#فرزندانه♡
از جانب کودک، چیزی را به کسی نبخش!
همانطور که تو علاقه نداری وسایل شخصی ات را با کسی شریک شوی،
خب طبیعیه که کودک هم علاقه نداره!
قبل از آمدن مهمان با کودک صحبت کن،
که خودش،
اسباب بازی هایی را برای بازی کردن با مهمان انتخاب کند و همان ها را در اختیار دیگران قرار دهد.
بیشتر از این چیزی را به کودک تحمیل نکن!
شما چقدر درگیر دعوای اسباب بازی بین بچه ها و مهمونا هستید؟
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب📚
از همان پول طبقه بالای خانه را ساخت در حالی که آن زمان اصلا ضرورتش را احساس نمی کردم . ولی او همیشه آینده نگر بود .بعد از آن تصمیم گرفت تا وقتی مسجد ساخته نشده دهه اول محرم طبقه بالا زیارت عاشورا بخوانیم اوایل حرفی نداشتم. بعد ها که باید دو تا بچه مدرسه ای، چای و صبحانه را آماده می کردم صدایم کم کم در آمد . من دیگه برات کاری نمی کنم .خودت نذر کردی خودت هم کار هایش را بکن . خسته شده بودم . تا اینکه حساب کار را دادند دستم .
صدای در خانه آمد بچه ها در را باز کردند. تا پرسیدم کی بود. همه با هم صدایشان را جمع کردند توی گلویشان. از هر کدامشان یک چیزی دستگیرم شد. پسر عموی آقایی آمده اسمش حسین است دو تا پسر هم داره. اسم هر دو تاشون هم علی هست. تعجب کردم. سید جواد همچین فامیلی نداشت.
یک راست رفته بودند طبقه بالا ( همانجایی که زیارت عاشورا خوانده می شد. ) خودش (حسین ) پایین آمد و رفت توی آشپز خانه. هر چه به چشم هایم فشار آوردم نتوانستم صورتش را ببینم. با خودم گفتم:《سید جواد نابینا است پس چرا چشم های من نمی بینه؟ یک پارچ بزرگ شربت درست کرد. دو سه لیوان ریخت. و بقیه پارچ را به بچه ها داد و گفت: این را به مادرتان بدهید. بگویید نمی خواهد برای ما کاری کند. ما هر جا برویم خودمان برای مجلس خودمان کار میکنیم. که یکدفعه از خواب پریدم. به پهنای صورت اشک می ریختم. از حرف هایم توبه کردم. حساب کار دستم آمد.
#روایت_همسر_شهید_سید_جواد_کمال
#کتاب_چشم_روشنی
#تیکه_کتاب
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
خوشبختى يعنى صبح که چشاتُ وا ميکنى ببينى عزيزانت صحيح و سالم کنارتن
و تو يک روز ديگه وقت دارى بهشون عشق بورزى و خوشحالشون کنى.
#سلام_صبح_بخیر🌺
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جرعه_ای_نور♡
«ما فاتَكَ لم يُخلق لكَ
وما خُلِقَ لكَ لن يفوتكَ!»
آنچه را از دست دادی برای تو آفریده نشده و آنچه برای تو آفریده شده است را هرگز از دست نخواهی داد!🕊
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#ترفند
روغن زیتون علاوه بر فواید سلامتی زیادش می تواند برای خانه هم مفید باشه چند قطره را روی پارچه بریزید واز آن برای تمیز کردن اثاثیه چوبی خود استفاده کنید
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#سلام♡
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ🌺
سلام برتو ای یادگار ماندگار خداوند در زمین⚘️
روزهاے خوب زندگے در پیش اند
به استقبالشان برو
و طورے زندگے ات را رنگ آمیزے ڪن ڪه گویے ماهرترین نقاش دنیایی
#سلام_صبح_بخیر
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تفاوتهامون♡
زنان روزانه حدود 20 هزار کلمه را به کار میبرند که تقریبا 1.5 برابر مردان است. پس مردان تعداد کمتری کلمات برای بیان احساسات و نظراتشان دارند.
همین مسئله میتواند این تصور را برای شما ایجاد کند که مردان کمتر عاطفی و کلنگرتر هستند. وقتی از یک مرد میپرسید لباسم چطوره؟ او برای پاسخ شما چند کلمه مثل خوبه یا قشنگه را در اختیار دارد. اما شما برای توصیف زیبایی یک لباس شاید از چندین کلمه دیگر مثل فوقالعادس، خیلی نازه، عالیه و... استفاده کنید و پاسخ خوبه شوهرتان را توهین تلقی کنید. اما مطمئن باشید که او قصد توهین ندارد. 🌺
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#دوا🏠
اگر گوشت نمیخورید یا کم میخورید حتما "بادام زمینی" بخورید!
پروتئین در بادام زمینی، با گوشت برابری میکند واز پوکی استخوان جلوگیری مینماید
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه کتاب 📚
با پوتین پاشنه پایم را که فشار داد، درد شدیدی را تحمل کردم و سعی کردم جلوی نالهام را بگیرم.
منتظر بودیم ما را به بغداد ببرند. نمیدانستم بغداد بهتر است یا بدتر. نزدیک غروب بود، بچهها سوار اتوبوس شدند. با آن وضعیت جسمی، نمیتوانستم روی صندلی بنشینم. در راهروی اتوبوس دراز کشیدم. نگاه غمآلود اسرا یادم مانده، بعضی بچهها با دیدن وضعیتم گریه😭 کردند.
اتوبوس که به طرف بغداد میرفت با خودم گفتم : «شاید دارم خواب میبینم و همه اینها کابوس است. مثل آدمی که خواب بدی میبیند و در عالم خواب به خودش میگوید از خواب که بیدار شوم، همه چیز تمام میشود!»
هرچقدر از استان میسان عراق دورتر میشدیم به کربلا ♡نزدیکتر میشدیم. نزدیکیهای بغداد، یکی از دژبانها به بچهها گفت : « کربلا♡ سبعین کم، کربلا♡ هفتاد کیلومتر». نام کربلا♡ که برده شد، بغض کهنه اسرا ترکید.😭 گویی دجله از چشمها جوشید. صدای گریه 😭اسرا بلند شد. بلند بلند زدم زیر گریه.😭 امشب به بهانه آقا امام حسین (ع) یک دل سیر برای دل خودم و آنچه بر من گذشته بود گریه کردم😭.
#کتاب_پایی_که_جا_ماند
#نوشته: سید_ناصر_حسینی_پور
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb