقُ أَلْفاً بِعِلَّةِ اَلنَّفْسِ وَ أَلْفاً بِعِلَّةِ اَلْجَهْلِ وَ أَلْفاً بِعِلَّةِ اَلْفَقْرِ  〰️〰️〰️〰️ 🔹️بادیه‌نشینی نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و عرض كرد يا اميرالمؤمنين من سه گرفتاری دارم. گرفتاری نفس و گرفتاری فقر و گرفتاری جهل. 🔹️ پس اميرالمؤمنين عليه‌السّلام فرمود اى برادر عرب، گرفتاری نفس بر طبیب عرضه می‌شود و گرفتاری جهل بر عالم عرضه می‌شود و گرفتاری فقر بر كريم عرضه می‌شود. 🔹️پس بادیه‌نشین عرض كرد كه يا اميرالمؤمنين تویى كريم و تویى عالم و تویى طبيب. 🔹️ پس امير المؤمنين عليه‌السّلام فرمود که او را از بيت‌المال سه هزار درهم دادند و گفت نفقه كن هزار درهم را برای گرفتاری نفس و هزار درهم برای گرفتاری جهل و هزار درهم برای گرفتاری فقر. 📗 جامع الأخبار، ج ۱، ص ۱۳۸، الفصل ۹۶ في حق السائل. بی‌معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند @Manahejj
🌀 عشق و معرفت 📝 تأثیر دل‌شکستن پدر در تلقین و عذاب قبر و عنایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام 🔹️ آیت‌الله آقا سیّدجمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. 🔹️ ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبی داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند. وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد. 🔻 پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است. گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زمانی (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم، به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان می‌فرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضی هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبی دارد. پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند، به بچّه‌های‌شان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد. 🔹️ وقتي می‌خواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدّس اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است... 📗 گزیده‌ای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت‌الله قرهی 〰〰〰〰〰 📌 یکی دیگر از وقایعی که آیت‌الله گلپایگانی در تخت فولاد دیدند از زبان حجت‌الاسلام حسین انصاریان: b2n.ir/TakhtFulad @Manahejj