eitaa logo
منگنه‌چی
4.4هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
86 فایل
درباره‌ی منگنه‌چی @mangenechi_ma تبلیغات و تبادل با منگنه‌چی @mangenechi_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🪷 ◇آیت‌الله‌ العظمی‌ جوادی‌ آملی: «بوعلی‌سينا اين حرف‌ها را از كجا ياد گرفت؟ خودش می‌گويد که من از كجا ياد گرفتم. می‌گويد من هر وقت مشكلی داشتم و مطلبی برای من حل نمی‌شد، وضو می‌گرفتم، می‌رفتم مسجد جامع شهر، دو ركعت نماز می‌خواندم، با خدا گفتگو می‌كردم، مسئله برای من حل می‌ شد. اين شرح حال خودش است. می‌گويد من شاگرد اين «الصَّلَاة» هستم كه «عَمُودُ الدِّين» است.» 📚درس اخلاق ۹۳/۵/٢٣ 🍃🪷 🍃 @mangenechi
~◇🌻◇ 💠 خاطره بسیار مهم و خواندنی نوه علامه مصباح یزدی(ره) از ایشان قسمت اول 🔸️تقریباً چهل‌وپنج دقیقه‌ای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاج‌آقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاج‌خانم هم نبودند. حاج‌آقا داشتند پاهایشان را چرب می‌کردند. سال‌ها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغن‌هایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب می‌کردند. 🔸️احوال‌پرسی همیشگی و خوش‌و‌بشی کردیم. حاج‌آقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. می‌خواستند بگویند متکا را بیاور که کلمه‌اش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم. 🔸️سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقه‌ای سکوت شد. رو کردند به من و بغض‌آلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش می‌رود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟» آن بغض سنگین اشک شد و کم‌کم از چشمانشان سرازیر شد. 🔸️ این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر می‌کردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه‌ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظه‌به‌لحظه تشدید می‌شد. ~◇🌻◇ ~◇🌻◇@mangenechi
~◇🌻◇ قسمت دوم 🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه‌ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست، اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» 🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را امانت دهیم. این علی علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» 🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. 🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. ~◇🌻◇ ~◇🌻◇@mangenechi
 ~◇🏴◇ استاد شیخ جعفر ناصری: گریه بر امام حسین گوهر وجود انسان را صیقل می‌دهد، از آلودگی‌ها و غبارها پاک می‌کند و وجود انسان را طلایی می‌کند. ~◇🏴◇ ~◇🏴◇@mangenechi
🍃▪️ از امام علی علیه السلام سؤال کردند که چطور به این مقام رسیدید؟ آن حضرت فرمودند: «كُنْتُ بَوّاباً لِقَلبي»؛ دربان دلم شدم و دروازه دل را به روی ناحق نگشودم و تنها به روی حق باز کردم. گاهی دربان دل ضعیف می‌شود و شایعه‌ای که داخل گوش آمد، مقداری از آن وارد دل می‌شود و دل را نجس می‌کند. در این صورت باید با آب کُر آن را بشویی؛ مثل مسجد که اگر نجس شد، دیگر حق نداری نماز بخوانی، باید اول آنجا را پاک کنی... روضۀ امام حسین، قدرت لکه‌گیری‌اش بسیار زیاد است. هر چیزی که لکه‌اش را نمی‌توان با آب خالی یا با حلال‌های قوی‌تر شست، چاره‌اش روضۀ امام حسین است. قدرت روضه امام حسین خیلی زیاد است و لکه‌های دل را بر طرف می‌کند. 📚 آئینه تمام نما، آیت الله حائری شیرازی، ص۱۷۱ 🍃▪️ 🍃▪️@mangenechi
