eitaa logo
مانیفست - رمان
331 دنبال‌کننده
20 عکس
8 ویدیو
3 فایل
مانیفست - داستانک @Manifestly مانیفست - رمان @Manifest ممکنه بعضی قسمتها برای بعضی ها نمایش داده نشه در این صورت به ادمین پیام بدید. @admin_roman رمان جاری ازدواج اجباری👈 لینک قسمت اول👇👇 eitaa.com/manifest/2678
مشاهده در ایتا
دانلود
مانیفست - رمان
#ازدواج_اجباری #قسمت_شصت_ویک لینک قسمت اول 👇 https://eitaa.com/manifest/2678 🍁اه هی من چیزی نمیگم
✅ لینک قسمت اول 👇 https://eitaa.com/manifest/2678 🍁ساشا👇👇 رو به روی در توالت با فاصله ی حفظ شده ای ایستاده بودم و منتطر رزا بودم ..با اینکه میدونستم چی تو فکرش میگذره ولی بازم رامش شدم .الانم نمیتونستم وارد توالت زنانه بشم تا درش بیارم ..مطمئن بودم که تو فکر فراره باید میزاشتم ببینم تا کجا پیش میره قصد داشتم که خودش به اشتباه خودش پی ببره ..یکمی به اطرافم نگاه کردم که یه خانم بچه بغل نظرمو جلب کرد ..باید میفرستادمش تو توالت ببینم چه خبره البته اگه قبول میکرد . آخ رزا ببین با من چیکار کردی ... با اخمایی در هم به سمت زنه رفتم و صداش کردم .. _ ببخشید خانم برگشت سمتم ، تا چشمش بهم افتاد چشاش برق زد ..انقدر بدم میاد از یه همچین زنای هرزه ای که تا یه مرد دیگه رو میبینن همه چی یادشون میره ..ههه اخمام بیشتر شد زنه _ بله میتونم کاری براتون بکنم ؟ _ بله من خانمم رفته توالت و هنوز نیومده ، حاملس میترسم بلایی سرش اومده باشه و بخاطر ویار شدیدش هی ازم دوری میکنه .. خواستم بگم میتونید برید داخل ببینید چی شده ؟ خیلی وقته اون توئه ..البته بهش چیزی نگید . اخماشو کشید تو هم زنه _ نه به من چه زن توئه هه بهش برخوده بود که تیرش به سنگ خورده ولی من شما زنا رو میشناسم .. دست کردم تو جیبمو کیف پولمو در آوردم ..از توش چند تا توراول صدی در آوردم و جلوی چشمش تکون دادم ..کم کم دو ملیون بود ، به وضوح برق زدن چشاشو دیدم و این باعث نیشخندم شد .. زنه _ چیکار میتونم بکنم _ برو اون تو ببین چه خبره سرشو تکون داد و تا اومد پولارو بگیره دستمو کشیدم با تعجب نگام کرد _ حواست باشه منو دور نزنی خانم وگرنه بد میبینی ..خانمم سر تا پا مشکی پوشیده بعد پولارو دادم بهش و فرستادمش تا بره داخل ..خودم دوباره برگشتم سر جام و زل زدم به در توالت ..تو فکر بودم ..تو فکر تعغییر یه دفعه ای رزا ، تو فکر غیب شدن دو ماهش بعد از اون دعوا و خیلی چیزای دیگه که داشت روانیم میکرد .. دلیل همه ی رفتارای من خودش بود ، چرا میخواست بزنه زیر همه چی ؟؟ مگه براش کم گذاشتم ، از همه بدتر برگشتن یه دفعه ای شهاب و رفتار رزا نسبت بهش ..مگه رز به من نگفته بود که اون قرار رو لغو کرده ..مگه نگفت که رو به روی خونوادش ایستاده ؟ مگه نگفت که شهاب و از خودش رونده پس دلیل این نگاه های پر از حرارت چی بود ؟؟ این دروغها بود که منو وادار به خشونتی میکرد که شاید یه زمانی خودم سخت باهاش مخالف بودم .. حدود نیم ساعت بعد دیدم که رز با یه بچه تو بغلش اومد بیرون ولی کمی که دقت کردم دیدم نه رز نیست همون زنه بود .. زنه سریع اومد پشم و یه سری چرت و پرت تحویل داد بعد رفت ..پوزخندم دقیقه به دقیقه داشت بزرگتر میشد ..سریع به سمت ستونی رفتم که کمی اونطرفتر بود و پشتش ایستادم .. رز خیلی بچه ای خیلی .. زیاد صبرم طول نکشید که رز با یه تیپ افتضاح که همون لباسای اون زنه بود اومد بیرون یکمی سرشو چرخوند و وقتی دید خبری نیست با دو رفت سمت در خروجی ..با پوزخند تمسخر آمیزی منم رفتم سمت پارکینگ.