منِمن
+ عشق وقتیه که همراه هم درد رو تحمل میکنید وقتی تصمیم میگیری به جای فرار کردن بمونی . حتی اگه شک دا
واقعا هم همینطوره، هروقت شروع کردم به نامفهوم حرف زدن و کلمات عجیب غریب استفاده کردن درواقع فقط میخواستم مفهوم واضحی رو نرسونم چون راجبش مطمئن نبودم.
هروقت داشت به سرم میزد امام رضا باز دوباره با آغوش باز گفت پاشو بیا، پاشو بیا ببینم چته، ببینم باز چی به سر خودت آوردی. بازم خداروشکر امام رضا داریم وگرنه چه گلی به سرمون میریختیم؟
هدایت شده از اَخترپنجم؛
اینکه از من میپرسی خوبی؟ وقتی بهت میگم که نه خوب نیستم، مجبورم اون ترحم هارو، اون سوالایی که وای چیشده چرا خوب نیستی و اینکه داری سعی میکنی بزور کاری کنی حالم خوب بشه رو تحمل کنم.
پس ترجیح میدم بگم آره عزیزم من خیلی خوبم.
تا بری، دور بشی و من بتونم دوباره غرق بشم.