🔰 شرح دعای ندبه 🔰
🔺جایگاه تاریخی و نقش هدایت گرانه حضرت علی علیه السلام
🔹 در ادامه دعا اظهار میداری:
🔹«فَلَمَّا انْقَضَتْ اَيّامُهُ اَقامَ وَلِيَّهُ عَلِيَّ بْنَ اَبيطالِب (صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا) هَادِياً إِذْ كَانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ فَقَالَ وَ الْمَلَأُ أَمَامَهُ «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» وَ قَالَ «مَنْ كُنْتُ أَنَا نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ أَمِيرُهُ».
🔹🔹و هنگامی كه دوران عمر پيغمبرت سپری گشت، وصی و جانشين خود یعنی علی بنابیطالب صلواتاللهعليهماوآلهما» را به هدايت امت برگماشت. چون آن پيامبر (ص)منذر بود و برای هر قومی هادی و هدايتگری هست. پس رسول اكرم (ص) در حالی كه همه امت در پيش او بودند فرمود: «هركس كه من مولا و سرپرست و پیشوای او بودم، پس از من علی مولای او خواهد بود. بارالها دوست بدار هر كه علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر كه علی را دشمن بدارد و یاری كن هر كه علی را ياری كند و خوار ساز هر كه علی را یاری نكند و نيز پيامبرت فرمود هركس من پيامبر او هستم علی، امير و فرمانده اوست».
🔹چنانچه در تاريخ ملاحظه فرماييد؛ بعد از اينكه فرصت های خبر(ص) تمام گشت؛ كار اميرالمؤمنين(ع) شروع شد و آن حضرت را بنا به دستور خداوند جانشين خود قرار داد تا راهنمای امت باشد، زيرا او تنها بيمدهنده امت بود و هر قومی را راهنمایی است.
#شرح_دعای_ندبه
#زمینه_سازان_ظهور
#قسمت_بیست_و_سوم
https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
🔅بصیرت و انتظار فرج 🔅
🔹 اولین برکت انتظار فرج (بخش هفتم )
✨از حضرت صادق علیه السلام هست: «فَاِذا قامَ قائِمُنَا سَقَطَتِ التَّقِية وَ جَرَّد السَّيف وَ لَمْ يَأخُذْ مِنَ النّاسِ وَ لَم يُعْطِهم اِلاّ بالسَّيْفِ»
چون قائم ما قيام كند، ديگر تقيه تمام میشود و شمشير را از غلاف بيرون میآورد و حقی را نمیستاند و به صاحب حقی نمیرساند مگر با شمشير.
✨از آخرين پيام رسمي امام خميني«رضواناللهعليه» در تاريخ 2/1/1368 چنين برداشت میشود كه آن ظلمت نهايی كه در آخرالزمان بايد با آن درگير شد، چهرهی خود را در فرهنگ غربِ استکباری نشان داده و همهی ظلماتِ ممکن را به صحنه آورده و اين غير از ظلمی است که محمدعلیشاه و يا مظفرالدينشاه انجام دادند؛ نه آن ظلمها، ظلم آخرالزمانی بود و نه مقابله با آنها با فرهنگ انتظار و عزم حاکميت حضرت ولی عصر علیه السلام انجام شد. به همين جهت ملاحظه فرموديد با رفع ظلم قاجار، رضاخان و سلسلهی پهلوی ظهور کرد و فرهنگ عمومي جامعه در ابتداي امر نتوانست متوجه ظلمات او شود زيرا با فرهنگ انتظار به مقابله با سلسلهی قاجار پرداخته نشده بود.
ادامه دارد.....
