eitaa logo
مرد کاغذی
145 دنبال‌کننده
353 عکس
188 ویدیو
4 فایل
سرخوشی این جهان، لذت یک آن بوَد آن‌چه تو را خوش‌تر است، راه به آنم بده می‌شنوم: @Jagerani
مشاهده در ایتا
دانلود
فقدان شجریان و چند نکته؛ غبار از ادبیات اصیل ایرانی بتکانیم/ قدردان هنر شجریان باشیم شروع پاییز به مهر؛ یک فریب است. پاییز فصل برگ‌ریزان است. آخرین برگ دفتر عمر ایران را هم پاییز آخر قرن ورق زد. هم بالاخره از میان ما رفت. حالا در رفتن او گویند هر نوعی سخن. نوشتن من برای ایران حکایت آن‌هایی است که بی‌شناخت از و بی‌خیال از سلامت هم‌وطن خود، تا پاسی از شب؛ تن بیماران یک بیمارستان را لرزاندند. روایت فالوئرجمع‌کن‌هایی است که حتی یک اثر استاد را کامل نوش گوش نکرده‌اند و هرگز هنر او را در هیچ سالنی به تماشا ننشسته‌اند. حالا دایه مهربان تر از مادرند! یا داستان ناسزاگویان و و و دیگران است؛ که چقدر می‌نوازید؛ پس کو خواننده! حالا هم شده‌ایم عاشق و و نوای شجریان و ! مایی که یک بار هم نام ، ، و... (کتاب‌هایی در معرفی شجریان و آثار او) به گوشمان نخورده؛ بهتر است به‌جای از شجریان نوشتن، خودمان بنویسیم که آخرین بار کی به «بوستان» و «گلستان» سر زده‌ایم و از «بوی جوی مولیان» زندگی گرفته‌ایم؟ «شاهنامه» و «آخر شاهنامه» را کی ورق زده‌ایم؟ یادمان هست کی «با چراغ و آینه» و «زمزمه‌ها و شب‌خوانی»های در «کوچه باغ های نیشابور» رد شده‌ایم؟ «بانگ نی» و «افسانه» و دوبیتی‌های عریان را، حافظ را، مولانا و را، و حتی عاشقانه‌های را کِی خوانده‌ایم؟ شجریان دلش زنده به عشق بود و هرگز نمی‌میرد، او آن‌قدر اثر از خودش به‌جای گذاشته است که تا انتهای حیات‌مان فرصت لذت و قدرشناسی داریم. فکری به حال دل خودمان کنیم و گرد و غبار نشسته بر دیوان شعر بزرگان و موسیقی تار بستهٔ فاخرمان! از «چاووش» و «گلبانگ» در شروع، تا «رندان مست» و «مرغ خوش‌خوان» در این اواخر، و و و دیگر شاگردان او، و حتی و و و هر آن که ادبیات اصیل این سرزمین را زنده می‌دارد، همه از آثار با ارزش شجریان برای ما و نسل بعد از ماست. در «سرنوشت» همایون اگر توقف نکنیم و «هم نوا با بم» شویم؛ می‌بینیم که شجریان زنده است و باز هم برای ما خواهد خواند. همایون و شاگردان شجریان نه تنها در موسیقی؛ که در ادبیات هم می‌توانند سفیر شعر غنی کشورمان باشند. ماندگان را برای نجات شعر و ترانه و موسیقی کشور از زیرزمینی‌ها و لس‌آنجلسی‌ها قدر بدانیم. در سفرنامه آلمان و هلندش در «مارک دو پلو»؛ به‌خوبی به این موضوع اشاره کرده است: «اینجا همهٔ ایرانی‌ها در هر سطحی که هستند دنبال بهانه‌اند برای پیوند با ایرانی بودن‌شان و چقدر حسرت‌برانگیز است که در ایران کسی به فکر جذب این ظرفیت نیست و دُور می‌افتد به دست تلویزیون‌های ، مردمانی که تشنه برقراری ارتباط با فرهنگ جاری امروز داخل ایران هستند به لطف بی‌خیالی و بی‌توجهی مسئولان فرهنگی، با آب مسموم موسیقی لس‌آنجلسی سیراب می‌شوند. (گلی؛ گارسون ایرانی در فرانکفورت می‌گوید): شب پیش را تا دیر وقت در شهر بوده که آنجا توسط یکی از همین تلویزیون‌های ایرانی آن طرف آب یک کنسرت ۱۴ هزار نفری ایرانی برگزار شده، این‌که آن کنسرت با چه کیفیتی برگزار شده، چه ترانه‌های محبوبی در آن خوانده شده، رفتار ایرانی‌ها در آن چقدر غیرمنطقی بوده، لات‌بازی‌های معمول چقدر اعصاب خانواده‌ها را به هم ریخته و... به کنار، این‌طور که گلی می‌گوید جمع کردن ۱۴۰۰۰ آلمانی هم در یک شب و برای یک کنسرت سخت است اما یک شبکه تلویزیونی ماهواره‌ای توانسته این تعداد ایرانی را یک‌جا در آلمان جمع کند، طبیعی است که آن کنسرت به بهانه ، به بهانه سرزمین مادری، ایرانیان آن سو را بیش از آنکه به فرهنگ ایران نزدیک کند می‌کشاندشان به دره‌های عمیق از بی‌هویتی و پا در هوایی و ما اینجا نشسته‌ایم بدون هیچ برنامه‌ای با یک مشت شعار تو خالی و حرف‌هایی که سال‌هاست تشتشان از بام افتاده! من دلم می‌گیرد وقتی می بینم فرهنگ سرزمینم افتاده دست چند رقاص لس‌آنجلسی، و چند میلیون ایرانی خارج از وطن به‌جای آنکه رابطه‌شان با زبان مادری از طریق شعر حافظ و سعدی باشد، را با ترانه‌های مسموم زنده نگه می‌دارند.» هنوز هم می توانیم از حنجره لذت ببریم و با ادبیات موسیقی اصیل ایرانی حال دلمان را خوب کنیم، همانطور که از بازی ستارگان سینما و ورزش ایران و جهان لذت می‌بریم؛ بی‌توجه به رنگ‌ها و بازی‌های روزگار! تکاندن غبار از حافظ و و مولانا و فردوسی و... هم فراموشمان نشود. قدرشناسی از شجریان یعنی همین؛ پست ها و لایک‌ها و موج‌سواری‌های مرسوم، روح او را آرام نخواهد کرد. از هنرش لذت ببریم و تلاشش برای پاسداشت ادبیات و موسیقی ایرانی را ادامه دهیم. او