منظومهٔ من
- عـشـقِ مــا ما عاشقی را درد بی درمان نمیدانیم ما عشق را زهر و بلای جان نمیدانیم عــشــق حقیق
.💞
حقیقتا یادم نیست کِی و کجا؟
اما بیفکر قبلی اومد.
پر از خامیهای مفهومی و دستوری
بود که با کمک اساتید حتیالمقدور
اصلاحشون کردم و حالا به اینجا رسید.
از چینش بعضی کلماتش کنار هم خیلی
لذت میبرم و اینکه تونستم همه حرفامم
در قالبش بگجنونم بیاونکه چیزی جا بمونه
برام رضایتبخشه!
امیدوارم به دل شما هم بشینه :)
.💞
منظومهٔ من
'' گفتم سر یڪ زلفت، آشوب کِشم تهران یڪ طرھ پریشان شد، آشوب شدست ایران! لج با من و ملت کن، تا عاقبت ا
' اشکهایم در فراغ شانهات آواره اند
همچو بازی کآسمانش را به یغما میبرند...
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
منظومهٔ من
' اشکهایم در فراغ شانهات آواره اند همچو بازی کآسمانش را به یغما میبرند... #تأویل (ح.جعفری) @manz
* اگر عکسش بیربطه باید بگم محصول مشترک بنده و هوش مصنوعیه🙂😂!
من بهش چندتا کلمه و یه پیشنمایش دادم و اونم اینو تحویلم داد...
دلم نیومد نزارمش!
شما اگر عکس پیشنهادی جالبی برای این تکبیتی دارید حتما به دستم برسونید!
- امرِ خیر!
مثلا سر برسد صبح جدیدی اینبار
و شود تازه کنار تــو دوباره دیــدار
هی تعارف بکنم این دم در بد شد که
و تــو مهــمانِ سَرایم بشوی بالاجــبار
باز با چایی تلــخی بشود مست دلم
لحظهای که بکنی حرف دلت را اقرار
دوستت دارم محوی ز لبت بشنوم و
باز فورا بکنی حرف خودت را انــکار
و تو مجنــونترین لیـلی شهری به خــدا
عاشقی در دل و در چهره ولی هیچ انگار...
پاکی و ساده و بیحرف پس و پیش عزیز
نیــسـت روی دل پـاکــت اثــری از زنــگــار
باید اینبار خودم وارد عرصه بشوم
امرخیر است، اِ.. با مادرتان دارم کار!
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
منظومهٔ من
- امرِ خیر! مثلا سر برسد صبح جدیدی اینبار و شود تازه کنار تــو دوباره دیــدار هی تعارف بکنم این د
.📞
چند هفته پیش بود.. دیدم شعرای
اخیرم اکثرا فاز غم دارن؛
گفتم یه شعر خوش فاز بگم!
و امر خیر☺️ از راه رسید!
امیدوارم به دلتون بشینه :)
.📞
- و خدا رحم کند اینهمه تنهایی را
قصهی غربت یک دختر بابایی را... 🥀
#تأویل(ح.جعفری)
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع)
- خیرھ سرے
این خیره شدنها به تو از خیرهسری نیست
من عاشقم و عشق که حسی گذری نیست...
در روی همه بستم و دل را به کسی نه
چون در همهٔ شهر، شبیهت پسری نیست!
گفتند از او دل بکن و بر دگری بند
اما دل من معبر هر رهگذری نیست
کی گفت که دل راه به دل دارد و اینها؟
از آتش من در دل سردت خبری نیست؟
ای کاش بیایی و بفهمند بزرگان
که عاقبت عشق، فقط بیثمری نیست :)
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
منظومهٔ من
- خیرھ سرے این خیره شدنها به تو از خیرهسری نیست من عاشقم و عشق که حسی گذری نیست... در روی همه بس
.❤️🩹
خیرهسری نتیجه تاثیر یک پیام
یا یک خاطره بود..
که ذهنمو وصل کرد به داستان زندگی
یکی از دوستام و البته یکی از قشنگترین
رمانایی که خونده بودم و
نتیجه جولان دادن تک تک اونا تو ذهنم،
شد جاری شدن این شعر.
اول فقط چهار بیت داشت،
ولی غزل باید حداقل پنج بیتی باشه!
دروغ چرا؟ برای اومدن پنجمین بیت،
کلی با مفهوما و کلمهها و وزنها سر و کله زدم!
و برای زدن فن آخر،
کلا یه دور ترتیب بیتها رو جابهجا کردم.
* و اعتراف میکنم بعنوان یه دختر؛
همیشه از عاشق شدن بخاطر
افتادن به چنین حالی ترسیدم و میترسم.
پس؛ برای تمام دخترهای عاشقِ قویِ سرزمینم :)
.❤️🩹
'' تو اگر درد منی ڪاش ڪہ درمان نشوے
تو اگر آھ منی ڪاش نمایان نشوے
تو اگر قصہاے، اِے ڪاش که ڪاتب برود
ڪہ بمانی بہ همین صفحہ و پایان نشوے...
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
هدایت شده از ضحـیٰ²¹³
- رادیو مهوا -IMG_20231026_124415_652_26102023.mp3
زمان:
حجم:
2M
- 📻💚 -
این همه آدم خدایش کو؟ (:
- لطفاً با چشمهای بسته گوش دهید!
- هندزفری لازم ..
[ با نوای ِ مهتاب ]
[ نویسنده : تأویل، ح.جعفری ]
- رادیو مهوا -
- عاقلترین مجنون ..
آنشب کہ با او آمدے آنجا کہ بودم
فهمیدم از کف رفتہ بود و هم نبودم!
دیدم کہ با او آمدے آنجا نشستی
من را کہ دیدے ریخت قلبت، چشم بستی
از دیدنم ترسیدے و من گیج بودم
درگیرِ نوعِ سختی از تهییج بودم!
او کہ کنارت بود، با من فرق میکرد
شاید تو را در سرخوشیها غرق میکرد
آنجا تمام قصہ را من کردم از بر
در چشم تو نہ عشق، دیدم حس دیگر
عاشق کہ باشی میشوے اول فداکار
جز شادیِ معشوق، میلی نیست انگار
پس رفتم و ڪنج همان ڪافہ نشستم
انگار چندین پشت از تو دور هستم!
با خواهشِ قلبم شدم غرقِ تقابل
دیدم کہ آنِ من چگونہ شد چپاول..
خندید و خندیدے و من بیچارھ گشتم
دیدم کہ با او بهترے، آوارھ گشتم
انگار اصلا من تو را نشناختم هیچ
روے تمناے دلم من تاختم، هیس!
یکساعتی آنجا نشستید و نہایت
یک حلقہ شد جزء جدید دستهایت
فردا برایم نامهاے آمد ز سویت
کردے تشکر کہ نبردم آبرویت
حالا کہ این را مینویسم در همین ڪوے
برپا شده جشن عروسی و هیاهوے
تو میروے با مردِ رؤیایت از این شهر
من ماندم و آوارگیهایم در این قعر..
از بعدِ آن شب با خودم بدجور قهرم
حالا دگر عاقلترین مجنونِ شهرم!
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man