صبح تا شب با کلمه های قشنگ قشنگ زشتی درونتون رو میپیشونید و قربون صدقه هم میرید و درنهایت تا رو از هم برمیگردونید میشینید به تمسخر و تیکه انداختن. بابا شما کی هستید دیگه؟ آدم میترسه ازتون.
حالم از اون بعد احساسی آسیب پذیرم بهم میخوره. از آدم هایی که مدام سعی میکنن از اون سمت بهم نزدیک شن بیشتر.
در واقع هیچوقت از دلم در نیوردی فقط انقدر همهچیز ریخت روی هم که تنها یه بند انگشت تا بریدن ازت فاصله دارم.
درواقع پیامت تنها دلیلی بود که وسط گریه کردن بتونم بخندم. درسته که نباید جدیش بگیرم ولی باور کن کش اومدن این لبخنده اصلا دست خودم نیست.