🌴🏴 حاج میرزا اسماعیل دولابی (رحمة الله عليه) : محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می‌رساند. کلنا سفن النجاة و سفینة الحسین اسرع. همه‌ی ما اهل بیت کشتی نجاتیم؛ ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریع‌تر است. هنگام عزاداری، انسان درِ دلش را باز می‌کند و امام حسین علیه السلام داخل می‌شوند. 🌴🏴 🌴🏴@mangenechi
🍃🔹️ فلسفه قیام و نهضت حضرت سیدالشهداء -علیه السلام-، جهل‌زدایی است. ●تمام جهالت‌ها و نادانی‌ها نماینده‌ی یزید است. ●تمام دانش‌ها، بصیرت‌ها، روشن بودن‌ها و فهمیده بودن‌ها نمایند‌ه‌ی امام حسین(ع) است. هر جای عالم که بویی از انسانیت و فهم و دانش برده باشند و پای تمدن به آنجا رسیده باشد، نام حضرت را به عظمت می‌برند و از آن حضرت با تکریم و تعظیم و به عنوان سرور آزادگان و جوان‌مردان یاد می‌کنند. 📚نکته‌ها از گفته‌ها، آیت الله فاطمی‌نیا، ص۲۹ 🍃🔹️ 🍃🔹️ @mangenechi
🍃🔹️ فلسفه قیام و نهضت حضرت سیدالشهداء علیه السلام، جهل‌زدایی است. تمام جهالت‌ها و نادانی‌ها نماینده یزید است. تمام دانش‌ها، بصیرت‌ها، روشن بودن‌ها و فهمیده بودن‌ها نمایندۀ امام حسین است. هر جای عالم که بویی از انسانیت و فهم و دانش برده باشند و پای تمدن به آنجا رسیده باشد، نام حضرت را به عظمت می‌برند و از آن حضرت با تکریم و تعظیم و به عنوان سرور آزادگان و جوان‌مردان یاد می‌کنند. 📚نکته‌ها از گفته‌ها، آیت الله فاطمی‌نیا، ص۲۹ 🍃🔹️ 🍃🔹️ @mangenechi
🍃🏴 میرزا جواد آقا ملکی تبریزی یکی از مراجع عالیقدر جهان تشیع که خود بارها با پای پیاده از عتبه علویه، رهسپار عتبه حسینی شده است، درباره مراقبه و بزرگداشت روز اربعین حسینی چنین می‌گوید: «به هر روی بر مراقبه کننده لازم است که بیستم صفر(اربعین) را برای خود روز حزن و ماتم قرار داده، بکوشد که امام شهید را در مزار حضرتش(ع) زیارت کند، هر چند تنها یک بار در تمام عمرش باشد. 📚ترجمه المراقبات، کریم فیضی، صفحه۸۵ 🍃🏴 🍃 @mangenechi
🍃🪷 آیت‌الله سید عبدالله فاطمی‌نیا رحمة‌الله‌علیه: 🟢 مردم فکر می‌کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می‌خوانده‌اند، خیر؛ آنها صفات عالیه داشتند. 🍃🪷 🍃 @mangenechi
~◇🏴◇ شهید محراب آیت الله سید اسدالله مدنی در یکی از سفرهای اربعین شهید مدنی فرمود: «باید با همین حال خسته و پای آبله زده به حرم مشرف شویم.» و باز خودش جلو افتاد و با حالت گریه و فریاد «یا حسین»، حرکت کرد و ما نیز به دنبالش حرکت می‌کردیم و با همین حال، وارد حرم حسینی شدیم. 📚فرهنگ زیارت، فروردین ماه سال ۱۳۸۸ ~◇🏴◇ ~◇🏴◇@mangenechi
🍃🏴 میرزا جواد آقا ملکی تبریزی یکی از مراجع عالیقدر جهان تشیع که خود بارها با پای پیاده از عتبه علویه، رهسپار عتبه حسینی شده است، درباره مراقبه و بزرگداشت روز اربعین حسینی چنین می‌گوید: «به هر روی بر مراقبه کننده لازم است که بیستم صفر(اربعین) را برای خود روز حزن و ماتم قرار داده، بکوشد که امام شهید را در مزار حضرتش(ع) زیارت کند، هر چند تنها یک بار در تمام عمرش باشد.» 📚ترجمه المراقبات، کریم فیضی، صفحه۸۵ 🍃🏴 🍃 @mangenechi
