eitaa logo
معرفت مهدوی
729 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
4 فایل
به امید روزی که همه پیامهای دنیا یکی شود: «مهدی آمد» شروع: 99/9/18 https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
مشاهده در ایتا
دانلود
شباهت دارد، اما نباید تکرار شود. مردمی که سالها طعمِ تلخِ تبعیض و ستم را چشیده‌اند، همواره منتظرِ آمدنِ یک منجی (امام)، برای از بین بردنِ ظلم هستند. همانند مردمِ کوفه که از ظلمِ معاویه به تنگ آمدند و سِیلی از نامه به سوی مکه روانه کردند و از امام زمانشان خواستند تا بیاید و اوضاعِ پریشانِ آنها را سامان دهد. اما دل‌بستگی به دنیا و ترس، مانعِ آنها در یاریِ امام زمانشان شد. دلهایشان مایل به امام بود، اما شمشیرهایشان مقابل او! دعوت کردند اما... درست است که اکنون هم ظلم و ستم و فساد همه را به سوی انتظار امام زمان، منجی عالم سوق می‌دهد و ذکر "اللهم عجل لولیک الفرج" را بر لبها جاری می‌کند، اما حواسمان باشد که دیوارِ توجیه همچنان بلند است. در امتحان‌ها مشخص می‌شود که آیا در عمل هم به آنچه که به زبان گفته‌ایم، پایبندیم یا مانند کوفیان، زمانی که باید در صحنه باشیم، توجیه می‌آوریم که اگر به کمک امام زمانم بروم، تکلیفِ خانواده و حرفِ مردم و فشارهای اقتصادی و... چه می‌شود؟ ادامه دارد.... eitaa.com/marefat72
🔵 یک قرار روزانه 🔵 🔺هر روز یک فراز از زیارت جامعه کبیره (برای شناخت امام و انس با حضرت ) ✨ یا مولای (عج) أَشْهَدُ أَنَّ ... مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ، ✨مولای من (عج) شهادت میدهم که آن كه شما را دوست داشت، خدا را دوست داشته، و هر كه شما را دشمن داشت خدا را دشمن داشته، و هر كه به شما محبّت ورزيد به خدا محبت ورزيده و هركه با شما كينه توزى نمود، با خدا كينه ورزى نموده است، و هركه به شما چنگ زد، به خدا چنگ زده است، ✨مولای من (عج) مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ دوست داشتن شما، دوست داشتن خداست عشق به شما، عشق به خداست نزدیک شدن به شما، نزدیک شدن به خداست ✨ چه مشتاقم برای نزدیکی به شما https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
🔰 شرح دعای ندبه 🔰 🔶فصل دوم 🔺نقش تاریخی و هدايت‌گرانه حضرت محمد(ص) 🔹«اِلي اَنِ انْتَهَيْتَ بِالْاَمْرِ اِلي حَبيبِكَ وَ نَجِيبِكَ مُحَمَّدٍ(ص)». تا اين‌كه كارِ برانگيختن پيامبران ‌و حق نمایی را به حبيب خودت محمد ‌مصطفی(ص) ختم نمودی. 🔺جايگاه آخرين پيامبر(ص) در هستی: بعد از طرح سير انبياء(ع) در طول تاريخ بشر و علت حضور هميشگی آن‌ها، در اين دعا شروع می‌کنی راجع به جايگاه و مقام پيامبر اسلام(ص) مفصّل سخن مي‌گويی كه آخرين پيامبر(ص) در عالم بشری و در تاريخ چه جایگاهی داشته است، متذکر مقام معراجی و وسعت شخصيت آن حضرت و گستره علم آن حضرت می‌شوی و اين‌که خداوند به او وعده داد که «دشمنان تو را مرعوب تو می‌نمایم، و از طرف ملائکه مقرب، تو را و دين تو را حفظ و بر همه اديان پيروز می گردانم». https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