🎙استاد طاهر زاده
#بصیرت_و_انتظار_فرج
#قسمت_بیست_و_سوم
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔶مبانی معرفتی مهدویت🔶
🔺 امام زمان یا قلب کلّ(بخش دوم)
آنوقت خودتان ملاحظه كردهايد آنچه مطلوب غريزه و كششهاي جسمي است رفتني است، يعني هرچه براي غريزه انجام ميدهيم، نابودشدني است و در جان انسان نميماند، زيرا حقيقت انسان غريزه و شهوت نيست، امّا آنچه كه با قلب انجام دادهايم، باقي ميماند. نمازهايي كه با حضور قلب خواندهايد، باقي است و آثارش همواره بركات به همراه دارد. و آنچه با نيّت قلبي انجام ندادهايد، نابود شده است، يعني سرمايهاي براي آخرت -كه حقيقت انسان به صحنه ميآيد- نشده است. پس بايد متوجّه باشيد، شما غريزه و شهوت نيستيد، شما قلب ايد و آنچه قلبي است، سرماية حقيقي شماست.
✨حقيقت انسان همان بعد قلبي اوست، از طرفي چون انسان كامل حقيقت انسان و اصل انسانيت هر انساني است، پس او قلب كل است؛ يعني قلب حقيقي در هستي، امام زمان(عج) است. هر كس به هر اندازه كه در قلب امام زمان(عج) جا دارد، حقيقت دارد و خودش است و با خيالات و غرايزش كه حقيقت او نيست، به سر نميبرد، يعني واقعيت هر كس به اندازهاي است كه با قلب عالم هستي ارتباط دارد، چون هر كس به اندازهاي كه در قلبش حاضر است، واقعيت دارد و هر كس هم به اندازهاي قلب دارد كه از قلب كل بهره گرفته است؛ پس هر كس با قلب امام زمان ارتباط ندارد، با خود واقعياش در ارتباط نيست و با خود وَهمي و خيالي به سر ميبرد.
🎙استاد طاهر زاده
#مبانی_معرفتی_مهدویت
#قسمت_بیست_و_سوم
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
معرفت مهدوی
🔵 شناخت شخصیت مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف(بخش دهم) 🔵 🔺بعد از چهارده روز حضرت مریم عذر
🔵شناخت شخصیت مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف(قسمت یازدهم)
🔺من دستور او را اطاعت کردم و با لباس خدمتگزاران و کنیزان در جمع سربازانی که به مسلمانان حمله کردند قرار گرفتم در نتیجه به اسارت مسلمانان در آمدم و به همان حالتی که مشاهده کردی، من سهم پیرمردی از مسلمانان شدم که او از من اسم مرا پرسید و من در جواب گفتم، اسمم نرجس است.
🔺بُشر می گوید: گفتم تو رومی هستی چگونه زبان عربی را به خوبی می دانی؟
گفت: جدّم به خاطر علاقه ای که به من داشت خانمی را که به چند زبان مسلط بود برای تعلیم من انتخاب کرد و من از او زبان عربی را یاد گرفتم.
🔺بُشر می گوید: پس از بغداد به همراه او به شهر سامرا آمدم و به خدمت امام هادی علیه السلام
شرفیاب شدم و عرض کردم: امر شما اطاعت شد و این بانو را در ازای پولی که داده بودید از آن برده فروش تحویل گرفتم و امام هادی علیه السلام به نرجس خوش آمد گفت.
🔺داستان بُشر بن سلیمان در اینجا پایان یافت اما جناب نرجس خاتون بعدها فرمود: امام هادی علیه السلام به من فرمود که این دو پیشنهاد کدام برای تو بهتر است؟ آیا حاضری ده هزار دینار طلا به تو بدهم یا تو را به یک مژده مسرت بخش خوشحال کنم؟
🔺 من فهميدم که او چه می خواهد بگوید، گفتم: نه این طلا و دینار را نمی خواهم، همان مژده ای که داری به من بده و او مژده مادر امام زمان علیه السلام شدن را به من داد و من این افتخار را بر همه آن چه در دنیاست ترجیح دادم.