~°•°🪴•° مرحوم آیت اللّه العظمی سید احمد خوانساری(ره) می‌فرمودند: همه‌ی عشق‌ها، محبت‌ها و دوستی‌ها و وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها در این عالم مَجاز و قلابی است و فقط یک عشق و محبت و دلبستگی حقیقی در این عالم است و خریدار دارد، و آن عشق به حضرت مولانا اباعبداللّه الحسین _سلام‌الله‌علیه- است. از دنیا می روم در حالی که دستم خالی است؛ ولی به یک چیز امید دارم، و آن گریه بر مصائب آن حضرت و عشق به اوست. 📚شرح دلداگی، احوالات سید، ص ۷٨. ~°•°🪴•° ~🪴 @mangenechi
~°•°🪴•° ◇ مرحوم علی صفایی حائری: مؤمن نمی‌تواند در محیطی باشد و آنجا را عوض نکند! او یا رشد می‌دهد یا رشد می‌گیرد و یا هجرت‌ می‌کند. ~°•°🪴•° ~🪴 @mangenechi
🍃🪷 🔸سفارش تبعیض آمیز!🔸 📝خاطرۀ شیرین دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر قسمت اول 🔹بالأخره بعد از کش و قوس‌های فراوان، در آبان ماه ۸۸، من هم سرباز شدم. پادگان آیت الله خاتمی یزد. بماند که چه ها کشیدم! هر چه بود گذشت. هر روز، نزدیکی‌های اذان صبح مجالی دست می‌داد تا چند دقیقه‌ای تلفنی صحبت کنم. دفتردار پدر که بازنشسته سپاه بود را هر روز خواب آلود به پای تلفن می‌کشیدم: که مرد حسابی پدرم درآمد، چاره‌ای کن، ناسلامتی تو سرهنگ سپاهی، من زن و زندگی دارم، مادر بیمار دارم، راهی، رایزنی‌ای، چیزی. چند روز مرخصی جور کن و .... این درددل‌های دردمندانه تقریباً هر روز ادامه داشت تا اینکه یک روز صبح، جناب دفتردار خودش گوشی تلفن را برداشت و گفت: علی مژده بده. بی‌صبرانه گفتم: برایم مرخصی گرفتی؟ گفت: بالاتر! خواب به کلی از سرم پرید، ضربان قلبم بالا رفت، گفتم: بگو ببینم چه کردی؟ گفت: «حاج آقا از مشهد به سمت شیراز می‌آیند و این بار از راه یزد. در شهر یزد چند سخنرانی دارند؛ از جمله در پادگان شما! وقتی آمد پادگان شما، می‌توانی همراهشون بیایی شیراز!» یکه خوردم. هم خوشحال شدم و هم متعجب. چه خواهد شد؟ 🔹 آن روز را با لحظه‌شماری گذراندم. تا ظهر منتظر بودم؛ خبری نشد. هنگام نماز ظهر، در مسجد پادگان اعلام کردند که ساعت پنج سخنرانی ویژه داریم و کلاس‌ها زودتر تمام می‌شود؛ حضور همه الزامی‌ است. فرمانده گروهان‌ها همه را بسیج کنند. چشمانم برق زد، قلبم به تپش افتاد که پدر می‌آید و من شب را پس از قریب یکی دو ماه، در شیراز خواهم گذراند. ساعت پنج شد. فرمانده گروهان، ما را به خط کرد و به مسجد بزرگ پادگان برد. قریب دو هزار سرباز، مسجد را پر کرده بودند. 🔹 بالأخره پدر آمد. تا او را دیدم، بعض امانم را برید. حدود چهل دقیقه‌ای صحبت کردند. یادم نیست چه گفتند، فقط آخرین جمله‌شان این بود که پسر من هم ما بین شماست، چند دقیقه‌ای او را ببینم و بروم! همه به هم نگاه کردند. فرماندهان و سربازان، همه یکه خورده بودند. دل تو دلم نبود، احساس می‌کردم کل وجودم همراه ضربان قلبم بالا و پایین می‌شود. همه ما را به خط کرده به صرف شام بردند. شام یک تخم مرغ آب‌پز به همراه یک خیار شور لپری قاش نشده و یه کف دست نان بود. شام را گرفتم و نخورده به آسایشگاه آمدم. همچنان منتظر بودم. هیچ‌کدام از هم خدمتی‌ها و فرمانده‌ها مرا نمی‌شناختند. بالأخره فرمانده‌ی دسته آمد: «۱۴/۱۰۳ بیا بیرون». آمدم بیرون. گفت: «بازیگوش! فامیلت چیه؟» گفتم: حائری. لبخندی زد و گفت سر و وضعت را مرتب کن و برو دفتر فرمانده پادگان کارت دارند. 🍃🪷 🍃 @mangenechi
