«خداحافظ سالار»
کتابی پر از زیباییهای ظاهری و باطنیست.
هم در مضمون، هم در لفظ.
قلم توانمند و همیشه زیبای «حمید حسام» این بار از کسی نوشته، که سالها آشنایش بوده.
در این کتاب، «حاج حسین همدانی» را از زبان همسرش و از قلم دوست قدیمیاش میخوانید.
کتاب از دوران کودکی همسر شهید تا شهادت سردار همدانی و پس از آن را در قالب داستانی جذاب، روایت میکند.
۳۹۶ صفحه متن و ۵۲ صفحه عکس، حجم مناسبی از آشنایی و دلبستگی را میان شما و سردار بزرگ ایران، حاج حسین همدانی حاصل خواهد کرد.
کتابی که بیش از هفتاد بار تجدید چاپ شده است، حتماً ارزش خواندن دارد. ☺️
نشر بیست و هفت بعثت، ناشر این کتاب ارزشمند است.
🔹🔹🔶🔹🔹
#معرفی_کتاب #خداحافظ_سالار
#شهید_حسین_همدانی #مدافعان_حرم
#گروه_فرهنگی_تبار
@mangenechi
🔹🔶 گزیدهای از کتاب 🔶🔹
(فتنه ۸۸)
امین گفت:
حاج آقا مصوبهی شورای امنیت ملی رو گرفت که نیروهای نظامی و انتظامی و مردمی از سلاح گرم استفاده نکنن. وقتی که درگیریها اوج میگرفت و بسیجیها کارد به استخوانشون میرسید، باز حاج آقا اجازهی شلیک نداد. اگه کسی غیر از حاج آقا بود، کم میآورد یا از کوره در میرفت و حکم تیر میداد.
مهدی هم که وقت ورود حسین برای مدیریت بحران تهران، به باباش گفته بود که این کار ترکش زیادی داره، از ورود پدرش اظهار خرسندی میکرد و میگفت:
کنار بابا بودم که یه جوان که صورتش رو پوشونده بود، سنگ برداشت و به طرف ما پرتاب کرد و خورد به سر بابا. بلافاصله چند تا بسیجی رفتند و اون رو از بین دوستاش بیرون کشیدن. به حضرت آقا فحش داد! یکی از بسیجیها گرفتش زیر مشت و لگد. بابا با صدای بلند نهیب زد که: نزنش! نزنش! اما بسیجی که حسابی غیرتش به جوش اومده بود، طرف رو کت بسته آورد پیش بابا.
بابا با ترشرویی به بسیجی گفت: مگه نگفتم ولش کن؟!
بسیجی گفت: همین بود که با سنگ زد توی سر شما!
بابا گفت: نه، این نبود. بذار بره!
طرف خجالتزده سرش رو پایین انداخت. وقتی داشت میرفت رو کرد به بابا و گفت: میدونستی که کار من بود، اما آزادم کردی. هیچ وقت این کارت رو فراموش نمیکنم حاج آقا!
🔹🔹🔶🔹🔹
#گزیده_کتاب #خداحافظ_سالار
#شهید_حسین_همدانی #مدافعان_حرم
#گروه_فرهنگی_تبار
@mangenechi