☀️ بصیرت و انتظار فرج☀️ 🔹 حجاب آخر الزما ی ( بخش دوم) ✨ظلمات آخرالزمانی، سياه‌ترين و ظلمانی‌ترين حجاب‌ها است. چون شرايط طوری است که اکثراً متوجه ريشه‌های بحران نيستند و به همين جهت فرموده‌اند ياران حضرت مهدی (ع) قليل می‌باشند و اکثر افراد، دجّال‌زده‌اند و نمی ‌فهمند که از ارتباط با حقيقت محرومند و از دجّال دفاع می‌کنند كه چرا می‌گویید او حجاب حقيقت‌ است؟ اگر کسی ظلمات آخرالزمانی را نشناسد و در زهد و عبادت و مقام اتصال به حق حضور نيابد، رجوع او رجوعِ به دجّال است و يک‌چشم‌داشتن. چنين کسی اصلاً نمی‌فهمد فرهنگ انتظار یعنی چه، هر چند به ادعا بگويد منتظر حضرت است. 🎙 ادامه دارد..... https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
🔶مبانی معرفتی مهدویت🔶 ✨آصف‌بن برخيا، قصر بلقيس را كه در يمن بود، در اورشليم ايجاد مي‌كند، چون مي‌گويد: «اَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ يَرْتَدَّ اِلَيْكَ طَرْفُكَ» ؛ يعني من قصر را قبل از اين‌كه پلك چشمتان به هم بخورد، حاضر مي‌كنم و اين نوع آوردن كه كمتر از چشم به هم زدن است، ديگر حركت‌دادن نيست، بلكه ايجاد كردن است. ✨حال در نظر داشته باشيد كه قرآن مي‌فرمايد: اين شخص يعني جناب آصف‌بن برخيا مقداري از علم كتاب را در اختيار داشت «عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب» و امام‌صادق(ع) مي‌فرمايند: «همه علمِ كتاب در نزد ماست» . ✨و خداوند در قرآن به پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمايند: «خداوند و آن كسي كه همة علم كتاب در نزد اوست، شهادت مي‌دهند كه تو پيغمبر هستي» كه مفسرين شيعه و سنّي اذعان دارند آن‌كسي كه در زمان پيامبر اكرم(ص) شهادت به نبوّت آن حضرت داشته و همة علم كتاب در نزد اوست، علي(ع) است؛ يعني مقام امام در تصرّف عالم، خيلي گسترده‌تر از اين حرف‌هاست، چه براي بدن خود و چه براي بقيّة عالم. 🎙استاد طاهر زاده ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔴 🌀گفتم: بله! او گفت چه چیزی درخواست نمودید؟! گفتم دو چیز، یکی نوشتم که من شفای آقای گلپایگانی را می خواهم و اگر هم مقدر شده که ایشان از دنیا برود، این امر در اینجا اتفاق نیفتد و در ایران باشد. 🌀 دوم اینکه به امام زمان ارواحنافداه نوشتم من کامپیوتری می خواهم و در ایران قدرت خریدن اون رو ندارم و در اینجا خیلی دلم می خواهد کامپیوتر بخرم و با خود به ایران ببرم، اما نه پولش رو دارم و نه می خوام که قرض کنم و نه کسی حاضر است که به من قرض بدهد! آقای کوکل با تعجب پرسید کامپیوتر برای چه می خواهید؟ 🌀من که کتاب عوالم العلوم حضرت زهرا سلام الله علیها همراهم بود، گفتم! این را می خواهم چاپ کنم. باز با تعجب پرسید: این کتاب که چاپ شده! گفتم: این یکی از جلد های کتاب عوالم العلوم است و من بیش از یکصد جلد کتاب دیگر را می‌خواهم چاپ کنم. آقای کوکل سکوت کرد و بعد هم خداحافظی کردیم و از بیمارستان برگشتیم. ادامه دارد..... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
📝 🌷زمستان، سوز سرما استخوان می ترکاند. همان رفت و آمد از اتاق تا مطبخ هم برایمان سخت می شد. اما نشستن پای دار برای ما، وقت، فصل یا سن وسال نداشت. فقط برای ناهار و شام از روی تخته بلند می شدیم. البته چشم مادرم را که دور می دیدم، شیطنتم گل می کرد. 🌷 آن قدر به پهلوى فاطمه سیخونک میزدم و نق و نوق میکردم که مجبور می شد به حرفم گوش کند. فاطمه، روی حساب بزرگتری احساس مسئولیت داشت، سعی می کرد مجابم کند باید کار را زودتر تمام کنیم و فرصتی برای بازیگوشی نداریم؛ ولی راستش زورش به من نمی رسید. حریف زبانم نمی شد، گاهی هم حریف کارهایم. شانه ی قالی را قایم می کردم، نخ را از زیر دستش می کشیدم، نقشه را نمی خواندم ؛ خلاصه هر طوری بود او را همراه خودم می کردم. بعضی وقت ها می رفتیم توی حیاط و طناب بازی می کردیم. 