🍃🪷 قسمت دوم 🔹وقتی وارد سالن شدم، میز کنفرانس بزرگی آنجا بود که همه فرماندهان دور میز نشسته بودند. پدر هم همراه سردار میرحسینی فرمانده پادگان نشسته بود. من که لاغر، کچل و سیاه‌تر شده بودم، با لبخند پدر اشکم درآمد. پدر گفت: علی بابا! چهره‌ات مردانه شده، بیا پیش من. شام آنها، چلو جوجه بود که به غایت زیبا، سفره‌آرایی شده بود. پدر به مزاح گفت: خوب بهت می‌رسندها! از این چیزها که تو خانه هم گیرت نمیاد. با خنده گفتم: شام ما از شام شما چند دوره قبل‌تر بود! گفتند: یعنی چه؟ گفتم: ما تخمش را خوردیم، شما جوجه‌اش را می‌خورید. همه خندیدند الا فرمانده گردان. گوشی موبایل پدر را گرفتم و رفتم که به اهل منزل و مادر زنگی بزنم. همچنان فرمانده گردان مرا با چشمانش با نگاهی خشک و سرد دنبال می‌کرد تا اینکه شام تمام شد. 🔹 پدر، میکروفن جلوی خود را روشن کرد. زیر چشمی نگاهی به من کرد و بعد چشمانش را بست. گویی می‌خواهد چیزی بگوید که باب میل من نبود. گفت: من از عزیزان و فرماندهان تشکر می‌کنم که این فرصت را فراهم کردند که من چند ساعتی را در این پادگان بگذرانم. بعد دستی به سرش کشید و گفت: «اینکه پسرم در اختیار شماست، فرصتی‌ است برای ما که به همگان اثبات کنیم در جمهوری اسلامی تبعیض ور افتاده! هر کاری که سخت‌تر از بقیه امور است را به او بسپارید، هرکاری که دون شأن است را از او مطالبه کنید؛ مثلا وظیفه نظافت تمام دستشویی‌ها پادگان را به عهده او بگذارید، به او کمتر از سایرین مرخصی بدهید و .... » همه خندیدند و فرمانده گردان هم بلندتر از بقیه! من خشکم زده بود! تمام سلول‌های بدنم مور مور می‌شد. متعجب نگاه پدر کردم و در دل گفتم می‌دانی داری با من چه می‌کنی؟!! 🔹 پدر روی موکت نشسته بود و داشت عمامه‌اش را روی زانویش دوباره می‌بست. گفت: «علی جان! از من دلگیر نشی‌ها» هنوز من گیج و منگ بودم. عمامه‌اش را بر سر گذاشت و آغوشش را گشود و ... دستش را بوسیدم. سرم را که به سینه‌اش فشرده بود، بوسید و رفت. 🔹من ماندم و پست نیمه شب برجک ۱۱ (برجک تنبیهی سربازان) و نظافت دستشویی‌ها در هر سحرگاه ... !! 🍃🪷 🍃 @mangenechi
~°•°🪴•° ◇آيت الله بهاالدينی -رحمة‌الله‌علیه-: ببينيد خدا چند گناه را نمی‌بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن. 2- به ناحق آدم کشتن. 3- عقوق والدين. 4- آبرو بردن. اين گناهان اين قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی‌شوند. پسر يکی از بزرگان علما که در زمان خودش استاد العلما بود، برای من تعريف می‌کرد: به پدرم گفتم: «پدر تو دريای علم هستی. اگر بنا باشد يک نصيحت به من بکنی چه می‌گويی؟» می‌گفت پدرم سرش را انداخت پايين. بعد سرش را بالا آورد و گفت: «آبروی کسی را نبر!» الان در زمان ما هيئتی‌ها، مسجدی‌ها و مقدس‌ها آبرو می‌برند. عزيز من اسلام می‌خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با اين مشکل داری؟ دقت کنيد که بعضی‌ها با زبانشان می‌روند جهنم. روايت داريم که می‌فرمايد اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنيد همه شراب می‌خورند و از ديوار مردم بالا می‌روند. يک مشت مؤمن مقدس را می‌آورند جهنم. ای آقا تو که هميشه هيئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشينند آبرو می برند. اميرالمؤمنين (ع) به حارث همدانی می‌فرمايد: «اگر هر چه را که می‌شنوی بگويی، دروغ‌گو هستی.» ~°•°🪴•° ~🪴 @mangenechi
