eitaa logo
منگنه‌چی
4.7هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
84 فایل
درباره‌ی منگنه‌چی @mangenechi_ma تبلیغات و تبادل با منگنه‌چی @mangenechi_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
🔹 «زنانه با نامزدهای انتخابات» 🌿 . زنی خانه‌دار، فعال، تحصیل‌کرده. 🌿من زنانی را می‌بینم که در کنار همسرانشان روزهای خوشی تجربه نمی‌کنند. 🌿من نیستم؛ اما می‌خواهم به جای شعارهای توخالی، مردان بد، خود را مواجه با قانون بدانند و نظام خانواده‌ام، حفظ شود. 🌿من یک زن هستم و زن بودن نامزدها برایم عجیب نیست! من یک زن هستم و مشکل مرا نه رفتن حل می‌کند، نه بی روسری گشتن. 🌿مشکل من رسیدن پیامک تذکر بی‌حجابی نیست، مشکل من بیکاری همسرم است. 🌿مشکل من این است که دلم می‌خواهد فرزند داشته باشم؛ اما به‌خاطر وضع از این نعمت بزرگ محرومم. 🌿مشکل من داشتن خودم نیست، کارخانه‌ی شهرمان تعطیل شده و جوانان کوچ کرده‌اند. 🌿مشکل من نیست، اتفاقاً من می‌خواهم از زنانی که من و همسر و پسرجوانم را تهدید می‌کنند، گله کنم. 🌿من زن هستم و می‌دانم اولین کسی که در ایران، مطالعات زنان وابسته به حکومت تشکیل داد، رهبرم بود که در سال‌های ریاست جمهوری‌اش، این کار را کرد؛ اما عده‌ای بازیگر هر چهار سال، مرا به سخره می‌گیرند و به اسم من، برای خودشان می‌خرند. من یک در ایران اسلامی‌ام هستم و از همه‌ی این خباثت‌ها و شعارزدگی ها خسته‌ام. 🌿من از تمام نامزدهایی که به جفا به اسم من، به کام خودشان رأی می‌خرند، شاکی‌ام‌. 🌿یکی بیاید حالی بعضی نامزدها کند که اگر مردید، برای مردان، ایجاد اشتغال کنید و کارگرها را دریابید. ما زن‌ها با همان روسری، و در کنار همسر و فرزندانمان، بیشتر حس داریم و گوشمان از این شعارها پر است. 🔹@mangenechi_2
🌼🍂 قدیم برخلاف حالای بعضی خانواده‌ها، پدر فقط یک عابر بانک نبود؛ یا هیولایی که مادر هرجا کم می‌آورد، بچه‌ها را از کتکش بترساند. قدیم‌ها پدر از در که می‌آمد، می‌شد شمع خانه. بچه‌ها و همسر، دورش جمع می‌شدند. نه یکی، نه دوتا، شش تا، پنج تا، هشت‌تا! بچه‌ها، دور پدر جمع می‌شدند و پدر شام را کنارشان می‌خورد. بعد فیتیله‌ی چراغ گردسوز را پایین می‌کشیدند و تازه بزم آغاز می‌شد. پدرِ با ابهت روز، تبدیل می‌شد به قصه‌گوی شب. قصه‌های شاهنامه، حمله‌ی حیدری، منتهی الامال. قصه‌هایی که فقط قصه نبودند، پر بودند از رمز و راز زندگی. پدر آن روزها، معلم بی‌چوب بچه‌ها بود. بچه‌ها دور پدر عشق می‌کردند و همین طور که ابهتش، آن‌ها را گرفته بود، در قلبشان چراغ مهر به پدر روشن بود. قدیم‌ها، پدر هیولا نبود، اما حرمت داشت. از این سوسول‌بازی‌های حالا خبری نبود، اما جایگاه پدر و مادر طوری بود که بچه اگرچه آن‌ها را رفیق نم‌دانست، اما شفیق می‌دانست. حریم می‌فهمید و کمتر دست از پا خطا می کرد. مادر هم همسرش را آقا صدا می‌زد؛ تا نیامدنش سفره را پهن نمی‌کرد و به بچه‌ها می‌آموخت کسی جلوتر از پدر، حق ندارد دست به غذا بزند. شاید همین‌ها باعث شد یک عده فمنیست از خدا بی‌خبر میان میدان بیایند و به خیال خودشان، دادِ زن را از مردِ مقتدر ایرانی بگیرند. اما رفیق! بیا صادق باشیم من و تو خوب می‌دانیم شانه‌های مرد مقتدر، هزار بار بیشتر از رنگ و لعاب و فمنیست و کودک‌سالاری، برای شانه‌های لرزان و دستان ظریفمان به کار می‌آمد. این حرف‌ها طرفداری از نیست؛ اما کاش کمی بیشتر به داد اقتدار مردهایمان، به داد غیرت، حس مردانگی و قدرتشان برسیم. حتی تصور دنیایی که در آن مردها هم بلدند با زن‌ها چگونه تا کنند و هم بی‌عشوه و مقتدر مردانگی می‌کنند، شیرین است. دست من و توست که هم به همسرانمان، هم به فرزندانمان، به دختر و به پسر، یاد بدهیم چگونه بین این دو جمع کنند. 🌼🍂 @mangenechi