🌷یک مرغ داشتیم که هر روز تخم می کرد. می رفتم سروقتش، تا می دیدم کسی حواسش بهم نیست. تخم مرغ را برمی داشتم و زیر خاک قایم می کردم. 🌷خانه که خلوت می شد و مادرم می رفت خرید، پیدایش می کردم و می رفتم توی مطبخ، نیمرو درست می کردم. هی فاطمه را صدا می زدم فکر می کرد دوباره رفته ام پي بازیگوشی می ترسید کار مردم عقب بیفتد. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔵شخصیت مادرامام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف(قسمت اول)🔵 🔺 در این قسمت درباره مادر امام زمان علیه السلام به اختصار مطالبی تقدیم حضور می نمایم. 🔺 در تاریـخ براي مادر امام زمان علیه السـلام ، چنـداسم ذکرشده است: ملیکه یا ملیکا ، نرجس خاتون، ریحانه، سوسن وصـیقل که از همه معروف تر همـان نرگس خـاتون یـا نرجس خـاتون است. هرچنـدممکن است علت تکـثر نـام حضـرت به صـورت مستعار براي مصالح امنیتی بوده باشد. 🔺 این بانوی مکرم اصالتاً اروپایی و دختر یشوعاست. یشوعا فرزندپادشاه روم شـرقی است ازطرف مادر به شمعون که ازجمله حواریـون و یـاران نزدیـک حضـرت عیسـی علیه السـلام است منتهی می شود. 🔺 از نظرشخصـیت، به عنوان یکی از پـاك ترین،باشخصـیت ترین و عفیف ترین بانوان تاریخ اسلام است که ازجایگاه ویژه اي برخوردار است. با آنکه از نظر پدر و مادر در میان مسلمانان زندگی نکرد اما در تاریخ داریم که حضـرت حکیمه خاتون که دختر امام جواد و خواهر امام هادي و عمه امام عسکری علیه السلام و از جهات مختلف متصل به معصوم است، وقتی که نرجس خاتون، ایشان را با عنوان « یا سیدتی» صدا زد، حکیمه خاتون فرمود: نه، تو سیده و خانم من هستی؛ یعنی برای او شخصیتی برجسته تر از شخصیت خودش قائل شده است. 🎙 استاد فیاضی ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔴 شباهت دارد، اما نباید تکرار شود. مردمی که سالها طعمِ تلخِ تبعیض و ستم را چشیده‌اند، همواره منتظرِ آمدنِ یک منجی (امام)، برای از بین بردنِ ظلم هستند. همانند مردمِ کوفه که از ظلمِ معاویه به تنگ آمدند و سِیلی از نامه به سوی مکه روانه کردند و از امام زمانشان خواستند تا بیاید و اوضاعِ پریشانِ آنها را سامان دهد. اما دل‌بستگی به دنیا و ترس، مانعِ آنها در یاریِ امام زمانشان شد. دلهایشان مایل به امام بود، اما شمشیرهایشان مقابل او! دعوت کردند اما... درست است که اکنون هم ظلم و ستم و فساد همه را به سوی انتظار امام زمان، منجی عالم سوق می‌دهد و ذکر "اللهم عجل لولیک الفرج" را بر لبها جاری می‌کند، اما حواسمان باشد که دیوارِ توجیه همچنان بلند است. در امتحان‌ها مشخص می‌شود که آیا در عمل هم به آنچه که به زبان گفته‌ایم، پایبندیم یا مانند کوفیان، زمانی که باید در صحنه باشیم، توجیه می‌آوریم که اگر به کمک امام زمانم بروم، تکلیفِ خانواده و حرفِ مردم و فشارهای اقتصادی و... چه می‌شود؟ ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
✍ رمان 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. 💠 از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. 💠به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» 💠نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» 💠پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. 💠 نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. ادامه دارد... ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━