مانیفست - رمان
#ازدواج_اجباری #قسمت_شصت_ونه لینک قسمت اول 👇 https://eitaa.com/manifest/2678 🍁با حرص لباس و پرت ک
#ازدواج_اجباری
#قسمت_هفتاد
✅ لینک قسمت اول 👇
https://eitaa.com/manifest/2678
قطره اشکی رو که داشت میرفت تا بیوفته سریع با دستم پاک کردم ..از بین اون همه لباسی که تلنبار بود رو هم یه دست ستشو
برداشتم ..حالا که میخوای باهام بازی کنی باشه بازی میکنیم ..منم سلاح دارم ..سلاح من اندام و رفتار و ناز دخترونمه ..سلاح تو زور
بازوت ..ببینم تا کی میتونی در مقابلم خودتو نگه داری ..
بچرخ تا بچرخیم آقای ساشا آریامنش ..
حولمو با لباسا برداشتم و رفتم سمت حموم از امروز به بعد من میشم ناز و تو نیاز .ولی قرار نیست از ناز دخترونه چیزی سهمت بشه
..پس خودتو برای یه شکست بد آمارده کن ..
وارد حموم شدم و درو پشت سرم بستم ..از همین الان به بعد رفتار من 111 درجه تعغییر خواهد کرد ..یه رزای دیگه ..میشم یه
رزای دیگه برای برابری با این ساشا ..
باید بترسه ازم ..چون بد میزنمش زمین درست تو نقطه ی اوج ولش میکنم ..
__________________________________________
باید بترسه ازم ..چون بد میزنمش زمین درست تو نقطه ی اوج ولش میکنم ..
خیلی آروم زیر دوش ایستادم ..حتی حوصله ی اینکه برم تو وان رو هم نداشتم ..انگار این دوش و آب یخش بهم انرژی میداد ..یا
شایدم مقداری از دمای بدنم و کم میکرد ..آتیشی که ساشا با حرفاش به جونم اندخت ..
نه برای اولین بار ..برای چندمین بار یه دختر خراب و به من نصبت داد ..اینه که کل تنمو ، کل وجودمو به آتیش میکشه ..
منی که یادم نمیاد پامو حتی کج گذاشته باشم ..نمیگم پاک پاکم ..نه پاک پاک نیستم .منم خطا کارم هر کسی اشتباهی میکنه ..منم
مجزا نیستم .درسته نماز نمیخونم ..روزه هام یکی در میونه .یا قرآن نمیخونم ..درسته که حجابمو رعایت نمیکنم یا به پسرا دست
میدم ..ولی این دلیل نمیشه که یه آدم از خدا بیخبر و کافر باشم ..
منم به روش خودم خدای خودمو میپرستم ..هر کسی یه جوری راز و نیاز میکنه .اونیو که من باید بپرستم با قلب و روحم میپرستمش
..
به روش خودم ازش تشکر میکنم ..به روش خودم میپرستمش و خیلی چیزای دیگه ..این دلیل نمیشه که هرکسی از راه رسید انگ
هرزه بودن و بهم بچسپونه ..
خیلی دلم پر بود ، دوست داشتم گریه کنم ولی نه الان وقتش نیست ..من اول ساشا رو آدم میکنم تا موقعی که به زانو درش نیارم حق
ندارم حتی قطره ای اشک بریزم ..
حدود یک ساعت زیر دوش ایستاده بودم .بدون کوچکترین حرکتی ..فکرم درگیر بود ..درگیر اینکه دارم چیکار میکنم ..برای یه
لحظه وجدانم تحریک شد ..اینکه کارم اشتباهه ..اینکه من دختری نیستم که بخوام از این کارا بکنم ولی این فکر و درگیری با وجدانم
زیاد طول نکشید چون حرفاش ، سیلی زدنهاش ، کارهاش همه و همه یادم اومد و دوباره آتیشی شدم ..
چشمامو محکم بستم و دوباره بازشون کردم .نه دیگه بسه فکر کردن ..من فکریو که میخوام و عملی میکنم ..ببینم سرنوشت چی برام
در نظر داره ..یا میبازم و کارم به خودکشی میکشه یا میبرم و بعد از زمین زدن ساشا برای همیشه از این کشور و آدماش دور میشم ..
میدونم دارم کار اشتباهی میکنم و پی همه چیم باید به تنم بمالم .میدونم فکر و حرفام همه و همه چی یه بچه بازی بیشتر نیست
..میدونم که کارم اشتباهه ولی دلم چیز دیگه ای بهم میگه ..
بیخیال بیشتر فکر کردن شدم و مقداری شامپو ریختم رو دستام .
حدود نیم ساعت دیگه هم حمام بودم و بلاخره کارم تموم شد ..از حموم که بیرون اومدم رفتم رو به روی آینه و به دختری زل زدم که
هیچ چیزش به رزای قبلی نمیخورد ..
زیاد طول نکشید پیدا کردن برس و بعد از شونه کردن موهام همونطور خیس رهاشون کردم دورم ..از تو کشوها لباسای زیرمو
برداشتمو سریع پوشیدم ..یکمی مکث کردم ..
دو دل بودم از پوشیدن اون لباسا ..اما با این فکر که اون شوهرمه به خودم تلقین کردم که کار اشتباهی نمیکنم ..
یه تاپ و شرتک خیلی کوتاه بود ..یه پوزخند زدم .این تازه پوشیده ترینشون بود ..هر دو به رنگ سفید و آبی کمرنگ بودن که به
طرز زیبایی با هم ترکیب شده بود .قشنگ بود ..بعد از پوشیدنشون دوباره برگشتم سمت آینه ..
خوب بودم خیره کننده ولی تنها چیزی که تو زوق میزد .صورت کبود شده ام و لب پاره ام بود ..دستمو کشیدم رو لبم از درد چشام
بسته شد .سریع دستمو برداشتم و تصمیم گرفتم که برم پائین ..گرسنه بودم ..
چیزی پام نکردم .. سرمای پارکت ها تو کف پاهام بهم یه حس لذت بخش و وصف نشدنی رو القا میکرد که حاظر نبودم با هیچ چیزی
عوضشون کنم ..