🔺آن گاه امام هادی علیه السلام خواهر خود جناب حکیمه خاتون را صدا زد و جناب نرجس خاتون را در اختیار او گذاشت و به او فرمود: این بانوی مجلّله را تحت تعلیمات صحیح اسلامی قرار بده او هم که از نظر شخصیت از خاندان عصمت و طهارت، فرزند امام، خواهر امام، عمه امام و یک شخصیت برجسته ای بود، این بانو را به خوبی تحت تعلیم قرار داد و به سرعت این شخصیت و این میهمان، بانوی این خانه شد.
🔺بنا به قولی نرجس خاتون در سال ۲۶۱ هجری قمری یعنی یک سال پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام از دنیا رفت و در شهر سامرا در کنار امام هادی و امام عسكرى عليهما السلام و حکیمه خاتون مدفون گشت و اکنون همگی در یک ضریح قرار دارند.
🔺مشیت و حکمت الهی سبب می شود که دختر مسیحی و نوه قیصر روم شرقی، با چه وضعی به جهان اسلام منتقل شود و توفیق زندگی در کنار امامان را پیدا کند و سپس مادر شخصیتی می شود که باید دنیا به وسیله وجود او پر از عدل و داد شود و در آخر زندگی هم توفیق دفن در مجاورت قبر دو امام و قبر دختر امام نصیبش شود.
🎙 استاد فیاضی
#قسمت_بیست_و_سوم
#ذکر_نور_در_حضور_مشتاقان
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
📝 رمان#تنها_در_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_سوم
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
💠 کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
💠دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
💠دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
💠صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
💠انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
💠گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🌀 شرح ولادت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف(بخش اول)
🟢حساسیت زمان ولادت 🟢
🔸دوران ولادت امام زمان علیه السلام دوران بسیار حساس و اختناق آمیزی بوده است.
🔸 بنی عباس از زمان امام رضاعلیه السلام سیاستی را اتخاذ کردند که ائمه معصومین علیهم السلام را در کنار خود داشته باشند و زندگی آن ها را تحت نظر بگیرند تا بین ائمه و مردم فاصله ایجاد کنند.
🔸به همین منظور، امام رضا علیه السلام را به جبر به طوس آوردند. بعد از شهادت امام رضا علیه السلام نیز همین حصر و مراقبت شدید را برای امام جواد علیه السلام اعمال کردند لکن به این صورت که مأمون دختر خود ام الفضل را به ازدواج امام جواد عليه السلام در آورد تا از درون خانه آن حضرت را تحت کنترل داشته باشد.
🔸سرانجام از همین طریق امام جواد علیه السلام را به شهادت رساندند و امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را در کنار زندگی شاهانه و حکومت جبارانه خود، تحت نظر گرفتند و در شهر سامرا این دو امام را یکی پس از دیگری در یک محیط نظامی سکونت دادند و در اطراف آنها نیروهای مسلح مخصوص دربار خود را گماشتند تا کاملا آن ها را در کنترل داشته باشند؛ لذا به عسکریین ملقب شدند.
🎙 استاد فیاضی
#قسمت_بیست_و_سوم
#ذکر_نور_در_حضور_مشتاقان
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
✍️ رمان#تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_سوم
💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکردم فکرش بههم ریخته و دیگر نمیداند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفسهایش را میشنیدم.
💠انگار سقوط یک روزه #موصل و #تکریت و جادههایی که یکی پس از دیگری بسته میشد، حساب کار را دستش داده بود که بهجای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!»
💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به #آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بیتابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت میمونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید!
💠این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب #نیمه_شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را میسوزانَد.
💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر دهها کیلومتر آن طرفتر که آخرین راه دسترسی از #کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.
💠آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ #داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشیها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریدهاند.
💠 همین کیسههای آرد و جعبههای روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بستهشدن جادهها آذوقه مردم تمام نشود.
💠از لحظهای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای #دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسنترها وضعیت مردم را سر و سامان میدادند.
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━