💠 خاطره آخر رجب 💠
اواخر سال ۶۷ روزی به اطاق آقا (حضرت امام خمینی (ره)) وارد شدم، دیدم خیلی اوقاتشان تلخ است. من اوقات تلخی ایشان را که دیدم، قدری ساکت نشستم. آقا به من گفتند: «آن مفاتیح را به من بده» بلند شدم و مفاتیح را آوردم. دستکش دست ایشان بود و ورق زدن هم برایشان سخت بود. چون اوقاتشان تلخ بود ، هی ورق میزدند ولی آنجایی را که میخواستند پیدا نمیکردند.
یک ساعت به مغرب مانده بود. به من گفتند: «من تا حالا خیال میکردم که امروز آخر رجب است و تا حالا اعمال روز آخر ماه رجب را انجام میدادم. حالا فهمیده ام که اول شعبان شده و نمیدانم اصلاً باید چه کار کنم!»
تازه من فهمیدم که عصبانیت ایشان به خاطر این است که از صبح تا حالا اعمال و دعاهای ماه رجب را میخوانده اند و حالا که روزنامه آمده متوجه شدهاند که اول ماه شعبان است و ماه رجب ۲۹ روز بوده نه سی روز.
به من فرمودند: «این مناجات شعبانیه را بخوانید، خیلی چیزهای عالی در آن هست.»
و بعد آماده شدند که دعا را بخوانند.
💠💠
منبع: برداشتهایی از سیرهی امام خمینی، ج سوم، حالات معنوی، به کوشش غلامعلی رجائی، ص۱۰۵. به نقل از آقای مسیح بروجردی، نوهی حضرت امام (ره)
💠💠
#در_محضر_امام_انقلاب #خاطره
#بندگی #شعبان_المعظم
💠 @mangenechi