🌿🔹️ سیر و سلوک به ذکر و ورد نیست؛ به‌ ایستادن در نقطه مسئولیت است. یکی از شاگردان آیت الله بهجت(ره) می‌گوید: رسیده بودم سر دو راهی انتخاب؛ یک سو رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسه دینی باکو و سوی دیگر مسئولیتی وزین در همین قم. نگران دوری از فضای معنوی قم بودم. برای مشورت نزد آقای بهجت رفتم و فکر می‌کردم توصیه ایشان به ماندن در قم است. حرف‌هایم را که شنید، گفت: «طبیب باید آنجا برود که مریض زیاد است؛ بروید باکو!» دوباره تاکید کردم و گفتم: «اگر از امور معنوی دور شوم چه؟» محکم فرمودند: «نخیر آقا! ویرانی‌های آنجا را در نظر بگیرید. خیال می‌کنید سیر و سلوک به این است که تسبیح هزاردانه بگیرید و ذکر بگویید؟! این نیست آقا، بروید!» 📚بشارت از حضرت حجت، ص۸۳ 🌿🔹️ 🌿🔹️ @mangenechi
~°•°🪴•° ◇حضرت آیت الله جوادی آملی -حفظه الله-: «درست است که بعضی از کارهای بدی که کردیم از ما ظرفیت را گرفته است؛ ولی ظرفیت‌ده همچنان بخشنده است. از او ظرفیت طلب کنید، استحقاق طلب کنید، لیاقت طلب کنید، و بعد از خداوند مسئلت کنید که به این ظرفیت، پاسخ مثبت بدهد و مظروف (محتوا) را عطا کند.» ~°•°🪴•° ~🪴 @mangenechi
﹏﹏⃟🌻﹏﹏ ◇انتظام کاشمری نقل می‌کند که خدمت حاج شیخ حسنعلی(ره) نخودکی عرض کردم: دستوری مرحمت فرما که توفیق تهجد یابم و گشایشی در کارم ایجاد شود. فرمودند: «هر روز صبح از تلاوت قرآن مجید مخصوصاً سوره‌ی یس غفلت منما!» ﹏﹏⃟🌻﹏﹏ ﹏﹏⃟🌻@mangenechi
~°•°🪴•° شیخ جعفر شوشتری یک روز بالای منبر فرمودند: «بوی کهنه‌ی سوخته می‌آید» همه همهمه کردند و دنبال این بودند که ببینند کجا آتش گرفته است. بعد فرمودند: «شیخ جعفر کذاب به شما گفت بوی کهنه سوخته می‌آید، همه باور کردید؛ ولی یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر صادق آمدند و گفتند: جهنم حق است، گناه نکنید، کدامتان باور کردید؟!» 📚 گفته‌های آن بزرگوار (آیت الله مجتهدی)، علی عزلتی مقدم، ص۲۴ ~°•°🪴•° ~🪴 @mangenechi
~°•°🪴•° •°•خوشا آن‌که در دنیا به هیچ سنگی نمی‌چسبد!•°• ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ وقتی ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؟ ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ سنگ‌ها ﻣﯽﭼﺴﺒﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺍﺯ سنگ‌ها ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ. سختی‌های ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ! ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ به خود می‌گیرد. سنگ‌ها ﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪ‌ی ﻣﻦ و ... من و... . آن وقت ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ، سنگ‌ها ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ! ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁن‌که ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ آن قدر ﭘﺨﺘﻪ می‌شود ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽچسبد! •°•حاج اسماعیل دولابی•°• ~°•°🪴•° ~🪴 @mangenechi
🍃🪷 مؤمن نمی‌تواند در محیطی باشد و آنجا را عوض نکند! او یا رشد می‌دهد یا رشد می‌گیرد و یا هجرت می‌کند... مرحوم عین.صاد 🍃🪷 🍃 @mangenechi