eitaa logo
🌍مَـن وَ دنـیا🌏
776 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
42 فایل
اگـر هر شخص به‌اندازه ساخٺنِ یڪ خانہ؛ وقٺ برای ساخٺنِ خود می‌گذاشٺ ڪار ٺمام بود!💚 . . . مطالب رو دوسٺ داشٺید بمــونید🤞🏼 . ڪپی با ذڪر صلواٺ آزاد💚 .. ارتباط با ادمـین مسابقات👇🏻 @Ghasedak2002 ادمــین تبادل و تبلیــغات📱 @Admin_Tabadol7
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💍 وقتی از جنوب برگشتم چند روزی بیشتر به ایام عید نمانده بود، به عوض این چند روز مسافرت بیست و چهار ساعته در حال دویدن بودم که کارهای آخر سال را انجام بدهم، از خریدها گرفته تا کمک برای خانه تکانی. در حال پاک کردن شیشه‌های سمت حیاط بودم که حمید پیام داد، از برنامه سال تحویل پرسیده بود گفتم:« نمی‌دونم، مزار شهدا خوبه بریم⁉️»، گفت:« دوست دارم بریم قم!». پیله کرده بود برای سال تحویل کنار حرم حضرت معصومه(س) باشیم، گفتم:« حمـید آخر سال جاده‌ها شلوغه، ما هم که ماشین نداریم،سختمون میشه»، گفت:« تو از پدر و مادرت اجازه بگیر، خودش جور میشه، من تو رو از حضرت معصومه(س) گرفتم می‌خوام بریم تشکر کنم». از پدر و مادرم اجازه گرفتم که یک روزه بریم و برگردیم، روز ۲۹ اسفند آفتاب نزده راه افتادیم، می‌خواستیم قبل از اینکه ترافیک بشود به یکجا برسیم ولی جاده‌ها خیلی شلوغ بود. انگار همه نیت کرده بودند، لحظه تحویل سال کنار حرم باشند، با هزار مشقت به قم رسیدیم، یک ساعت مانده به تحویل سال حوالی ساعت ۲ بعدازظهر حرم بودیم. وقتی خواستیم برای زیارت از هم جدا بشویم اصلا حواسمان نشد یک جای مشخص قرار بگذاریم که لحظه تحویل سال کنار هم باشیم، فکر کردیم گوشی هست و می‌توانیم بعد زیارت تماس بگیریم، رفتنمان همان و گم کردن همدیگر همان! گوشی‌ها آنتن نمی‌داد، چندبار صحن به صحن وسط آن همه شلوغی بین جمعیت دنبالش گشتم، می‌دانستم حمـید هم گوشه به گوشه دنبال من است، انگار قسمت نبود اولین سال تحویل زندگی مشترکمان کنار هم باشیم. قبل از اینکه جدا شویم عینک دودی زده بودم، حمـید تمام این مدت دنبال یک خانم چادری با عینک دودی می‌گشت، غافل از اینکه من عینکم را درآورده بودم. ادامـــه دارد... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌════‌‌‌‌༻🌎༺‌‌‌════ @Mano_Donya313