هدایت شده از یهسِریحرفا🇵🇸
مطمنم الان یکی از کتابای حدادپور داره اتفاق میوفته که بعدا قراره بنویستش
_هیاهویِ شهر ، سکوت ِخانه ها ، دردیبیدرمان ، غم ِفراق ، بغضی خصمانه در انتهایِ گلو این روزها شرحِحالِ ماست .
_آنگاه که مغز ها در پیِ فرار از حقیقتاند و هرچه [میخواهند] باور میکنند ، روح ها زخم و خورده فلجاند ، هرکس از درد خودش میگوید ؛
به راستی که کدامین حق است ؟ کدامین حقدار ؟
دربین حرف ها و حرف ها کدام انسانیست و کدام انسانکُش ؟
هرجُمرج در ذهن ها سربهفلک کشیده و آرامش روح و روانِ مان مختل شده ، هردو دم از حق میزنند اما دُچار کوریِمغزند ؛ شاید فقط باید بیخیال شد کف خیابان بنشست و زار زد ، از ته دل ، همه باهم ، بدونِ فاکتور ِ تفاوت عقیده ها
هرکس از هرچه دلش خونست بگرید و بگرید وبگرید تا این همه خشم و بغض [دل] خالی شود آنوقت حرف از [منطق] بزنیم .
_احساسیِمنطقگرا
هدایت شده از درانزوایخویش!
ولی این آدمایی که عین بازجو باهات رفتار میکنن چقد سختن. یعنی فکرکن یک کلمه بهش میگی دیشب مهمونی بودم وقت نکردم بیام. سریع میپرسه: تو که گفتی درس داری! میگی آره دیگه واجب بود و توی رودربایستی بودم، میگه چی پوشیدی؟ تو که گفته بودی لباس نداری! میگی گه تنم کردم رفتم، بیخیال میشی؟ میگه تو که گفتی اون لباست رو دادی به رفیقت، چطور پوشیدیش؟ بابا ولم کن تورو حضرت عباس..
_در جستجوی حقیقت بودن ، یعنی شهامت آن را داشتن ، وقتی نور حقیقت را دیدی ، برابرش بایستی و به او بگویی همه خواستههایم را ویران کن و همه آنچه که هدف زندگی میپنداشتم بکُش و به من چیزی بهتر ببخش ؛
آن که من بودم ، آماده مرگ است و من ، آن گونه که باید ، متولد شوم .
[فیودار داستایفسکی]
_جدیدا به یِ نتیجه ای رسیدم ؛
اینکه اون پروسه صبر و تلاشی ك ِ برایِ رسیدن به هدف ِذهنی هست ، از لحظه رسیدنِ صدبرابر لذتبخش تره ،
سرسری گرفتن و عجله ای گذروندن پروسه ها فقط درنهایت ِ لحظه رسیدن باعث ِ حس ِ پوچی شدید میشه .